در مراسم خاکسپاری شوهرم مشخص شد 4 زن عقدی و 25 ازدواج موقت ثبت شده داشته

چندتا از فرزندان مشتی حسن به زن ساده پیغام داده بودند که وکیل تو با ما تبانی کرده و قرار شده چندبرابر حق الوکاله ای که قرار است تو بهش بدهی از ما بگیرد و پرونده را به نفع ما برگرداند.

 به پیچ دوم راه پله دفتر که رسیدم سایه ی خمیده ی مادری که طفل شیرخوارش به سینه ی وی چسبیده بود را روی دیوار دیدم،بیست سی دقیقه پیش سرایدار ساختمان پیامک زده بود که خانم جوانی با بچه ی شیرخوارش روی پله های دفتر منتظر شماست ، سایه ی ساکن و بی حرکت مادر روی دیوار تنها با حرکات دست ولب طفل که در جستجوی قوت خویش بود وادارم کرد  تا با  صدای سرفه ای ساختگی حضورم را اطلاع دهم بی خبرم از اینکه  مادرسر به دیوار در خوابی عمیق فرورفته و طفل معصوم در جستجوی  شیر بدن مادر  را می‌ کاود  ،هنوز به راه پله ای که زن جوان آرمیده بود نرسیده بودم که ناخوداگاه این قطعه شعر سید علی صالحی به ذهنم خطور کرد که  طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی  بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان لذا طوری قدم از قدم برداشتم که مبادا صدای قدم هایم  سکوت و آرامش حاکم بر حال و هوای بانوی خسته و طفل گرسنه اش که در جستجوی شیر بود برهم بزند هرچند که این آهوی بی جفت خسته تر از آن بود که با قدم های من از خواب بیدار شود علیرغم اینکه مطمئن بودم صدای درِ دفتر توان بیدار باش به خواب عمیق مادر را  ندارد اما طوری با احتیاط  در دفتر را باز کردم که کوچکترین صدایی سبب آزار مادر نشود.

معمولا وکلای  جوان در دو سه سال ابتدایی اشتغال به حرفه وکالت  نه توان استخدام منشی و آبدارچی دارند و نه ضرورتش را احساس می کنند من هم از این قاعده مستثنی نبودم و لذا چندین دقیقه پیش از سررسید ساعت اولین ملاقاتم به دفتر می رفتم تا  ضمن جمع و جور کردن محل کارم، چای تازه دمی تیار کنم و آماده ی شنیدن دردل مراجعین. هم اینکه سوت کتری آب‌جوش بلند شد صدای زنگ در دفتر نیز شنیدم همان آهوی بی جفت بود که در راه پله چرت قیلیوله ای زده بود. غزال بانوی هجده نوزده ساله  ای بود که طفل شیرخوارش را به سینه گرفته عزمش را جزم کرده بود تا حق و حقوقش را از ماترک *مشتی بگیرد:

چهار سال پیشتر سر سیاهی زمستان بود که مشتی پی راننده ی کامیونش پرسون پرسون آمده بود تا قهوه خانه حاج بابام ، می گفت از شوفرهای جاده شنیده که آخرین بار ده چرخ مشتی را اینجا دیدن که توی برف گیرکرده و بعد از او هیچ خبری از راننده و کامیون بهش نرسیده و حالا آمده پی راننده و کامیونش. سرمای هوا و بوران برف آنقدری  بود که تمام کامیون دارها را زمین گیر کرده بود و مشتی  هم که با ماشین های اداره راه تا آنجا آمده بود همراه با بقیه کامیون دارها آنشب داخل قهوه خونه ی حاج بابا صبح کردند.صبح که رفتم ظرف و ظروف راننده ها  که نیمرو و نون و پنیرشون خوردن و از قهوه خانه حاج بابا راهی جاده شده بودند جمع کنم دیدم غریبه ای که آمده بود پی شوفر و ده چرخش با  حاج بابا  داره پچ پچ می کنه  و زیر چشمی هم نگاهی به من داره،تا صلوه ظهر هرجایی که می رفتم نگاه مردغریبه دنبالم بود تا اذان ظهر که سید، خادم امامزاده ی ده آمد قهوه خونه،کل روستا خبر داشتند هرجا که عقد و صیغه ای در میون باشه سید هم آنجاست.

