بعضی از این دلائل از زبان خود حضرت است. به فضل الهی در این نوشتهها در حد توان و بضاعت علمیام به برخی از آنها اشاره می کنم و البته بنا را بر اختصار میگذارم تا انشاءالله اگرحضرت عنایتی فرمایند، در آینده، مجموعه این مطالب را درکتابی به محضرمردم شریف تقدیم نمایم.
یکی از انگیزههای مهم قیام امام حسین بر علیه حکومت بنیامیه، عمل به فرمایش رسول خدا بود.
ازنکات کمتر گفته شده در علت قیام حسین، حدیثی است که آن جناب ازقول جد خود پیامبر اکرم نقل می فرماید.
امام دراین روایت که ابن اعثم کوفی در کتاب خود آن را آورده می گوید، خود شخصا این حدیث را از جدش رسولخدا - که درود خدا بر او و آل پاکش باد - شنیده است.
بنظر من اگر برای قیام امام حسین جز همین یک دلیل ارائه نشود برای تبیین عظمت این قیام درحمایت از دین کفایت میکند.
امام می فرماید:
و لقد سمعت جدی رسول الله یقول: ان الخلافه محرمه علی ولد ابی سفیان و کیف ابایع اهل بیت قد قال فیهم رسول الله هذا؟
و من به تحقیق از جدم رسولخدا شنیدم که میگوید: خلافت و فرمانروایی بر فرزندان ابوسفیان حرام است. و من چگونه -با وجود این تحریم رسولخدا- میتوانم با خاندانی بیعت کنم که رسولخدا درباره آنها اینگونه فرموده است؟
برای دریافت بهتراین روایت باید به نکات زیر توجه کرد:
1- رسولخدا در موارد متعددی نگرانی خود را از روی کار آمدن بنی امیه بعد از خود به مسلمانها اعلام میکرد. مثلا میفرمود گویا میبینم بعد از من بنیامیه مانند بوزینگانی از منبر من بالا میروند.
بنا براین می توان چنین نتیجه گرفت که این نگرانی مدام با پیامبر بود وایشان قطعا این حدیث را در جمع خانواده واهل بیت خود نگفته است ودیگرانی هم شاهد ومستمع این روایت بوده اند.
شاید درجهت تسکین دل رسولخدا و بر طرف کردن همین نگرانی از او بود که خداوند درسوره قدر در اشارهای رمزآلود به حکومت هزار ماهه بنی امیه بعنوان یک واقعه تلخ که قلب پیامبر را به درد آورده اشاره میکند و با نزول سوره کوثر به او وعده میدهد که نگران نباش، ما به تو کوثری چون فاطمه عنایت کردهایم و در سوره قدر هم به او دل داری میدهد و میفرماید لیله القدر از هزار ماه بالاتر است .
در تفاسیر معتبر شیعی شب قدر را به وجود مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها معنا کردهاند.
قرآن در بیانی رمزگونه با توجه به این حقیقت مسلم که قدر زهرا در دنیا بر مردم روشن نخواهد شد از او بدلیل همین پوشیدگی قدر و منزلت به شب تعبیر کرده است. چون در شب همه چیز از دیدهها پنهان و در پرده تاریکی آن مستور و پوشیده است!
به تعبیر رساتر در بیان قرآن، دنیا شب است و قیامت که حقایق آشکار میشود روز. و این تعبیر بسیار شگفت است.که قرآن میفرماید روز قیامت!
نسب شناسی بنی امیه
امیه جد بنی امیه است همو که فرزند عبد شمس است. عبدشمس و هاشم از فرزندان هاشم جد پیامبربودند.
قبل از اسلام امیه جزو حنفا یعنی کسانی که با ایجادانحراف در دین عیسی بر دین حنیف ابراهیم مانده بودند نبود و مشرک بود.
ابوسفیان فرزند مشرکینی بنامهای حرب فرزند صخر فرزند امیه بود. همانکه علاوه بر اینکه به دعوت رسولخدا ایمان نیاورد بلکه حتی جنگهای متعددی را برای نابودی اسلام تازه پا از مکه به راه انداخته و در جنگ بدربه مدینه لشکرکشید.
