کتاب «زنده باد کمیل» خاطرات خود نوشت محسن مطلق از حضور خود در جمع رزمندگان گردان کمیل در سالهای آغازین جنگ است که تا با نثر ساده و صمیمی بخشی از واقعیتهای دوران دفاع مقدس را بازتاب میدهد.
بخشی از تاریخی شفاهی دوران دفاع مقدس را کتابهای خاطرات رزمندگان تشکیل میدهد که خوشبختانه در کشور ما انتشار این نوع کتابها با استقبال راویان دوران دفاع مقدس و دست اندرکاران چاپ و نشر همراه بوده و تاکنون آثار قابل تامل زیادی در این زمینه منتشر شده است.
یکی از این کتابها با عنوان «زندهباد کمیل» شامل خاطرات محسن مطلق از حضور در جمع رزمندگان گردان کمیل در دوران دفاع مقدس است. محسن مطلق متولد ۱۳۴۸ تهران است. در نوجوانی، یعنی در سال ۱۳۶۲، برای اولین بار به جبهههای جنگ رفت و تحت تأثیر آن فضا تا پایان جنگ در جبهه ماند. او کار نوشتن درباره جنگ را با کتاب «زنده بادکمیل» آغاز کرد و چند کتاب دیگر مثل «برد ایمان»، «مخمل یادها»، «نگاه شیشهای»، «مهاجر مهربان»، «یک روز یک مرد» و مجموعه داستان «آنجا که من بودم» از جمله کارهای اوست.
کتاب زندهباد کمیل که خاطرات محسن مطلق از سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است، نخستین بار در سال ۱۳۷۰ از سوی انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شد که در سالهای بعد بارها تجدید چاپ شده است.
از افتخارات اصلی کتاب زنده باد کمیل که آن را نسبت به سایر آثار نویسنده متمایز کرده است، تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب است: «از این نوشته عطر اخلاص به مشام میرسد و چه زیباست که روایت صحنههایی که از اخلاص و ایثار سرشار است نیز از سر اخلاص باشد. نویسنده، فروتنانه خود را غالباً در پشت یاران شهیدش پنهان کرده است. خوشا به حال این جوانان نورانی که در یکی از استثنایی ترین فرصتهای الهی در تاریخ، بیشترین بهره را بردند و به مدد اراده و ایمان و فداکاری، به مدارج عالی انسانی، رسیدند. این کتاب همچنین به خاطر شیرینی زبان روایتش و طنزی که در خیلی جاها نمک نوشته کرده است. از بعضی دیگر از خاطرههای مکتوب، خواندنی تر است، باید ترجمه شود.»
همچنین، «اریک بوتل» محقق فرانسوی بعد از ترجمه کتاب زنده باد کمیل به زبان فرانسه، پایاننامه ۱۰۰۰ صفحهای مقطع دکتری خود در رشته جامعهشناسی را با عنوان «زنده باد کمیل» درباره این کتاب ۱۲۰ صفحهای نوشته و درباره شرح و تفسیر داده است. از دیگر دستاوردهای کتاب زنده باد کمیل این است که در سال ۱۳۷۹ در بخش خاطرات جایزه ۲۰ سال ادبیات پایداری رتبه دوم را کسب کرده است.
این کتاب که جزو اولین آثار نویسنده و خاطرات خودنوشت او محسوب میشود، نثر و بیان ساده و شیوایی دارد: «صدای لودرهای خودی که خاکریز گردان انصار را به حد ما میرساندند، به گوش میرسید. در این بین حاج رضا [دستواره] سوار بر موتور از کنارمان رد شد؛ در حالی که بلند داد میزد: «زنده باد کمیل». بچهها با دیدن حاج رضا روحیه بیشتری گرفتند. (ص۳۲)
از بخشهای تاثیرگذار این کتاب موضوع قرار گرفتن رزمندگان گردان کمیل در سنگر کمین و مسئله دسترسی نداشتن به آب است که تشنگی و عطش رزمندگان گردان کمیل به بالاترین درجه ممکن میرسد: «عطش بیداد میکرد. تنها دلخوشی ما شوخیهای پاپینژاد و شاداب بود که تا حدی از اثرات عطش کم میکرد. بالاخره طاقتمان تمام شد و شهیدی دل به دریا زد و برای آب آوردن به عقب رفت. بعد از مدتی با یک کلمن آب یخ و یک دیدهبان برگشت.» (ص ۳۵)
استفاده نویسنده از طنز و شوخیهای رزمندگان به عنوان یکی از نقاط عطف جذابیت اثر است، چرا که آنچه کتاب را برای بسیاری از مخاطبان جالب توجه میکند، شوخیها و خندهها و دشواریهایی از جمله گرما، سرما، تشنگیها و تمامی جزئیاتی که میتواند در کنار یک جمع جوان زیستن را بیاورد، است که نویسنده با توانایی آنها را انتقال داده است.
محسن مطلق در سراسر کتاب از گردان کمیل میگوید؛ از صمیمیت و اخلاص، نیایشها و مناجاتهای شبانه، دلاوری ها و ایثارها، مأموریت رفتنها و برگشتنها، آموزش دیدنها، شوخی ها و خندهها، ضجهزدنها و توسلها، پرپرشدن و به دیدار حق شتافتن افراد گردان، همچنین از اقامتشان در اردوگاه کرخه، اردوگاه کارون، بهمنشیر، سنگر و چادرها، و از نخلستانها هم میگوید. در آخر هم افسوس میخورد که چرا به یاران شهیدش، به همرزمان و به دوستانش نپیوسته، به همین دلیل قلم به دست میگیرد و یاد آنان را زنده نگه میدارد. پس با دلی شکسته از اندوه یاران سفر کرده شروع میکند به نوشتن: «چند روزی بیشتر نبود که از تهران دل کنده بودیم. دو کوهه هوای مطلوب و دلنشینی داشت. گردانهای لشکر هم بعد از آزادسازی فاو، یا رفته بودند مرخصی و یا در پادگان، زیر چتری از معنویت صفا میکردند. من و عباس یگانه توی پادگان میچرخیدیم که خبردار شدیم، بعد از یک سال که گردان کمیل منحل شده بود، دوباره تشکیل خواهد شد. با پیچیدن این خبر، بچههای قدیمی گردان از گوشه و کنار پیدا شده و جمع با صفایی به راه انداختند. من و عباس هم در این جمع بودیم. این بار فرماندهی گردان کمیل با برادر شاهسوند بود... در جمع ۷۵ نفری ما که حکم یک گروهان را داشت، وجود چند نفر موجب رضایت خاطر ما میشد. یکی از آنها شاداب بود...» (ص ۹)
خاطرات محسن مطلق از حضور خود در گردان کمیل از همین جا شروع میشود و او در مقاطع مختلف رزمی دوستان و همراهان خود در این جمع بیریا و صمیمی را همراهی میکند. در هر یک از صحنههای جنگی تعدادی از دوستان راوی آسمانی میشوند و در نهایت آنچه از گردان کمیل و بچههای آن در ذهن راوی به یادگار میماند همان خاطرات دوست داشتنی است که او سعی تقریباً بخش وسیعی از این خاطرات را در کتاب زنده باد کمیل بیاورد.
هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
6060
نظر شما