قبل از ناهار سید پیش نماز شد و چندتایی مسافر و حاج بابا و مرد غریبه بهش اقتدا کردند،نماز جماعت که تموم شد مرد غریبه از وسط جماعت بلند شد و گفت:من حسن ...هستم دوستان و رفقا مشتی حسن صدام می کنن ،بخت و اقبال من این بود که رد و پی ده چرخ و شوفری که قرار بود هفته ی پیش تهرون باشه را تا اینجا،قهوه ی خونه ی حاج بابا بگیرم و برف دیشب شد بهونه ی موندن اینجا و طلوع آفتاب روی رخ غزال مشتی شد بهونه ی نرفتن حالا من اینجا در حضور این سید اولا پیغمبر و شما که چند دقیقه پیش بهش اقتدا کردید این دختر و از باباش خواستگاری می کنم تا اگر بخت یار بود و یار اهل غروب نشده داخل امامزاده عقدش کنم وشام کل اهل ده ولیمه ی این وصلت کنم.

در روستای ما رسم بوده و هست که دختر به ۱۳ نرسیده بایستی اولین شکمش و زاییده باشه و من نزدیک  به  ۱۵ سالگی بودم و .. همین شد که  تامشتی پا پیش گذاشت و مرا از حاج بابام خواستگاری کرد همه اهل محل گفتن چی میخوای بهتر از این، ماشین سنگین که داره،تهرونی نیست که هست،معلومه انقدری داره که میخواد کل ده و ولیمه کنه استخاره نداره دختر دست به دستش بده و از این روستای نکبت گرفته که نه از آسمونش رحمت میاد و نه از زمینش برکت برو.به خیال خام خانمی کردن توی خونه ی مشتی تن دادم به عقد مردی که سنش کم از بابام نداشت.

هنوز برف اول زمستون تهرون ندیده بودم که باردار شدم،مشتی دو شب اول هفته خونه بود و پنج شب و روز هفته می گفت جاده است و مشغول سرکشی به شوفرها. مشتی کامل مردی بود که من خیال می کردم مرد خونه ی من هست و پدر توراهی ام تا اینکه  ...

جنازه ی مشتی حسن چند ماه پیش پای بساط تریاک و مشروب در خانه ای واقع در شمال شهر کشف می شود و در مراسم خاکپساری اش غزال حاج بابا متوجه می شود که مشتی چهار زن عقدی و چندین زن صیغه ای داشته که از هر کدام لااقل یک بچه یادگار گذاشته. زن و بچه های مشتی به قدری که گلیمشون رااز آب بکشند از مال و اموال مشتی دراین سالها برده و خورده بودند وتنها کسی از این نمد نه کلاهی نصیبش شده بود نه گلیمی داشت که از آب بیرون بکشه غزال حاج بابا بود ،به قول خودش وقت دنیا آمدنش نافش و با بختک نحسی بریده بودند.دختر جوانی که با ده سکه به عقد مشتی درآمده بود و حالا جز همان مهریه و سهم الارثی که اندازه ی انگشت های دست و پای خودش و نازنین زهرا شریک دارد هیچ چیزی از دار دنیا ندارد.

زنی جوان با طفلی شیرخوار که ونگ و ونگ های وقت و بی وقتش خبر از گرسنگی و خالی بودن سینه ی مادر از شیر می داد حسب اظهاراتی که داشت صاحب ثروتی بودند که کل روستای آباء و اجدادی اش را می توانست بخرد اما آن روز معطل یک لیوان شیر بود تا شکم خودش را نیم سیر کند و شیره اش را به دهان طفل پدر مرده بگذارد.قسمت مشتی حسن از فرزند،همگی ذکور بود و او نداشتن دختر و شوق به داشتن دختر ولو زنگوله ی پای تابوت را بهانه ی تجدید فراش ولو مستمر کرده بود،طوری که اهل محل و دوست و اشنا از قول مشتی نقل می کردند که گفته بوده تا دختردار نشم ول کن نیستم و همین که خدا دختزی بهم داد کل زندگی ام به نامش می کنم.همین شیاع وصحبت شده بود دلیل غزال خانم برای پیگیری و یافتن طریقی برای احراز صحت و سقم این فرضیه که آیا مشتی حسن پس از تولد نازنین زهرا چنین کاری کرده یا نه؟

