مرد موادفروش: بعد از پایان 8سال حبس وقتی به خانه برگشتم فهمیدم همسرم در دورانی که زندان بوده ام به من خیانت کرده

خراسان نوشت:مردی که ادعا می‌کرد زندگی اش در آستانه فروپاشی قرار دارد، درباره سرگذشت تلخ خود با مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری در پی یافتن راهکاری قانونی گفتگو کرد.

به گزارش مشرق، سوءظن عجیبی همه وجودم را فراگرفته است. شب و روز در خودم فرو می‌روم و به آینده و گذشته ام می‌اندیشم. به اشتباه بزرگی فکر می‌کنم که همه زندگی ام را به تباهی کشاند، اما اکنون حادثه تلخی در زندگی ام رخ داده است که به هیچ وجه نمی‌توانم تصمیم درستی بگیرم و در دو راهی عقل و احساس گیر افتاده ام چرا که...

این‌ها بخشی از اظهارات مرد ۴۵ ساله‌ای است که در پی یافتن راهکاری قانونی وارد کلانتری سیدی مشهد شده بود. او که ادعا می‌کرد زندگی اش در آستانه فروپاشی قرار دارد، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در خانواده‌ای به دنیا آمدم که پدرم اوضاع اقتصادی مناسبی نداشت به همین دلیل همواره داشتن بسیاری از امکانات رفاهی برایم به یک آرزو تبدیل شده بود از سوی دیگر نیز به درس و مشق علاقه‌ای نداشتم و در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم هنوز به قول معروف پشت لبم سبز نشده بود که وارد بازار کار شدم و با دست فروشی و کارگری ساختمان، مخارجم را تامین می‌کردم، اما هیچ گاه این درآمدهای اندک نتوانست آرزو و رویاهایم را برآورده کند.

در همین سال‌ها بود که برای اولین بار و با تعارف یکی از دوستانم سیگار را لای انگشتانم گذاشتم و خیلی زود با مواد مخدر آشنا شدم. ابتدا به صورت تفننی و پنهانی مصرف می‌کردم و درگیر تفریح و خوش گذرانی شده بودم. خلاصه به چیزی جز تفریح و رفیق بازی نمی‌اندیشیدم تا این که بالاخره صبر مادرم تمام شد و اصرار داشت که باید دور معاشرت با دوستانم را خط بگیرم و با ازدواج زندگی جدیدی را آغاز کنم.

۲۸ ساله بودم که مادرم به خواستگاری «هانیه» رفت و ما به طور سنتی با یکدیگر ازدواج کردیم. با وجود این کارگری و دست فروشی درآمدی نداشت و من که آرزوهای بزرگی را در سر می‌پروراندم نمی‌توانستم با این پول‌ها زندگی کنم از سوی دیگر دوستان معتادم را رها نکرده بودم و پای بساط آن‌ها می‌نشستم تا این که شبی یکی از دوستانم پیشنهاد خرده فروشی مواد مخدر را مطرح کرد و از درآمدهای هنگفت آن سخن گفت.

با یک حساب سرانگشتی می‌توانستم با فروش مواد به زندگی ام رونقی بدهم، این گونه بود که دست به خرده فروشی مواد مخدر زدم. خیلی زود از طریق دوستان هم بساطی ام با فروشندگان مواد مخدر ارتباط برقرار کردم و در مدت کوتاهی اوضاع زندگی ام کمی بهتر شد، اما مصرف روزانه خودم بالاتر رفته بود و بیشتر سود ناشی از خرده فروشی را دود می‌کردم تا این که به فروش مواد مخدر صنعتی روی آوردم.

هنوز در رویاهای خودم غرق بودم که حدود هشت سال قبل و در یک روز سرد زمستانی ماموران نیروی انتظامی وارد منزلم شدند و همه مواد مخدری را که به تازگی خریده بودم کشف و ضبط کردند و من به تحمل حدود ۲۰ سال زندان محکوم شدم. آن روزها همسرم با دو فرزند کوچکم تنها ماند و من هم به انتظار آزادی روزها را می‌شمردم. وقتی برای اولین بار به مرخصی آمدم متوجه شدم همسرم برای تامین هزینه‌های زندگی در خانه‌های مردم یا باغ ویلاها کارگری می‌کند.

