حمید نعمتاللهی: جامعهشناسی بومی یکی از آن مفاهیمی است که موافقان و مخالفان زیادی دارد و شاید دلیل آن هم این باشد که چنین مفهومی به درستی تعریف نشده است و هنوز هم برای بسیاری، شیر بی یال و دم و اشکمی است حتی باید در اصلاش هم شک کرد. اما شاید بتوان فارغ از مباحث و مصادیقی که در جامعه علمی و گاه سیاسی کشور از جامعهشناسی بومی مطرح میشود به جریانهای فکری در دیگر کشورهای اسلامی نگاه کرد تا شاید مفهوم واضحتری از بومیسازی علم را دریافت. دکتر فرید العطاس هم مانند پدرش پروفسور حسین العطاس در این حوزه دغدغههای فراوانی داشته و دارد. در دیدگاه فریدالعطاس آنچه بیش از هر چیز دیگر به چشم میآید، ارائه تبیینهای جدیدی و حتی بدیعی است که در حوزه جامعهشناسی کشورهای اسلامی ارائه میکند.
جامعهشناسی تاریخی ابنخلدون موضوع پنجمین سخنرانی فرید العطاس بود که روز سهشنبه دهم دیماه در سالن کنفرانس انجمن جامعهشناسی ایران واقع در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. موضوع این سخنرانی در واقع بررسی کاربردهای بعضی از مفاهیمی بود که ابنخلدون در تبیین رخدادهای زمان خود از آنها استفاده کرده است. در واقع تاکید دکتر العطاس هم بر ظرفیتهای موجود در مباحث علم خلدون و بسط جامعهشناسی ابنخلدون بود.
با وجود اینکه محققان زیادی چه از کشورهای عربی و اسلامی و چه از کشورهای اروپایی در مورد ابنخلدون کتابهای زیادی نوشته اند اما این متون کمتر به جامعهشناسی ابنخلدون پرداخته اند. دلایل زیادی برای این بیتوجهی وجود دارد که یکی از دلایل آن تسلط اندیشههای غربی بر فضای آکادمیک دانشگاههای ما است. در قرن بیستم، اروپاییها توجه زیادی به او داشتهاند اما مشکل در رویکرد آنها در مطالعه ابنخلدون است. یکی از ویژگیهای غربمحوری این است که فضایی را برای صداهای غیرغربی ایجاد نمیکند. برای مثال اروپائیان از ابنخلدون، بیشتر به عنوان منبعی برای اطلاعات و دادههای تاریخی استفاده کردهاند و نه نظریهپردازی و مفهومسازی و این یکی از ویژگیهای غربمحوری است که معتقد است باید درباره شرق گفت ولی نه از زبان شرق. به همین دلیل است که اندیشمندان بزرگی چون فرانس اوپنهایم در قرن نوزدهم از ابنخلدون به عنوان پایهگذار جامعهشناسی یاد کردند اما هیچگاه تلاشی برای بسط جامعهشناسی بر پایه نظریه ابنخلدون انجام ندادند. آنچه در حال حاضر در کشورهای عربی، ایران و ترکیه از ابنخلدون وجود دارد و مورد استفاده قرار میگیرد در واقع آن چیزی است که از همین دیدگاه غربی استخراج شده است.
از اینرو باید ابنخلدون را در دوران خود و به طور مستقیم مورد بررسی قرار دهیم و سعی در بسط چهارچوب نظری او داشته باشیم. آنچه در مورد ابنخلدون گفته میشود بیشتر مربوط به معرفی و زندگینامه او است. در نتیجه ما چیزی به نام جامعهشناسی ابنخلدون یا مکتب فکری ابنخلدون نداریم.
