- عجيبه واقعاً! مگر نه؟
- آره!
- حاصل ضرب دودوتا، چهاره!
چهارتا فصل سالمون بهاره
آخه چه قرنيه؟ چه روزگاره؟
- سال هزار و چارصد و چهاره
تموم چاله چولهها پُر شده
خوب بخورين كه سولهها پر شده
هي بشورين كه لولهها پر شده
تازه، آبش هميشه پرفشاره
سال هزار و چارصد و چهاره
عدله كه داد ميزنه تو هر ديار:
«يكي شده قيمت موز و خيار
آي خونهدار! زنبيلُ وردار بيار!»
فقره كه داره زنبيلُ مياره
سال هزار و چارصد و چهاره
هزارتا فكره پشت هر تريبون
مردا تميزن؛ نه به زور صابون!
هيچ زني واينميسته تو خيابون
اگر كه وايسه، منظوري نداره
سال هزار و چارصد و چهاره
ا
گر سوال كني، جواب ميرسه
ماهي سهبار «روز كتاب» ميرسه
از همهجا بوي كباب ميرسه
حتي از اون خونهي نيمهكاره
سال هزار و چارصد و چهاره
كتابا از مميزي رد شدن
هفتگيَم چاپ مجدد شدن
تيراژا صدهزار و پونصد شدن
كتاب توي زنبيل خانواره
سال هزار و چارصد و چهاره
حادثهي بدي نميشه حادث
خبرنگار سرويس حوادث
زده تو كار سرويس مدارس
پياده بوده و حالا سواره
سال هزار و چارصد و چهاره
قصه عوض،بدل شده به قرآن!
بازار چين افتاده دست ايران
بگو با چي!؟... نسل جديد پيكان!
تازه دوتا بوق اضافه داره
سال هزار و چارصد و چهاره
خطبازيا گُم شد و خط عوض شد
دُرستايي كه بود غلط، عوض شد
خلاصه، فرهنگ لغت عوض شد
عمل ديگه معادل شعاره
سال هزار و چارصد و چهاره
تموم قُفلا از كليد نوشتن
كليشهها حرف جديد نوشتن
سياسيا شعر سپيد نوشتن
حرف حساب انگاري پرشماره
سال هزار و چارصد و چهاره
به تَه رسوندن همه آغازا رو
دارن هواي طنزپردازا رو
تلويزيون نشون ميده سازا رو
كاري نداره كه دفه يا تاره
سال هزار و چارصد و چهاره
محلهي ما پُرِ باسواده
چيزي كه نيس - جون تو! - اعتياده
جمعيتَم در حال ازدياده
اينا همش مايهي افتخاره
سال هزار و چارصد و چهاره
صفحهي يك، تيترُ زده: عدالت!
صفحهي دو، تيترُ زده: كسالت!
صفحهي سه، تيترُ زده: خجالت!
«خبرندار»ه يا «خبرنگار»ه؟!
سال هزار و چارصد و چهاره
زندونا تعطيله؛ بيا تماشا!
كارخونه تكميله؛ بيا تماشا!
موقع تحويله؛ بيا تماشا!
- تحويل چي؟
- تحويل سال، دوباره
سال هزار و چارصد و چهاره
...
...
يواشيواش وارد گلزار شدم
يا شايدَم وارد بازار شدم
به صورتم آب زد و بيدار شدم
آبي كه زد به صورتم چه بد بود!
سال هزار و سيصد و نود بود!
نظر شما