زهرا خدایی
بحران سوریه وارد بیستمین ماه خود می شود و تلاشهای دیپلماتیک نمایندۀ جدید برای پایان دادن به آن همچنان به بن بست برخورد می کند. سوریه به میدانی برای مبارزۀ قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای تبدیل شده که هریک در تلاش برای افزایش وزن و توان تأثیرگذاری خود هستند. در این میان مدتی است دولت ترکیه لحن تندتری در قبال موضع انفعالی جامعۀ بین الملل گرفته و حتی رجب طیب اردوغان نخست وزیر، شورای امنیت سازمان ملل را به" عدم توانایی و صلاحیت لازم" برای حل بحران محکوم کرده است. برخی ناظران بر این اعتقادند با توجه به فرسایشی شدن جنگ داخلی و همچنین عدم تمایل قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای برای ورود به جنگی جدید، آنکارا بیش از هر زمان دیگری، احساس می کند در تحولات سوریه تنها مانده و بیش از توانش در حال سرمایه گذاری بر روی زمین سوختۀ سوریه است. با این اوصاف آیا می توان این پرسش را مطرح کرد که با گذشت 20 ماه از بحران، ترکیه بازندۀ تحولات سوریه بوده است؟ فیروز دولت آبادی، سفیر سابق کشورمان در ترکیه در گفتگویی با خبرآنلاین به این پرسش پاسخ داده که در پی می آید.
با توجه به ایستادگی بشار اسد، فکر می کنید ترکیه بازندۀ تحولات سوریه بوده است؟
هرکسی ماهیت تحولات در منطقه را نشناسد و از زاویۀ دید خود به تحولات بنگرد، احتمالاً دچار مشکل می شود. ترکیه ماهیت تحولات جهان عرب و همچنین سوریه را خوب نشناخت. فکر می کرد تحولات سوریه، ایدئولوژیک است که به ماهیت ایدئولوژیک یک دولت غیرسنی و علوی در یک کشور سنی باز می گردد. به همین دلیل سرمایه گذاری زیادی بر روی این پروژه کرد تا اکثریتی را بر اقلیتی حاکم کند و سیری تاریخی را دگرگون کند. به نظر من اشتباه از همین جا بود، چون دولت سوریه یک دولت علوی به مفهوم خالص غلبۀ یک اقلیت بر یک اکثریت نیست، بلکه دولت سکولار علوی با مردم سنی در سوریه کاملاً ادغام شده است. گرچه نماد رهبری شخصی به نام بشار اسد است، اما ماهیت دولت، ایدئولوژیک نیست و روابط داخلی مردم در سوریه رابطۀ یکدستی است. دولت ترکیه این اشتباه را مرتکب شد و وارد بحران سوریه شد و تصور می کرد بتواند این مسئله را ظرف مدت کوتاهی( 2 تا 3 ماه) تمام کند. به دلیل اشتباه در برداشت از تحولات سوریه، دولتمردان ترکیه، همۀ دستاوردهای 8 سالۀ دولت اردوغان را که بر پایۀ "تنش صفر با همسایگان" طراحی شده بود، نادیده گرفتند و وارد چالشی شدند که تقریباً به یک جنگ تبدیل شده است. ترکیه به کشوری تبدیل شده که آموزش می دهد، سلاح می دهد، امکانات در اختیار مخالفان قرار می دهد، اطلاعات می رساند برای اینکه بتواند از دلِ این مشکلات خارج شود. روشن است که ترکیه تاکنون موفق نشده و در آیندۀ نزدیک هم نمایی روشنی از موفقیت این کشور دیده نمی شود.
طولانی شدن بحران می تواند در بُعد داخلی تهدیدی برای ترکیه باشد؟
طولانی شدن بحران در سوریه هم اکنون مشکلاتی را در ترکیه به وجود آورده است. ارتش ترکیه وارد بحران نظامی شده و فضای لازم برای کردها به وجود آمده است تا خواسته های خود را از موضع محکم تری مطرح کنند. در واقع مسئله ای که تا حدودی در محاق قرار گرفته بود، مجدداً شعله ور شده و می رود تا دامنۀ بحران را وسیع تر و عمیق تر کند. ترکیه وارد چالش کردی سنگین تری شده است و در آینده نیز این چالش شدیدتر خواهد شد.
