۰ نفر
۱۶ مهر ۱۳۹۲ - ۰۴:۵۵

محمدرضا نصیری در بهار نوشت:

شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم.» شیخ پاسخ داد: «همین که نمی‌دانستی بزرگ‌ترین گناه است.»


***
2- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! چرا زاغ سیاه همسایه ما را چوب می‌زنی؟ امر خیری در پیش است؟»


3- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم.» شیخ پاسخ داد: «ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است.»


4- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم. اما بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و نمیرم؟»


5- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم از اول که تو بی مهر و وفایی، عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.»


7- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم. تو رو خدا منو نخور!»


8- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! اگر دقت کرده باشید خانواده من هم فقیر هستند. از ما بیرون بیا!»


9- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! ما اصلا همسایه نداریم. دورتادورمان هیچ خانه‌ای نیست. من به شما علاقه دارم اما به شما اطلاعات غلط داده‌اند.»


10- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم.» شیخ پاسخ داد: «همین که نمی‌دانستی بزرگ‌ترین گناه است.» شاگرد گفت: «تو بدان و جایزه‌اش را بگیر!»


11- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: «یا شیخ! من نمی‌دانستم.» شیخ پاسخ داد: «چه چیزی را نمی‌دانستی؟» (شیخ آلزایمر داشت!)


13- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ نشسته. این‌قدر حرف‌های رکیک نزن!»


14- شیخ به شاگردش گفت: «از بی‌ادبان!»
15- شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو.» شاگرد گفت: «وای بر خودت و جد و آبادت!»

6060

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 316622

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 14
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۵:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    20 1
    شیخ به شاگردش گفت: «وای بر تو. در همسایگی تو خانواده‌ فقیری هستند.» شاگرد گفت: آره هست . شیخ پاسخ داد: "جدي ميگي اوه اوه "
  • پیمان IR ۰۵:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    21 21
    خیلی بی مزه بود
  • مهدی 1359 IR ۰۵:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    18 16
    خودت فهمیدی چی نوشتی؟
    • آرش IR ۱۰:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۳۰
      5 0
      چون شما با "شیخ و مریدان" آشنا نیستی دلیل نمیشه که نوسنده هم نفهمیده باشه چی نوشته !
  • محمد IR ۰۵:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    14 0
    «یا شیخ! چرا زاغ سیاه همسایه ما را چوب می‌زنی؟ امر خیری در پیش است؟» خیلی باحال بود
  • بی نام IR ۰۵:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    6 4
    خبر جان يعني ما طنز پرداز چيره دست. ندارنيم ؟؟؟!!؟؟
  • ميثم IR ۰۵:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    18 1
    از ما بیرون بیا! خيلي باحال بود
  • مهدي IR ۰۶:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    8 5
    آقا خيلي باحال بود مرررررسي
  • golsun A1 ۰۶:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    9 7
    خیلی خیلی بی معنی بود بی مزه
  • بی نام A1 ۰۷:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    20 0
    مريدان شيخ بعد از ديدن اين طنز نعره ها كشيدند و پيراهن ها بدريدند
  • بی نام A1 ۱۱:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    5 0
    12 چی شد پس؟؟!!!
    • بی نام A1 ۰۷:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۸
      0 0
      افرین دقت
  • لیلی A1 ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    8 0
    آلزایمره خیلی باحال بود۰
  • بابک IR ۱۰:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۷
    4 1
    «یا شیخ! من نمی‌دانستم. تو رو خدا منو نخور!» خیلی باحال بود