دکتر العطاس با اشاره به کتاب خود درباره ابنخلدون (که به زودی منتشر خواهد شد) و علاقه خود به کاربرد نظریهپردازی ابنخلدون در جامعهشناسی تاریخی و معاصر، به کاربرد یکی از نظریههای ابنخلدون در مورد حکومت عثمانیها اشاره کرد. زمانی که ضعف در حکومت عثمانی شروع شد، نظریه ابنخلدون یگانه راه حاکمان عثمانی برای تجزیه و تحلیل ضعفها و مشکلاتشان بود. آنها به نظریه ابنخلدون درباره حکومت رجوع کردند که معتقد است پیوندهای قبیلهای شرایط ایجاد یک نیروی قدرتمند را ایجاد میکند. چیزی که ابنخلدون از آن به عصبیه یاد میکند. آنچه موجب قدرت یافتن یک قبیله میشود انسجام آن است ولی از نظر ابنخلدون، با گذشت چند نسل از عمر این قبیله که به قدرت رسیده است، پیوند و انسجام قبیلهای کاهش مییابد و شرایط را برای ظهور قدرتهای بعدی مهیا میکند. این چرخهای است که نظریه ابنخلدون به آن شاره دارد و عثمانیها هم برای پی بردن به ضعف و انحطاط خود از آن استفاده کردند. هرچند که در این راه موفق نبودند.
مثال دیگری که با توجه به چهارچوب نظری ابنخلدون مطرح شد، مربوط به شیوههای تولید ماقبل سرمایهداری بود. بر این اساس، بنیان بزرگترین امپراطوریهای آسیا مانند عثمانی و صفوی، بر پایه مناسبات قبیلهای بوده است. این امپراطوریها با مرکزیت یک قدرت اصلی اداره میشد که به موازات آن کشاورزی هم به عنوان بنیان اقتصادی کشور به موازات نوعی زندگی قبیلهای و کوچ گردان وجود داشت. این همان چیزی است که مارکس از آن به عنوان شیوه تولید آسیایی یاد میکند. اما بر خلاف نگرش ابنخلدون، چهارچوب مارکس برای بررسی پویایی این کشورها و تحولات تاریخی آنها توضیحی ندارد.
مثال دیگری که میتوان از کاربست نظریه ابنخلدون زد پیدایش جنبش وهابیت در عربستان بود. محمد ابن عبدالوهاب با کمک خاندان سعودی در پی ایجاد دولتی جدید بود که به زعم خود احیاگر ارزشهای اصیل اسلامی باشد. این پیام قدرتمندی بود که بسیاری از قبایل عربی را با هم متحد کرد و نتیجه آن هم به قدرت رسیدن آل سعود بود. در واقع تبیین ابنخلدون از تغییر حکومتها، در شکلگیری دولت عربستان صادق است. بنابر نظریه ابنخلدون، دولت سعودی با گذشت چند نسل از حکام خود باید از بین برود اما در حال حاضر هیچ نشانهای از چنین ضعفی وجود ندارد. در اینباره میتوان به دو عامل توجه کرد که موجب خدشهدار شدن چرخه ابنخلدون میشود. عامل اول، حمایت انگلیس و سپس آمریکا از دولت عربستان سعودی است و دومین عامل هم وجود ذخایر عظیم نفتی در این کشور است. این بدان معناست که دولت عربستان، دیگر نیازی به قدرت نظامی قبایل ندارد.
اگر بپذیریم که ابنخلدون نظریات بدیعی در حوزه جامعهشناسی دارد، پرسشی که به میان میآید این است که چگونه میتوان او را وارد جامعهشناسی معاصر کرد؟ مشخصاً این کار با تدریس ابعاد نظری ابنخلدون و نه استفاده صرف از او به عنوان منبعی برای دادههای تاریخی امکانپذیر است. این بدانمعنا است که ما باید متدی که در آن به شرح نظریات میپردازیم را دوباره سازماندهی کنیم.
دکتر فرید العطاس در پایان سخنرانی خود، پیشنهاداتی را برای وارد کردن ابنخلدون و دیگر متفکران اسلامی به حوزه جامعهشناسی معاصر مطرح کرد؛ پیشنهاداتی درباره تدریس نظریههای بنیادین جامعهشناسی ابنخلدون، تحقیقات اجتماعی و برگزاری همایشها و نشستهای بینالمللی برای معرفی ابنخلدون.
نشست بررسی جامعهشناسی تاریخی ابنخلدون که آخرین سخنرانی فرید العطاس در انجمن جامعهشناسی ایران بود با پاسخگویی به سوالات حضار و گفتوگویی نسبتاً طولانی به پایان رسید.







نظر شما