سعدی علیهالرحمه یادگاری از خود برجای گذاشته که نهتنها هیچگاه طراوت و تازگی خود را از دست نمیدهد، بلکه هر روز جلوههای تازهتری از آن به نمایش درمیآید. زندگی جریان دارد و ما بسته به احوال و وضعیتی که در آن قرار داریم، به کتاب شیخ اجل مراجعه میکنیم و سخن دلخواه خود را در آن مییابیم. اینکه چرا این روزها خیلیها به دنبال طنز در سخنان شیخ میگردند، خود لطیفهای است ظریف که تأمل در آن نتایج قابل توجهی را در پی خواهد داشت.
اما در این میان اسماعیل امینی کاری کرده است کارستان!
دیگران اگر میخواستند «طنز» را در کلام سعدی جستجو کنند و در میان سخنِ جدِّ معمار بزرگ ادبیات فارسی رگههایی از طنز را استخراج کنند و در معرض دید من و شما بگذارند، امینی کاری کرده که از این پس باید به دنبال رگههایی از سخن جدی در کلام طنزآمیز سعدی باشیم! مزاح نمیکنم اگر شما هم «لبخند سعدی» را که به اهتمام اسماعیل امینی فراهم آمده، رؤیت بفرمایید کلام بنده را تصدیق میکنید. عنوان فرعی کتاب «طنزآوری در غزلهای سعدی» است. بعد از مقدمهای شش، هفت صفحهای غزلهایی که جناب امینی گزیده فرمودهاند به چاپ رسیده، در 424 صفحه. در هر غزل پاورقیهای گردآورنده به مخاطب کمک میکند تا موقعیتهای طنزآمیز به وجود آمده توسط حضرت سعدی بهتر درک شود که البته در برخی موارد حقیقتاً حکم «توضیح بدیهیات» را دارد. فیالمثل در توضیح این بیت:
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
جناب امینی نوشتهاند: «طعنهای است طنزآمیز به متشرعان سختگیر که نظربازی را حرام میدانند و خون مردم را حلال میشمارند.» من که به یاد بعضی از معلمهای دوره طفولیتم افتادم که فیالمثل در معنای مصراع: «به نام خداوند جان و خرد» میگفتند به نام خدایی که خدای جان و خرد است. البته همه توضیحات جناب امینی از این دست نیستند اما تعداد توضیحات واضحات در پاورقیهای ایشان از نظر تعداد قابلتوجه است و با یک بازنگری مجدد چاپ بسیاری از آنها غیرضروری مینماید. نداشتن فهرست هم از دیگر مشکلات کتاب است، آن هم با توجه به حجم بالای غزلهای برگزیده. دیگر اینکه پذیرفتن این نکته که همه غزلهای برگزیده جناب امینی میتواند در حوزه طنز جای بگیرد، کمی دشوار است. به عنوان مثال غزل:
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
یا غزل:
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم
در ذهن و ضمیر ما با صدای حزنانگیز استاد شجریان چنان همتافت شده که وقتی چشممان به این ابیات میافتد، خواه ناخواه صدای استاد در گوشمان طنینانداز میشود. این درست که طنز، معانی گستردهای دارد و شاید بتوان از منظری این ابیات را طنزآمیز خواند اما اگر قرار باشد دایره طنز را اینقدر فراخ تصور کنیم، آیا شعری را میتوان از کلیات سعدی مثال زد که طنز نباشد؟ یا غزلی از حضرت خواجه را؟ اگر قرار باشد هر سخن نمکینی را طنزآمیز بدانیم، باید اغلب دواوین شعر فارسی را ذیل عنوان طنزآمیز به چاپ رسانیم. غالب اشعار حکیم انوری از شوخی و شنگی و مطایبه بهره بردهاند. آیا میتوان انوری را طنزپردازی خواند که گاه سخن جد بر زبان میآورد؟!
از یاد نبریم که به حکم «تعرفالاشیاء به اضدادها» طنز در مقابل جد تعریف میشود و ما اگرچه در تعاریفی که از طنز متعالی ارائه میدهیم، آن را جدیترین نوع سخن میدانیم اما به هر حال باید مرزی هم میان آنچه طنز نامیده میشود و آنچه طنز نامیده نمیشود هم مشخص کنیم که در غیر اینصورت هرچیزی را طنز میتوان نام نهاد. من البته منکر طنزآمیز بودن بسیاری از ابیاتی که جناب امینی آنها را ذیل عنوان طنز گردآوری کردهاند، نیستم اما گمان میکنم بسیاری از ابیات نیز صرفاً ملیح است و گاه در حد یک مطایبة دوستانه. با این حال اهتمام جناب امینی را در گردآوری این مجموعه قدر مینهم و امیدوارم در چاپهای بعدی این کتاب بعضی از نواقص کتاب- لااقل نداشتن فهرست- رفع شود. با غزلی از حضرت سعدی که اسماعیل امینی آن را به تمامی طنز میداند، این یادداشت را به پایان میبرم:
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
وگرنه فتنه ندیدی به خواب بیداری
زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با تو چه پهلو زند به غداری
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری
چو گل لطیف و لیکن حریف او باشی
چو زر عزیز و لیکن به دست اغیاری
به صید کردن دلها چه شوخ و شیرینی
به خیره کشتن تنها چه جَلد و عیاری
دلم ربودی و جان میدهم به طیبت نفس
که هست راحت درویش در سبکباری
گر افتدت گذری بر وجود کشتة عشق
سخن بگوی که در جسم مرده جان آری
گرت ارادت باشد به شورش دل خلق
بشور زلف که در هر خمی دلی داری
چوبت به کعبه نگونسار بر زمین افتد
به پیش قبلة رویت بتان فرخاری
دهان پرشکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون قمرت شمسهایست پرگاری
به گرد نقطة سرخت عذار سبز چنان
که نیمدایرهای برکشند زنگاری
هزار نامه پیاپی نویسمت که جواب
اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری
ز خلق گوی لطافت تو بردهای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوب گفتاری
1724
نظر شما