این بحران بر محیط سیاسی داخل ترکیه نیز تأثیر می گذارد. دولت ترکیه تحت اعتراضات و انتقادات شدیدی از سوی جریانهای مختلف است. حال اگر بحران کردها را نیز به آن اضافه کنیم، این مسئله بدتر و بدتر خواهد شد. از نظر من، عدم درک ماهیت واقعی تحولات سوریه و سرمایه گذاری نظامی سنگین بر روی یک پدیدۀ سیاسی، وضعیت ترکیه را بحرانی ساخته و در واقع دولت ترکیه، آیندۀ سیاسی خود را در داخل کشور نیز به خطر انداخته است.
احتمال اینکه وضعیت کردهای سوریه به حالت سابق باز گردد، اندک است. در صورتی که آنها از رفتن به زیر پرچم ملی سوریه سر باز بزنند، وضعیت آینده چگونه خواهد بود؟ سایر کشورهای همسایۀ سوریه که بخشی از جمعیت کرد را در خود دارند، چه خواهند کرد؟
چه بخواهیم چه نخواهیم آیندۀ کردهای سوریه آیندۀ روشنی نیست. چند مسئله مهم وجود دار که در تحلیل وضعیت موجود باید بدان توجه داشت:
اول اینکه کردهای عراق طی سالهای اخیر به ظرفیت هایی دست یافته اند که حاضر نیستند این ظرفیت را با استقلال خواهی از دست بدهند. پتانسیل خودمختاری برای کردهای عراق شرایط نسبتاً مساعدی را برای آنها فراهم کرده است. جبهه بندی و همکاری با جریانهای کردهای ایران، ترکیه و سوریه وضعیت فعلی کردهای عراق را شدیدآً به مخاطره می اندازد. لذا کردهای عراق ممکن است حداکثر یک نوع رابطۀ محدود پنهانی و یا تقویت پنهانی آنها را ممکن است داشته باشند و یا در اختیار گذاشتن برخی از مناطق کوهستانی که البته امکان کنترل این مناطق به دلیل بافت و صعب العبور بودن آن دشوار است و آنها چاره ای جز اجازه تردد ندارند.
و اما درباره ایران. ما در ایران، بحرانی به نام بحران کردی نداریم. بحرانی که از بیرون آن را تبلیغ می کنند، ماهیتاً یک جریان محدود بسیار کوچکی است که می خواهند نقش رهبری به آن بدهند و نتوانسته در کردستان ایران موقعیت پیدا کند. علت اصلی این مسئله اینست که کردها اساساً ایرانی هستند، زبان آنها ایرانی است و از همه مهمتر نگاه آنها، نگاه به شرق است. چون کردها از زاویۀ دولت ترکیه از شمال نمی توانند پیشرفت کنند، در جنوب و غرب هم به اعراب برخورد می کنند. تنها سمتی که برای آنها باز است و تاریخ نیز آن را ثابت کرده، ایران است. لذا ما مسئله ای به نام مسئلۀ کردها نداریم. هر چند جریانات محدود مسلحانه ای با کمک خارجی ها درست شده است اما چون ریشه دار نیست، هیچوقت نتوانسته محیط سیاسی را تحت تأثیر قرار دهد.
در سوریه نیز جریان موجود ممکن است ادعایی هایی برای خودمختاری در آینده داشته باشد، ممکن است در آینده امتیازاتی بگیرد، اما اگر فکر کنیم جریان مستقلی در آنجا حاکم خواهد شد، چندان معقول و عملی نیست. در صحنۀ عمل اگر جریانات افراطی مثل وهابی ها و سلفی ها به قدرت برسند، کمتر از قتل و عام در انتظار کردها در سوریه نیست. لذا این احتمال وجود دارد که جریانات کردی در سوریه به سمت خودمختاری محدود با مشارکت در حاکمیت سوریه پیش بروند.