با چنین فرضی پس از اخذ گواهی حصر ووراثت در قالب درخواست تحریر ترکه*سعی در شناسایی اموال مشتی و احراز صحت وسقم شایعه موصوف داشتم...

روزی که استعلام اداره ثبت و سایر ارگان های دولتی به دادگاه رسید بلافاصله با  غزال خانم تماس گرفتم که خاموش بود،براش پیغام گذاشتم که آنچه که از قول مشتی نقل می شده درست هست و مشتی چند روز پس از تولد دخترتون بیشتر اموالش را به نامش کرده،فقط مراقب باش سایر ورثه از این موضوع مطلع نشوند تا خبرت کنم.ازخوشحالی اینکه توانسته بودم حقوق دختری بی پناه و طفل معصوم را تمام و کمال احیاء کنم برای خودم مهمانی یک نفره ای ترتیب دادم.از بهترین رستوران شهر ناهار مفصلی سفارش دادم تا در دفتر با خیالی آسوده پس از یکسال و چندماه تلاش دلی از عزا درآورم.لقمه ی اول به دوم نرسیده بود که همزمانی صدای کوبیدن درِ دفتر و زنگ درآنقدر برایم غیر منتظره بود که نزدیک بود لقمه ی دلخوشی تمام شدن پرونده بلای جانم شود.

غزال خانم و نازنین زهرا بودند،زن جوان رنگ به رخ نداشت و از استرس مدام پشت پلکش می پرید و دستانش می لرزید،از میز مهمانی تک نفره ام لیوانی نوشابه پرکرد و لاجرعه سر کشید و روی صندلی دفتر رها شد...

چندتا از فرزندان مشتی حسن به زن ساده پیغام داده بودند که وکیل تو با ما تبانی کرده و قرار شده چندبرابر حق الوکاله ای که قرار است تو بهش بدهی از ما بگیرد و پرونده را به نفع ما برگرداند ،همین خبر کذب سبب پریدگی رنگ غزال خانم و نگرانی اش شده بود.متن پیامک ارسالی فرزند بزرگ مشتی و بردار ناتنی اش را از گوشی زن جوان پرینت کردم تا بابت اتهامی که زده بودند *در دادسرا از ایشان شاکی شوم اما از حیث راحتی خیال غزال خانم به وی گفتم بهتر است همین امروز در حضور خودش،با مدعیان کذاب قرار ملاقات بگذارم....

پشت اتاق کارم اتاقکی شبیه به کتابخانه ای کوچک داشتم که مکان مناسبی بود برای استراحت و مخفی شدن زن جوان و طفل شیرخواره اش تا شاهد و ناظر گفتگوی من و فرزندان مشتی باشد...از زمان فوت مشتی تا زمان وصول پاسخ استعلامات مراجع دولتی زن جوان و طفل معصوم علیرغم سهیم بودن در اموال مشتی ولو به عنوان سهم الارث و مهریه ولی فرزندان زیاده خواه مشتی حاضر به پرداخت ریالی تا تمام شدن تشریفات دادگاه نبودندحالا فرصت خوبی بود تا برای ماه های آتی خرجی زن جوان و فرزندش را تامین کنم لذا شرط همکاری با فرزندان مشتی را اوردن پول نقد به عنوان پیش پرداخت و نشانه ی حسن نیت دانستم...

