در گوشه ای نشسته، توانم برای چیست؟
این صفحه های تار، بخوانم برای چیست؟
گوشی اگر نبود، صدایم چه سود داشت
اندر سکوت و قهر، زبانم برای چیست؟
بازار روز گشته پُر از علم بی هدف
علمی چنین برای جوانم برای چیست؟
وقتی هزار درد و مرض در تنم دوید
دارو برای جسم و روانم برای چیست؟
وقتی هزار وعده دهندم ز هر طرف
فریاد من بلند و فغانم برای چیست؟
وقتی که جیب پُر ز دلار است و پوند و لیر
دنبال آب رفتن و نانم برای چیست؟
وقتی که علم شکل مجازی گرفته است
خرخوانی همیشه عیانم برای چیست؟
وقتی که ظلم در همه عالم شیوع یافت
گفتن ز عدل، وِرد زبانم برای چیست؟
وقتی که نام، مُفت به دست آید اینچنین
زحمت برای نامِ چنانم برای چیست؟
وقتی جهان ز صاحب خود دور گشته است
خود را زدن به اینکه ندانم برای چیست؟
این دل هزار غصه درونش نهفته است
هرگز مگو که نیست، توانم برای چیست؟
نظر شما