همو که وقتی حکومت به خلیفه سوم رسید به بنی امیه گفت تلقفوها تلقف الکره با خلافت مانند توپی بازی کنید و آن را از دست ندهید!
همو که پس از ارتحال پیامبر با عصا بر قبر او میکوبید و میگفت محمد برخیز و ببین حکومتی را که بر سر آن با ما آن همه جنگیدی اکنون در دست بنی امیه است!
ابوسفیان، همان است که تا آخرین دقایق به رسولخدا ایمان نیاورد و در مکه ماند تا پیامبر فاتحانه به آن وارد شد. رسولخدا نه تنها به او کاری نداشت بلکه او را طلقا ،یعنی آزادشدهها ،هم نامید و شگفت اینکه فرمود:هرکس از مشرکین که میترسد کشته یا اسیر شود اگر در تعقیب مجاهدین فاتح مکه از ترس جان خود به خانه ابوسفیان پناه ببرد و در آن بست بنشیند درامان خواهد بود!
و این همان حقیقت است که زینب آن شیر زنی که زبان علی در کامش بود در مجلس یزید با طعنه و عتاب بر سر او فریاد زد:
آیا این از عدل توست ای پسر آزاد شده! که حرمت را در پرده نگاه داری و اهل بیت رسولخدا را اینگونه در مجلس عام قرار دهی؟!
ابوسفیان همان است که در دورانی که به رغم آـن حادثه عظیم غدیر خلافت را از علی باز ستاندند و او را بییاور نهادند در ترفندی کینه توزانه برای بهم زدن اوضاع و ایجاد تفرقه در جمع مسلمین و جامعه حساس و متلاطم بعد ازمرگ پیامبر به علی مراجعه کرد و معترضانه در قالب دایه ای مهربانتر از مادر! به مولا گفت چرا نشسته ای؟ اگر بخواهی چند هزار سواره و پیاده مسلح در رکابت حاضرمیکنم تا خلافت را از ابوبکر باز پس گیری. و امیرالمومنین که مکر و حیله او را میشناخت به او فرمود: ای ابوسفیان تو چقدر کینهات نسبت به اسلام طولانی شده است؟ سپس دست رد برسینه ابوسفیان زد و به او گفت برو، من به سواره و پیاده تونیازی ندارم!
شاید با این موارد تاریخی بتوان به نگرانی رسولخدا از روی کارآمدن بنی امیه پیبرد.
2- ازاشتباهات فاحش عمربن خطاب بکار گماردن معاویه به امارت و فرمانداری شام در سال 19 هجری بود. شامی که در کشورگشاییهای پرمساله خلیفه دوم تازه به عالم اسلام پیوسته بود. امارتی که چهل سال تمام طول کشید.
3-در جهت بر طرف کردن همین نگرانی رسولخدا بود که امیرالمومنین علی تا بر سرکار آمد و امر خلافت به او بازگشت تصمیم گرفت اشتباه عمر را در حکمرانی معاویه اصلاح و برخلاف توصیه بعضی که این اقدام را - با توجه به اینکه معاویه پایههای حکومت خود را درشام که سابقهای در اسلام جز امارت او نداشتند محکم کرده بود و جابجایی او کار آسانی نبود- به مصلحت نمیدیدند در اولین اقدام خود، تصمیم به عزل معاویه از فرمانداری شام گرفت.
4-از روایت چنین بر میآید این فرمایش امام در ایامی صادر شده است که سعید فرماندار مکه به دستور یزید بن معاویه که تازه بعد از مرگ پدرش به مسند خلافتی غصب شده برنشسته بود برخلاف توصیه پدرش که با حسین کاری نداشته باش درصدد بیعت گرفتن از امام حسین برآمده بود.
