خدا نکند موجی سینمایی راه بیفتد و جوی متراکم درباره یک موضوع در فیلم ها تشکیل شود. امسال مثل این که سال افغانی ها است. تا این جا با فیلم های فرشتگان قصاب و یک دو سه...پنج و خاک و مرجان، درد و رنج ساکنان همسایه شرقی مان را مرور کردیم. مُد است دیگر... دورانی با کردها حال می کنیم و زمانی با عراقی ها و دوره ای هم با فلسطینی ها. حالا بعد از دوره ای فترت، نمی دانم چه اتفاقی افتاده که دوباره موضوع افغانستان را سوژه کرده ایم. آن هم با ماجراهایی تکراری که قرار است هم طالبان و هم آمریکایی ها توامان محکوم شوند بی آن که بخواهیم یا بتوانیم ظرفیتی جدید با ابعاد دراماتیک قوی از لا به لای همین جوزدگی ها بیرون بکشیم. راستی این همه فیلم درباره فلاکت مردمان کشورهای دیگر (عموما خاورمیانه) ساخته ایم؛ کدام یک در حافظه جمعی مردم مان باقی مانده است؟ کدام یک واجد ارزش های سینمایی قابل توجهی بوده است که بتوان بعد از سال ها همچنان درباره اش صحبت کرد (تنها نمونه های قابل ذکر، آن هم با در نظر گرفتن درجاتی از تساهل، فیلم های بازمانده و خاکستر سبز و بدرود بغداد است).
سوژه فلاکت زدگی کشورهای همسایه یا خاورمیانه،الآن محملی شده است برای تجربه اندوزی فیلمسازان اول و یا تنوع بخشی به کارنامه فیلمسازان متوسط و ضعیف. مبارک شان باشد و توفیق همراه شان؛ اما قرار است این تصاویر بی رمق و دلزده کننده و دافعه برانگیز و مشحون از کلیشه و تکرار را کدام تماشاگر ببیند؟ حتی اگر هم دنبال ایده های سیاسی مربوطه باشیم، آخر با کدام پتانسیل ارتباطی قرار است «پیام های مان» را مخاطب بگیرد و تحت آموزش واقع شود؟ راستش نمی دانم قرار است در سال های آینده درباره نهضت کشورهای عربی هم فیلمی ساخته شود یا نه. اما اگر قرار بر این باشد، خدا به دادمان برسد با موج های تجربیات مبتدی کارها و کلیشه ها و درام های سست و بی حال.
نظر شما