فرزندان مشتی شروع کردند به چانه زنی برای خرید شرافت وکیل که وثیقه ی حرفه اش بود و غزال خانم نیز پشت در شاهد و ناظر ترفند وکیل ،بالاخره یک سال و چندماه اموال نازنین زهرا نزد ایشان بود و باید اجاره ی کامیون ها را می دادند...کیف پول که روی میز گذاشته شد غزال خانم را صدا زدم تا هم به عنوان شاهد اتهام فرزندان مشتی گزارش110را یادداشت کند هم کیف پول را به عنوان بخشی از اجاره ی کامیون های مشتی بردارد ،چهره ی فرزندان مشتی زمان سررسیدن پلیس110 و تنظیم گزارش دیدنی بود

توضیحات:
*آنچه از اموال متوفی به جا می ماند را ماترک می گویند که اولین قدم در تقسیم آم گرفتن گواهی حصر و وراثت از شورای حل اختلاف است،برای چنین درخواستی داشتن استشهادیه ای با معرفی ورثه متوفی،گواهی مالیات بر ارثت و گواهی فوت لازم است

*لیست کردن اموال به جا مانده از متوفی را تحریر ترکه و سپس نوبت به تقسیم ترکه می رسد که نقطه ی پایانی پرونده است

*انتساب اتهام تبانی به وکیل جرم بوده قابل پیگرد قضایی است لذا هرگاه با چنین ادعایی مواجه شدید اولین شخصی که باید از این اتهام مطلع شود وکیل خودتان هست چراکه غالبا چنین اتهامی به بهانه وادار کردن طرف به سازش و رها کردن پرونده مطرح می شود.