با این تحریم فرمانروایی وخلافت بنی امیه بر مسلمانان از سوی رسولخدا،امام حسین چگونه می توانست دم فرو بندد و اگرهم با یزید- که آوازه شرابخوارگی و زنبارگی و فساد اخلاقی و..اش زبانزد شده بود تا جایی که امام در بارهاش فرمود: وقتی سر و کار اسلام و جامعه مسلمین به دست کسی مثل یزید بیفتد :فعلی الاسلام، السلام باید فاتحه چنین اسلامی را خواند! بیعت نکند در قبال فرمانروایی او راه سکوت را در پیش گیرد؟
برای شناخت ماهیت حکمت یزید به یک نمونه از ماهیت کارگزاران او در کوفه اشاره میکنیم. کوفهای که در روزگاری نه چندان دور چون علی را بر خود امیر دیده بود!
پس از اینکه امام حسین پسرعمویش مسلم را به سمت مردم کوفه فرستاد و او وارد کوفه شد و هزاران نفر با او بیعت کردند بعضی در نامههایی که به یزید نوشتند به او گفتند اگر فرماندار فعلی کوفه را برکنار نکنی کوفه را از دست رفته بدان یزید نیز دراعتنا به این هشدار با برکناری والی کوفه،عبیدالله ابن زیاد را به فرمانداری کوفه برگماشت.
او فرزند همان است که وقتی بحث برسراین بالا گرفت که آیا مادر بدکار و فاحشه او در بستر ابوسفیان خوابیده یا در بستر دیگری و به او حامله شده معاویه برای جمع کردن این رسوایی به مردم اعلام کرد او فرزند ابوسفیان است و ازاین پس او را زیاد بن ابی سفیان بنامید!
این درحالی بود که مردم او را بدلیل بدکاریهای مادرش و معلوم نبودن هویت پدرش، در لقبی معنادار و پر ایهام زیاد بن ابیه - فرزند پدرش!- مینامیدند.
هرچه بود زیاد زنا زاده بود و همه این را میدانستند.
و درست با اشاره به این حقیقت است که امام حسین در لحنی تند آنگاه که از سوی یزید و ابن زیاد بر سر دوراهی عزت و ذلت ، - و نه دوراهی بیعت یا جنگ- قرار می گیرد میفرماید:
الا وان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین اثنتین، بین السله والذله وهیهات منا الذله!
آگاه باشید که این زنازاده و فرزتد زنازاده مرا بین دوا مرمخیرکرده است: نبرد سخت و رو در رو یا ذلت و خواری بیعت و پیوستن به او و هیهات که ما ذلت را بپذیریم. یابی الله ذلک لنا و رسوله والمومنون و حجورطابت و انوف حمیه و نفوس ابیه من ان نوثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام.خدا و رسول او و مومنون و دامنهای پاک و...این را طبعهای بلند برما نمیپسندند که بزرگ زادگانی دراطاعت افراد پست و فرومایه قرار گیرند.
از رجزهای جناب علی اکبر درعاشورا هم این است که والله، لایحکم فینا ابن الدعی هرگز اجازه نخواهیم داد زنازادگان بر ما حکومت کنند!
آیا امام حسین، حتی اگر مردم کوفه هزاران نامه به او نمینوشتند – و حجت ظاهری را بر او تمام نمیکردند که به سوی ما بیا تا والی کوفه را از شهر اخراج کنیم و حکومت را بتو بدهیم- حق نداشت برای عمل بفرمان رسولخدا و زنده کردن سنت او وعمل به سیره پدرش علی که حتی یک لحظه حاضر به تحمل حکومت معاویه برشام نبود و بر همین اساس بود که وقتی خود داری معاویه را از فرمان برکناریاش مشاهده کرد بلافاصله تصمیم به لشکرکشی علیه او گرفت و واقعه صفین در سال 37 هجری رقم خورد در نفی حکمرانی بنی امیه بر مسلمین به قیام علیه حکومت یزید برخیزد؟
آیا راهی جز قیام به هر شکل ممکن و با وجود همه محدودیتها برای امام باقی میماند؟
نظر شما