می نوشی در تعزیه منحصر به اشقیای طراز اول است. اشقیا با اقرار به می نوشی، در واقع بر خلافکاری و دینستیزی خود مهر تأکید میزنند. اقرار به می نوشی گاهی به صورت غیرمستقیم است:
ابوسفیان: ای فلک تا کی رود بخت ستمکاران به خواب؟
تا به کی باشم من از دست محمد در عذاب
گر کند یاری مرا این لحظه بخت کامکار
میکنم رأس محمد زینت بزم شراب
در مواردی اشقیا ضمن اسلحهپوشی، بهصورت نمادین جام می را طلب میکنند و از این رهگذر به طور گذرا تماشاگر را حالی میکنند که نه تنها دشمن آل رسول، که دوست می و مطرب نیز هستند:
عمرو بن عبدود: عمرو! نشین یک زمان به صندلی زر
آر غلاما شراب زود به محضر
باید اکنون شراب ناب بنوشم
مست شوم پس به عیش و نوش بکوشم
در بین اشقیا، یزیدبن معاویه در شرابخواری دستی تمام دارد و از این جهت شهره روزگار است. یزید را بهطور عمده، بعد از وقایع کربلا و هنگامی که شمر به کمک پر قیچیهای ابنسعد، اسیران را به شام میبرد، در تعزیهای که به تعزیه بازار شام معروف است، میبینیم. تعزیهساز، شرابخواره بودن یزید را به مثابه یک اعتیاد تلقی کرده و تعزیه بازار شام را با نمایشی از شرابخواری و لهو و لعب یزید آغاز میکند.
یزید: ای وزیر این دل من میل تماشا دارد
شور عشقی به سرم شورش سودا دارد
باده و ساغر و عشق و صنم و مطرب و گل
هست نزدیک که ما را همه رسوا دارد
می بخور، تار بزن، شعر بخوان، غنچه ببوی
بلبل اندر بر گل بین که چه آوا دارد
وزیر: آری آری سخنت نکته زیبا دارد
خاطرت هیچ ندانم چه تمنا دارد
باده سلطنت و نشئه آب انگور
آنچنان است تو را محو ز عقبا دارد
چیست فرمان مطاع تو به این عبد ذلیل
که دل من نه دگر صبر و شکیبا دارد
یزید: گل از بستان روی یار، دامن دامن است امشب
ز چین زلف عنبربار، خرمن خرمن است امشب
سبو بشکست و عهد خویشتن بشکست و دل بشکست
تو هم طرف کُلَه بشکن که بشکن بشکن است امشب
سخن گفتی و دُر سفتی «رجا» از عالی و دانی
به نظم و طبع موزون تو احسن احسن است امشب
در نسخهای دیگر از تعزیه بازار شام، یزید پس از استماع گزارش مفصل وقایع کربلا از زبان شمر، تازه تازه بر سر ذوق میآید و ساقی را احضار میکند:
یزید: ساقی! به جام، بادة چون آفتاب کن
دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن
ساقی نقاب از رخ خاتون خم بگیر
خون در روان سلسلة بوتراب کن
ای شاه تشنهکام! بود روز عیش ما
لبهای خشک خویش تو تر با شراب کن
شاها بیا شراب بریزم به صورتت
ای سید نجیب ز می اجتناب کن
آه ای یزید! این چه خطا و چه خبط بود؟
شرم از جمال شافع یومالحساب کن. الخ...
به عکس یزید، نه شمر و نه ابنسعد هیچکدام شهرتی در شرب خمر ندارند، اما به دلیل موقعیت و تأثیری که این دو در وقایع دشت کربلا دارند، تعزیهساز، می نوشی این دو را در یک تابلوی استثنایی به صورت یک مناظره تصویر کرده که نمایش آن، در عین حال که خصلتهای نابهنجار این دو را آشکار میکند، «آنتراکت» مناسبی نیز برای تماشاگر تعزیه به وجود میآورد. قبل از آغاز مناظره، ساقی با دو جام شراب به میدان میآید. شمر و ابنسعد، هر کدام یک جام را میگیرند و ضمن می خوردن با یکدیگر سؤال و جواب میکنند.