با آن که احساس شرم می‌کردم، ولی کاری از دستم ساخته نبود. چرا که باید تاوان سختی را برای گرفتار کردن جوانان در دام اعتیاد پس می‌دادم بالاخره به هر سختی بود هشت سال از دوران محکومیت ام را سپری کردم تا این که به دلیل پشیمانی و اخلاق و رفتارم در زندان مورد عفو قرار گرفتم و از زندان آزاد شدم، اما هنوز یک هفته بیشتر از آزادی ام نمی‌گذشت که متوجه رفتارهای مشکوک همسرم شدم.

رفت و آمدهای پنهانی، تماس‌های مشکوک و بهانه‌های باورناپذیر او برای خروج از منزل سوءظن مرا برانگیخته بود به همین دلیل شبی با بررسی پیامک‌های هانیه با یکی از کارفرمایانش متوجه روابط نامتعارف آن‌ها شدم. وقتی موضوع را با همسرم در میان گذاشتم ناگهان وحشت زده و گریان به این رابطه عاطفی خارج از عرف اقرار کرد.

او گفت: در این سال‌ها که به خاطر هزینه‌های زندگی و مخارج فرزندانم مجبور به کار کردن در خارج از شهر بودم مورد اغفال کارفرما قرار گرفتم به طوری که آن مرد با تهیه فیلمی از این روابط زشت مرا تهدید می‌کرد. من هم به خاطر ترس از آبروریزی مجبور به برآورده کردن خواسته‌های بی شرمانه اش بودم. حالا با این حرف‌های همسرم، سوءظن عجیبی درباره پسر شش ساله ام پیدا کرده ام که روحم را تا سر حد انفجار آزار می‌دهد و ...

1717
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1313717

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ج IR ۱۰:۱۳ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    27 1
    خدا رحم کند
  • IR ۱۰:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    42 1
    مرد معتاد حق ندارد به خواستگاری یک زن یایک دختر برود چرزا باید دراتشی که بهردلیل به جان معتاد می افتد یکی دیگر دران بیفتد وبسوزد وزن هم در اولین فرصت که می فهمد اشتباه کردباید طلاق بگیرد واگر دران زمان نگرفت وقتی زندان رفت باید طلاق می گرفت وازادانه یک ازدواج دائم می کرد ودست به این کثافتکاری ها نمی زد بعضی از مردان هم مثل کفتار می مانند که تازنی مشکلی دارد برایش دام بچینند
  • مهدی IR ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    58 3
    خیانت خیلی تلخه.آرزو میکنم واسه هیچ کس اتفاق نیفته
  • یکی IR ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    7 10
    چشم. 8 سال مینشست به پای توی قاچاقچی مواد.
  • US ۱۳:۲۸ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    6 0
    زیاد احتیاج به کارآگاه بازی نداشت.وقتی بعد از ۸ سال تو زندان برگشتی و یک پسر ۶ ساله داشتی باید متوجه میشدی!
  • من IR ۱۳:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    3 3
    بعد از هشت سال فکر نکنم اسمش رو خیانت بشود گذاشت
  • TR ۱۵:۲۸ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    3 0
    سیگار خیلی بده اما بیست ساله سیگار می کشم ولی هرگز لب به مواد مخدر نزدم. خراسان چه داستان بافیهایی می کنه!
  • هادی IR ۱۸:۳۴ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
    8 8
    مواد فروش بودی و 8 سال هم در زندان تشریف داشتی انتظار داشتی منتظر قدوم مبارک شما هم بنشینند؟ اگر موضوع برعکس بود همه می گفتند که مرد است و حق داشته است. من از خیانت دفاع نمی کنم ولی وقتی قوانین ما اجازه نمیدهد زن طلاق بگیرد منتظر این چیزها باشید نمی شود قانون خلاف فطرت انسانی بگذارید و انتظار داشته باشید که به آن عمل هم بشود.