* وکیل دادگستری

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1564536

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 71
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۸:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۵
    سبکش شبیه داستان نویسی دهه 40 بود. نمی دونم وکیل حق داره اتاق پشتی برای مخفی کردن شاهد داشته باشه یا نه. یا مراجع ترگل ورگلش رو آهوی بی جفت خسته اسم ببره. ولی از اون قسمت داستان که طرف بلند میشه میگه "منم حسن .... تا رخ غزال حاجی شد بهونه نرفتن" خیلی خوشم اومد. لاتی بود مثل فیلما. استعداد خوبی دارید.
    • Eli IR ۰۷:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
      0 0
      یکی از شروط شهادت ذینفع نبودن شاهد در ماجراست، در کل طرف وکیل نبوده فیلمنامه نویس بوده!
  • رها محمدی IR ۰۸:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۵
    72 5
    عالی بود
    • محمد هادی جعفرپور IR ۲۲:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
      43 6
      ممنون از لطف شما
  • عسل IR ۰۹:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    یا اباالفضل این دیگه چه آدمی بوده خانمها، شما رو به ارواح از دست رفته هاتون قسم میدم بر علیه هم نشید، آنقدر زود ازدواج نکنید که هیچی حالتون نشه، در مقابل ازدواج اجباری مقاومت کنید، مردها حتی محارمتون به فکر شما نیستن، ما خودمون باید هوای هم رو داشته باشیم
    • طاهره IR ۲۳:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
      28 12
      آره دقیقا ما خانمها باید دست دردست خم بدیم ارزش خودمون رو بالا ببریم همینطور که یه مرد وقتی ازدواج کنه زن بجه نوه یا هر شرایطی داشته باشه بازم باید اونی که ولش میخواد ازدواج کنه ماهم همینطور ازدواج واسه مرد گناه نیست واسه زن گناهه وقتی ما برای خودمون ارزش قائل باشیم همه هم برای ما ارزش قائل هستند
    • IR ۰۵:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
      42 13
      سلام من که حوصلم نشد داستان رو بخونم ولی با صحبتهای این دوست عزیز موافقم واقعا زنها باید هوای همدیگه رو داشته باشن
    • IR ۱۸:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
      19 13
      واقعا تعجب میکنم، از این تفکر اینکه زود به هر کسی اعتماد نکنید حرف درستیه، ولی این که دور ازدواج کنید رو نمیشه ازش نتیجه گرفت، در ضمن، شاید مردهای اطراف شما بی رگ بودند، در مورد همه اظهار نظر اینطوری نکیند لطفا
    • IR ۱۸:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
      32 9
      کاملا درسته ما خودمون باید هوای خودمون داشته باشیم. و یه بچه رو بدبخت نکنیم
    • shahin.sh435@gmail.com GB ۰۲:۵۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
      10 7
      اصالت یعنی خیلی کادا رو انجام بدی ولی ژدانت اجازه نده
  • م IR ۱۰:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    وکلای با هوش و کاربلد و انسان مثل شما بیش باد
    • محمد هادی جعفرپور IR ۰۹:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
      9 2
      ممنون
  • فرزانه IR ۱۰:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    79 14
    داستان جالبی بود
    • محمد هادی جعفرپور IR ۲۲:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
      23 12
      ممنون
  • ... IR ۱۸:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    37 14
    یا حضرت عباس
  • عماد IR ۱۹:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    73 10
    خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
  • IR ۲۰:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    67 26
    رمان نوشتی؟ یه کم خلاصه تر و واضح تر می نوشتی؟
    • از پشت کوه آمده IR ۱۸:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
      14 7
      احسنت..
  • سلمان IR ۲۳:۵۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
    16 2
    داستان به سبک داستانهای کوتاه مجلات خانواده و خانواده سبز و نظایر اینها نوشته شده
    • میلاد IR ۰۶:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
      0 1
      زن ها خطرناکترین موجودات زمین هستند
  • راد IR ۱۱:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
    9 4
    جالب بود
  • Fa IR ۱۱:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
    15 4
    چی بگم ازین موجود دوپا
  • محسن صادقی IR ۲۱:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
    5 9
    تو که تا دیروز داشتی دم از ظلمی که به کانون وکلا شده میزدی و احقاق حق میکردی واسه وکلا که نگذاری منبع درامدشون کم بشه ..چطور حالا داستان تعریف میکنی ..چه نقشه ای تو سرت داری ..فعلا شما اعضا کانون وکلا مثل اون کاهنان معبد انخماهو هستین که میخاین تحت هر شرایطی شده نگذارین این رانت را از دست بدین