اما در ترکیه چشم اندازی روشنی در این بحران دیده نمی شود. حاکمیت ترکیه هنوز به سمت ادغام حرکت نکرده است، در حالیکه در ایران سالهاست که این ادغام صورت گرفته است. در ترکیه هنوز مرزها نامشخص است و لذا آنجا بحران پابرجا و پایدار می ماند. من آیندۀ خوبی را برای جامعۀ اکراد نمی بینم. مشکلات آنها بیشتر از چیزی است که فکر می کنند. آنها در شرابط ثبات و امنیت، امکان بیشتری برای کار و رشد دارند.
گفتید در ترکیه، حاکمیت به معنای خالص حاکمیت اقلیت بر اکثریت نیست و در این جامعه ادغام صورت گرفته است. اگر واقعاً اینطور است، بسترهای این بحران را باید چگونه دید؟
در گذشته علویان همواره در منطقه در حاکمیت مشارکت داشته اند. حتی در دوران عثمانی، حکام این منطقه غالباً از علویان بوده اند. اما این بدان معنا نیست زمانی که علویان در حاکمیت بوده اند، اهل سنت از حاکمیت به دور بوده اند و اگر نماد حاکمیت علوی بوده، خودِ حاکمیت هم علوی بوده است. اینطور نیست. اهل سنت عمیقاً و وسیعاً در حکومت مشارکت داشته و دارد. در اقتصاد، فرهنگ، سیاست، امنیت، نیروهای مسلح وقتی مراجعه می کنید، اهل سنت را به صورت وسیعی در این مشارکت می بینید. در واقع علویان جریان سکولاری بودند که به خاطر مسائل ایدئولوژیک ساختار سیاسی را خط کشی نمی کردند. اکثر معاونین بشار اسد از اهل سنت بوده اند. تقریباً اکثریت ارتش سوریه را سنتی ها تشکیل می دهند. در اقتصاد نیز حضور وسیع اهل سنت را مشاهده می کنیم. ساختار سکولار کاملی در سوریه حاکمیت داشته است. اما این بدان معنا نیست که مخالفینی در این کشور وجود ندارد، همانند بسیاری از کشورها، در سوریه نیز مخالفینی حضور دارند. با این تفاوت که در آغاز یک حرکت سیاسی خیلی محدودی با حضور مخالفین محدودی بود که با دخالت نیروهای خارجی و تلاش برای سوء استفاده از این فرصت به یک جریان وسیع و همه گیر سیاسی تبدیل شد. اما چون موفق نشدند و جامعۀ اهل سنت نیز این حرکت پشتیبانی نکرد، این حرکت را به یک جریان مسلحانه و نظامی تبدیل کردند آن هم از طریق آوردن نیروهای سلفی و وهابی.
این جریان امروز به دلیل عدم همراهی مردم به نتیجه نرسیده است. اگر قاطبۀ اهل سنت فکر می کردند اقلیتی بر آنها حکومت می کند و خودشان در حکومت حضور ندارند، قطعاً بشار اسد تاکنون سرنگون شده بود، آن هم نه حالا بلکه از زمان گذشته و حافظ اسد هم سرنگون شده بود. در منطقۀ حساس خاورمیانه و کشور با اهمیتی مثل سوریه غیرممکن است که اقلیتی محدود بتواند بدون مشارکت همۀ جانبۀ اکثریت اهل سنت در آنجا حاکمیت طولانی و تاریخی داشته باشد.