ابنسعد: می بنوشم که کنم ظلم به اولاد رسول
شمر: می بنوشم که کنم خون به دل زوج بتول
ابن سعد: می بنوشم که حسین زار و دل افگار شود
شمر: می بنوشم که ز می خوردن ما خوار شود
ابن سعد: می بنوشم که کنم چاک تهیگاه حسین
ابن سعد: می بنوشم که کنم خون به دل اشرف ناس
شمر: می بنوشم که زنم تیغ به دست عباس
ابن سعد: می بنوشم که کنم شادی قاسم به عزا
شمر: می بنوشم که شود خون به کف از جای حنا
ابن سعد: می بنوشم که کنم اکبرش از کینه شهید
شمر: می بنوشم که کنم مادر زارش نومید
ابن سعد: می بنوشم که علیاصغرش از تیر جفا
شمر: می بنوشم که سرش را کنم از کینه جدا
ابن سعد: می بنوشم که کنم زینب و کلثوم، اسیر
شمر: می بنوشم که شوم در برش از کینه حقیر
در مواقعی که اسلحهپوشی و می نوشی به دنبال یکدیگر انجام میشود، معمولاً اسلحهپوشی مقدم بر می نوشی است. این تقدم و تأخر، البته تا زمانی رعایت میشود که تعزیهپرداز، فکر بهتری نداشته باشد. فکر بهتر در این مورد میتواند به سخریه گرفتن حرکات اغراقشده اسلحهپوشی باشد، به ویژه در مورد پهلوانی مثل عمروبن عبدود که در زورآوری شهره است و درباره او این قصه نقل شده است:
پیغمبر: عَلَم دهید به دست عمر کند یاری
بیا عمر که شده منصبت سپهداری
عمر: یا رسول ذاتالله و صمد
قصهای دانم ز عمرو عبدود
چند سال قبل ای شاه جهان
من شدم بیرون ز مکه آن زمان
کاروان مکه بود از حد فزون
تاجران گشتند همراهش برون
از قضا در بین آن ره ناگهان
دزد بسیاری بزد بر کاروان
اتفاقاً عمرو هم همراه بود
غارت دزدان تماشا مینمود
جست از جا تا که دید آن اتفاق
شد غضبآلود با چوب و چماق
کاروان کردند دزدان را قبول
جست از جایش همین عمرو ای رسول
تیغ بر دستش، ولی اسپر نبود
بچه اشتر را به کف اسپر نمود
شد تن تنها به دزدان حملهور
عاقبت هم یافت بر آنها ظفر
عدهای در زیر تیغ جان شکار
جان فدا کردند و جمعی هم فرار
عمرو غالب گشت بر دزدان همه
کاروان آسوده شد از واهمه
به سخریه گرفتن حرکات اسلحهپوشی با این سناریو عملی میشود که عمرو، قبل از اسلحهپوشی، شراب مینوشد و مست میشود، آنگاه مستانهسر، به اسلحهپوشی میپردازد و طبعاً در این حالت نهتنها رجزخوانیهایش نامعقول و لافش گزاف است، بلکه حرکات مستانهاش نیز با گفتار اغراقشدهاش نمیخواند و این اغراقگویی از یکسو و تضاد بین رفتار و گفتار از سویی دیگر، موقعیت طنزآمیز بدیعی را به وجود میآورد، مضافاً بر اینکه تماشاگر میداند که این حرکات و این نوع رفتار، هیچکدام در روز امتحان راه به جایی نمیبرد و عمرو بن عبدود با این همه جفت و جلا و تک و پو، در نهایت اسیر پنجه چالاک حضرت علی میشود و به طرفهالعینی از پا درمیآید.
در تعزیه عمرو بن عبدود، یهودیان به عمرو نامه مینویسند و از او تقاضا میکنند که شر محمد را از سر آنها دور کند. عمرو نامه را میخواند:
عمرو: چو از شرح نامه شدی باخبر
بکن یاری ما تو این نامور
نمودیم نامه تمامی تمام
بقای تو باقی دگر والسلام
عمرو، پس از خواندن نامه، شروع به اسلحهپوشی میکند:
عمرو: در برم آرید خورجین سلاح
عازم میدان شدن باشد صلاح
در بدن پوشم قبای زرنشان
زرنشان سازد ز کُه تا کهکشان
جوشن زرین کنم اکنون به تن
بهر دفع تیر و شمشیر از بدن
و در ضمن اسلحهپوشی، شراب مینوشد.
عمرو: عمرو! نشین یک زمان به صندلی زر
آر غلاما شراب زود به محضر
باید اکنون شراب ناب بنوشم
مست شوم پس به عیش و نوش بکوشم
تا نشوم از نبرد، عاجز و مأیوس
باید برپا نمود غلغله کوس
حالا دیگر عمرو از خود بیخود شده است و بخشی از آنچه که میگوید، فرمایش خود اوست و بخشی دیگر، از فرمایشهای شراب.
ای زره تنگ حلقه در بر من باش
روز نبرد من است، حافظ تن باش
ای زره چون پیرهن به روی بدن باش
کشته اگر من شدم خود تو کفن باش
تا نشوم وقت جنگ مضطر و مأیوس
موزیک حربی بر آر غلغله از کوس
بر کمر خود ببندم این کمر زر
تنگ به عزم جدال حیدر صفدر
بلکه درخت امید من بدهد بر
تا کنم او را به خون خویش شناور
تا نشود بخت من چو دولت منکوس
موزیک حربی بر آر غلغله از کوس
خنجر خونریز من! زمان جدال است
راحتی امروز بر من و تو محال است
دانی امروز بر دلم چه خیال است؟
قدرت بازوی من به حد کمال است
تا که تو بر حنجر علی بزنی بوس
موزیک حربی بر آر غلغله از کوس
«خود» من ای آهنین کلاه مدور
یاری من کن به جنگ احمد و حیدر
واقف خود باش زیر تیغ دو پیکر
وقت جدال است با علی غضنفر
بر تو زنم چارپر از پر طاووس
موزیک حربی بر آر غلغله از کوس
ای سپر امروز، ز آسمان خطر آید
از سپه کفر بانگ الحذر آید
وقت مصاف است بایدت هنر آید
سایهات امروز بایدم به سر آید
تا نخورم وقت جنگ حسرت و افسوس
موزیک حربی بر آر غلغله از کوس
در انتها نیز با پراکندهگویی و نفسکشطلبی، اسلحهپوشی را به پایان میبرد.
عمرو: گُرز من امروز گَر به چنگ درآید
«بر سر آنم، گرم ز دست برآید»
چکمه نمایم به پا «که غصه سرآید»
گر به جدالم شهنشه بشر آید
خُرد کنم سینهاش چو شیشه فانوس
موزیک حربی بر آر غلغله از کوس
نظر شما