کوه را خاموش دیدم، سرو را در بادها
اشک و غم آمیخت با هم، در دل فریادها
غصه و درد و غروب عشق در چشمان ما
آه از این نامهربانی، داد از این بیدادها
ما به صبر و خویشتن داری اگر چه شهره ایم
صبر ما لبریز گردیده است زین رخدادها
سال های سال پیمودیم راه آسمان
دست در دست کسی چون بوذر و مقدادها
لحظه ی هجران تو آمیخت با رنجی بزرگ
با کدامین غصه باید ساخت در میعادها
در سکوتی تلخ، در بُهتی عمیق و دردناک
دانش آموزان تو هستند با اُستادها
بار الها مهدوی را با علی (ع) محشور کن
آنکه یاران را دهد در روز حشر امدادها
* دکترای جامعهشناسی ارتباطات بینالملل از دانشگاه لیستر انگلستان
* منتشر شده در وبسایت نویسنده . ۱ آبان ۱۳۹۸
نظر شما