به نظر من همین برداشت اشتباه بود که ترکیه را وارد این جریان کرد. تصور آنها اینست که اقلیتی در آنجا حکومت می کند که مشارکت سایر گروهها را نادیده گرفته است، اما واقعاً اینگونه نیست. در واقع در سوریه یک حاکمیت در حال دفاع از خود است که در آن اهل سنت و علویان در آن مشترکاً حضور دارند و سهم اهل سنت خیلی بیشتر از علویان است. اگر این حرکت گسترده بود به راحتی می توانست به یک جریان نافرمانی عمومی تبدیل شود و به راحتی بشار اسد می توانست سرنگون شود. اما نه مردم حمایت کردند و نه جریانات روشنفکری و به همین دلیل آنها به دنبال جریانهای مسلحانه رفتند که کار را به اینجا کشاند.
با مشاهدۀ تشدید خشونت، چرا بشار اسد، همانند آنچه که در مصر شاهد بودیم، از قدرت کناره گیری نکرد؟
بشار اسد میل به رفتن داشت، اما در شرایط نرمال و ایده آل. رفتنی که در آن فضای مساعد سیاسی فراهم باشد، انتخابات برگزار شود و اگر مردم نخواستند این کار در یک فرایند سیاسی صورت گیرد. در واقع به این معنا که "نخواستن" در یک فرایند سیاسی حاصل شود، اما زمانی که فرایند سیاسی به نفع مخالفین نبود، این فرایند را به یک فرایند نظامی تبدیل کردند. کدام دولت است که حاضر باشد، در مقابل دخالت کشورهای خارجی، تجهیز نیروی انسانی و آوردن نیروهای خارجی از کشورهای دیگر و ایجاد فشار روانی، خود را تسلیم کند؟ منطق کار اینگونه است که در یک فرایند سیاسی تغییر صورت گیرد نه از طریق ارسال و تجهیز نیروهای نظامی به داخل کشور. حکومتی که دارای اکثریت است، به آراء گذاشته می شود، مخالفین می توانستند همین خواستۀ سیاسی را مطرح کنند و بگویند تحت نظارت سازمان ملل انتخاب آزاد برگزار شود. این حق آنها بود و می توانستند چنین خواسته ای داشته باشند. اگر حافظ اسد در مقابل برگزاری انتخابات و همه پرسی مقاومت می کرد و اجازۀ این کار را نمی داد می توانستیم بگوئیم که حکومت به مردم سوریه تحمیل شده است. اما حکومت بشار اسد که حاضر به انجام همۀ این کارها بود.
فکر می کنید بعد از انتخابات آمریکا، شاهد یکسری سازی بحران سوریه خواهیم بود؟
این بحران تا زمانی که مخالفین مسلح سلاح را بر زمین نگذارند و جنگ خشونت بار متوقف نشود و فرایند نظامی به فرایند سیاسی تبدیل نشود، بحران خاتمه پیدا نمی کند. جریانهای خودسر و تحت کنترل عربستان، آمریکا و ترکیه باید جنگ مسلحانه را کنار بگذارند.
بحران سوریه 2 سال است که جریان دارد، رئیس جمهوری آمریکا زمان لازم برای ایجاد تغییر را داشت. لذا من فکر نمی کنم که با انتخابات تغییر خاصی در سوریه اتفاق بیفتد. چون مواضع روسیه، چین و ایران که تغییری نمی کند. لذا خیلی با این تحلیل موافق نیستم. پیش فرض هر اصلاحات سیاسی توقف جریانهای نظامی و مسلحانه است. باید دولت ترکیه پایش را از این بحران بیرون بکشد. راهکار حل بحران پس از توقف خشونت، برگزاری انتخابات است. اگر بشار اسد و حزبش رأی آوردند که می مانند و اگر نیاورند، بیرون می روند.
ادامۀ بحران می تواند دولت ترکیه را وادار کند که از این بحران پایش را بیرون بکشد و اجازه ندهد که این بحران هستی منطقه را بسوزاند چون علاوه بر ترکیه، سایر کشورهای منطقه را نیز دچار بحران بدتر می کند. ما باید فشار بیاوریم که گروههای مسلح غیرقانونی جمع شوند و در فضای آرام سیاسی معادلات حل شود و مردم سوریه خودشان دولت شان را انتخاب کنند.
26349
نظر شما