از درخشانترین غزلیاتی که در ستایش این آب و خاک سروده شده و عشق به میهن در واژه واژهاش موج میزند یکی، همین غزل است؛ سروده خانم سیمین بهبهانی. در این یادداشت نمیخواهم درباره جایگاه شاعری خانم بهبهانی چیزی بگویم. جایگاه و پایگاه ایشان در شعر معاصر کاملاً روشن است و نیازی به تأیید و تکذیب امثال بنده نیست. آنچه میخواهم بگویم درباره نحوه برخورد ما با سرودههایی از این دست است. انگیزه نوشتن این یادداشت هم، پخش این شعر از صداوسیمای جمهوریاسلامی ایران است، البته با صدای یکی از خوانندگان که اسمش را نمیدانم؛ در شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی برنامه پارک ملت. ذوقزده شدم و با خودم عهد کردم حتماً چیزی در اینباره بنویسم.
معمولاً از صاحب این قلم انتقادهایی تند از صداوسیما خواندهاید. بهندرت از این سازمان عریض و طویل تعریف و تمجید کردهام، دلیلش هم کاملاً روشن است: به ندرت این سازمان عریض و طویل کاری در خور تحسین انجام میدهد. نه اینکه کار خوب در آنجا ساخته نشود، نه. اتفاقاً آدمهای زحمتکش و درست و حسابی در آنجا کم نیستند اما متأسفانه معمولاً مدیریت کارها به دست کسانی است که از ذوق و تدبیر بهره چندانی ندارند، در نتیجه آنچه بر صفحه تلویزیون ظاهر میشود ربط چندانی به آدمهای زحمتکش و درست و حسابی ندارد. پخش غزل میهنی خانم بهبهانی اگر از سر آگاهی انجام شده باشد، بسیار درخور تقدیر و تحسین است. بدون شک متظاهران و متحجران مدیر مربوطه را سرزنش میکنند که چرا غزل شاعرهای را که به صراحت با وضعیت موجود مخالفت میکند را از رسانه ملی پخش کردهای؟! علاوه بر این مگر نمیدانی همین غزل را خوانندهای که در آنسوی آبها زندگی میکند و او هم از مخالفان رسمی نظام جمهوریاسلامی است خوانده؟! پس چرا؟!
من نمیدانم مدیر مربوطه به این نوابغ فرهنگی چه پاسخی خواهد داد اما خوب میدانم این مدیر محترم دیر یا زود به دلیل فشارهای بیش از حد دوستان از سمتی که دارد برکنار خواهد شد و جای ایشان را مدیر باکفایتی خواهد گرفت که به جای غزل سیمین بهبهانی، مدام شعری سست و پرغلط را با صدای علیرضا عصار برای من و شما پخش میکند تا کور شود هر آنکه نتواند دید. حرف اصلی این یادداشت این است: اگر بخواهیم فرهنگ را همواره با متر و معیار سیاستزدگی ارزیابی کنیم و سلایق نازل و سطحی خود را میزان درستی یا نادرستی هر چیز قرار بدهیم، رسانه ملی عرصه جولان آدمهای بیهنری خواهد شد که به نام تعهد و دفاع از ارزشها فرهنگ این سرزمین را رو به زوال و انحطاط خواهند برد. پخش یک اثر هنری از یک شاعر و هنرمند لزوماً به معنای حمایت از تمام دیدگاههای سیاسی و غیرسیاسی آن شخص نیست. ممکن است حتی اغلب مخاطبان آن اثر از آنچه ما بهعنوان اطلاعات پشتپرده میدانیم آگاه نباشند. «آنچه باید اصل قرار گیرد، کیفیت صوری و محتوایی آثار فرهنگی است. اینکه جناب عصار را مثال زدم از سر بغض و عداوت شخصی نیست. جناب ایشان چند سال پیش شعری را خواندند با مضمون «وطندوستی»؛ شعری سراسر غلط. ابیاتی از آن را برایتان مینویسم تا خود قضاوت کنید:
گر به میان آیدمان آبرو
کیست که بتواندمان روبرو
در تن به تن میدان بازیگر صد فنم
در سر به سر مشتم دیوار نمیبینم
مستاند رفیقانم از ساغر من سوری
یک از قبل یک صد هشیار نمیبینم
در میکده میرقصم از بادیه مینوشم
سبز است و سفید و سرخ این جامه که میپوشم
شکرانه انعامت، جامم به تن جامت
دستی می و دیگر دست حور است در آغوشم
انصافاً پخش چنین شعری سزاوار نام ایران و ایرانی است؟! این سرزمین هیچ چیز که نداشته باشد ادبیات دارد؛ ادبیاتی شکوهمند و رشک برانگیز. آنوقت انصاف است که به بهانههای واهی از شنیدن شعر خوب محروم شویم و آنوقت چنین ترهاتی را به خورد من و شما بدهند؟!
نظر شما