  • IR ۲۱:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
    13 8
    حالا که چی رمان مینویسین یا خبر؟
  • IR ۲۳:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
    15 2
    خدا خیرش بده که نگاشته حقی ناحق بشه یکی میشناسم که پدرشوهر مال زیادی داشته فوت میکنه به این پسر کوچکتر چیزی نمیدن حتی الان پسر فوت شده ولی برادران هنوز چیزی به خانم وبچه هاشمی نداده خانمش با سیلی روی خودشو سرخ می کنه
  • کاکتوس IR ۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    7 4
    از این خریتا زیاد هست من داستانی از افرادی که خودشون چنین جنایاتی شنیدم که کم از این نداره حالا دل خودتون رو خوش کنید که نه اینجور خبری نیس
  • IR ۰۲:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    13 2
    داستان قشنگی بود
  • ابرانی IR ۰۶:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    16 11
    حالا اگه بجای غزال خانم ترگل و ورگل ) آقای وکیل جوان) همسر اولیش که پیرتر و مسن تر بوده بخاطر تشیع حقش به شما مراجعه میکرد آیا واسش همچین خودت به آب و آتیش میزدی!!!؟؟؟ جمع کن آقا حرافیاتتو...تو خودت از حاجی ناکس تری!!
  • مهدی IR ۰۶:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    17 2
    فک نکنم همچین کسایی تو این مملکت پیدا بشه من که هرچی وکیل دیدم پولمو خوردن و هیچکاری هم نکردن توی دادگاه فقط پول داشته باشی همه چی حله براحتی حق رو زیرپا میزارن و خلافکار رو روی تخم چشماشون بله داداش شعر نگو
  • طغرل US ۰۶:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    15 1
    خدا بیامرز مشتی...گوریل..با ایمانی بود...
  • بهاره IR ۰۷:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    17 1
    درود بر وکلای با شرافت و متاسفم برای آن دسته کمی از وکلای بی شخصیتی که ملاکشان فقط پول می‌شود رشته حقوق از رشته های بسیار سخت با ارزش و غیر قابل توصیف در اثر گزاری زندگی افراد هست بنده تا مقطع ارشد و وکالت این رشته را طی کردم واگر هزار بار دیگه متولد شوم باز هم همین رشته تحصیلی زندگیم خواهد بود واقعا حقوقدانان و حقوقخوان ها باید برای شرافت شغل وکالت ارزشی زیاد قائل شوند و مردم نیز باید بدانند همچون پزشکان وکلا نیز ناجی زندگی‌شان هستند
    • محمد هادی جعفرپور IR ۲۳:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
      5 2
      سپاس از لطف شما
  • IR ۰۷:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    5 4
    جالب بود ،هرچند که قصه بود،کاشکی واقعیت داشت،تا حالا با چند تا وکیل که ملاقات داشتم،همشون فقط به فکر گرفتن پول بودن،کار خاصی هم انجام ندادن فقط جیب مردمی که بهشون اعتماد میکنن خالی میکنن
  • مرضیه IR ۰۷:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    9 1
    زیاد بود حوصله نداشتم بخونم
  • علیرضا IR ۰۸:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    6 2
    دمت گرم کیف کردم از خوندن این داستان
  • حمید رضا IR ۰۸:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    2 2
    عالیییی
  • Sara IR ۰۸:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    14 1
    سلام .خسته نباشید ممنون از کار جالبتون و بیان داستان ها .من یه سوال برام پیش اومد آیا امکان این هست که قبل از ازدواج از وضعیت عقد و صیغه ی یک نفر آگاه بشیم؟ ثبت میشه جایی دیگه درسته؟
  • کامبیز IR ۰۹:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    11 4
    وبگردا داستانهای به این بلندی رو از کنارش رد میشن اگه خلاصه باشه تعداد بیشتری می خونن و نظر میدن
  • مهسا IR ۰۹:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    12 2
    عالی بود
  • علی IR ۱۰:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    6 0
    آفرین . یقینا از رستگارانند آنانیکه حق را به حقدار میرسانند.
  • علی اسلام شهر IR ۱۱:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    7 0
    طرف چه عیاش بازی بوده چچچچ
  • بهمن شیرگیر فرزندجهانگیر تالش IR ۱۱:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    4 1
    درودبرتو ای مرد ماشاالله خدای
  • ح م IR ۱۲:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    7 3
    آفرین به این میگن مرد.مازیریکی زاییدیم
  • احمد جانان IR ۱۲:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    6 1
    احسنت به وکیل با وجدان و زیرکی مثل شما باعث افتخار هستید
  • IR ۱۴:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    21 5
    این یک مورد هستش که رو شده وقتی که صیغه حلال میباشد اطمینان داشته باشید که هرمرد ایرانی دهها زن صیغه رادارد با اضافه خانم خودش
    • محمد هادی جعفرپور IR ۲۱:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
      3 3
      ممنون
  • IN ۱۵:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    7 0
    الهی خداوندبه شماوهمه ی کسانی که وجدان وشرف حرفه ای شان رابه هیچ قیمت نمیفروشند ،حفظ وحمایت کند .وازظالمانی مثل مشتی وبچه هاش نگذرد .
    • محمد هادی جعفرپور IR ۰۸:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
      4 0
      ممنون
  • محمد US ۱۶:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    11 1
    تعدد زوجات پیامی جز ارضا حس طغیانگر شهوت و تنوع طلبی هیچ مفهوم دیگه عملا نمیتونه داشته باشه، من 38 سالمه ولی تا همین الان نتونستم ازدواج کنم چون شرایط مالی شو نداشتم حتی 1 دونه دوست دختر هم نداشتم و اهل برنامه های زیر زمینی هم نبودم، عدالت که ازش یاد و نام می‌برند اگه اینه من هرگز قبول ندارم.
    • سعید IR ۰۱:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
      6 0
      پسر جان، اشتباهات اینه که انتظار ترحم داری با موس موس کردن چیزی گیرت نمیاد یا کار کن، یا سرمایه خرید و فروش کن زن ها یه نفر قوی تر از خودشون می‌خوان که قابل اتکا باشه، اینجور که تو گفتی، خودت هم نمیتونی بگردونی.
    • ماریا IR ۰۲:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۳۰
      0 2
      خوب کاری کردی
  • مرتضی IR ۱۶:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    14 3
    حالا خوبه بعد مرگش فهمیدن چندتا زن دیگه داشته ،،اگه زنده بود و میفهمیدن الان دیگه زنده نبود خخخخ
  • IR ۱۷:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    11 3
    عالی بود، شیر مادر نون پدر حلالت ،نمیدونم چرا اشکم در اومد!!
  • IR ۱۸:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    5 3
    خیلی بود حوصلم نذاشت بخونم
  • زودباور IR ۱۹:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    6 3
    توهمات خوبی بود برای شروع! به یاد کتاب شوهر آهو خانم افتادم.
    • مسعودقدیری کیوی IN ۰۶:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
      2 1
      آی گفتی شوهرآهوخانم اسم نویسنده اش اگه یادم باشه محمدعلی افغانی بود چه رمانی خلق کرده بودنویسنده الحق کهدست رمان نویس هائی چون انورودو بالزاک وچخوف وداستایفسکی ودیگران که روحشان شاد روازپشت بسته بودمجنون که این رمان رویادم انداخت زودباورخان ارادتمندیم
  • مریمی IR ۲۰:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    5 0
    احسنت به کدومشون؟ منم حوصلم نگرفت بخونم ولی نه داستانه نه رمان. واقعیته
  • IR ۲۰:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    6 4
    آقا ازقدیم گفتن شیر میش حق بره وقتی خدا حلال کرده چرا نه اینهمه خانم بیوه خب مردایی که تمکن مالی دارن دست بکاربش هم ثواب داره هم ......فقط خانما با لنگه کفش منو نزنن
  • مریم ارتبریز IR ۲۰:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    7 0
    مقل اینکه این اقا راحت نخوابیده فقط زن گرفته از اول ماه تا اخر ماه فقط خارراخار مشغول بوده خاکتوسرش زنها رو اغفال کرده
  • محمد IR ۲۳:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
    5 0
    آهوی بی جفت به به
  • IR ۰۰:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
    3 0
    ممنون داداش..برای ما جذاب بود
  • صدای سکوت IR ۰۹:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
    7 0
    آفرین به صداقت این وکیل
  • علی IR ۲۳:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
    2 1
    درود به شرفت
  • IR ۰۲:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۷/۳۰
    3 3
    اجازه بده من اینو باور نکنم
  • IR ۰۸:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۳۰
    7 3
    اسلام که با ۴ زن دائم و هرچه خواستی صیغه مشکلی نداره،نوش جونش
  • IR ۰۰:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
    0 0
    درود
  • دختر ایرانی IR ۰۰:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
    0 0
    نوشته ی دردناکی بود اما خب اجازه نمیدم ب خودم هیچ کدوم از شخصیت هارو قضاوت کنم امیدوارم همه بتونن زندگی عادلانه ای داشته باشن
  • IR ۰۰:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
    0 0
    دورود بر شما
  • نجمه IR ۰۱:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
    0 0
    متاسفانه از این سبک زندگی‌ها بسیار مرد زن اول میگیره پدر مادر نه عروس ی نه خانه هیچ نمیدم زن زحمت می‌کشه با مرد یه زندگی جور میکنن ولی عشق و عاشقی نیس خسته و کوفته حالا مرد فیلمش یاد هندستون و جوونبازی و عشق و حال می‌کنه بیا و تماشا کن این هم از خانواده های ایرانی بعد میزنم تو سر زن اول و بچه هاشو نفره میکنن زن اول ننه بابا بود خونه زندگی جور کنه مرد بره زندگی کنه
  • شهرام علیمحمدی IR ۰۴:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
    0 0
    جالب بود. آفرین به محمدهادی(رامین) جعفرپور.ا رادتمندشماشهرام علیمحمدی
  • قدرت طهماسبی IR ۰۴:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
    0 0
    پناه بر خدا