این گونه بود که تمام توطئه ها و دسیسه ها برای پنهان کردن ماجرای کربلا و وارونه جلوه دادن آن در هم شکست، و خورشید حقیقت از پس کلام این زن، زینب، طلوع کرد. به پاس چهل روز بازگویه کردن حقیقت شهادت برای حفظ دین، از او می گوییم، از نوه پیامبر خدا و دختر فاطمه و علی که در قامت پیامبری در سرزمین عراق و شام حاضر شد و جلوه پیامش تا همیشه روزگار باقی ماند.
چهار نوشتار زیبا درباره حضرت زینب (که درود خدا بر او باد) را به انتخاب خبرآنلاین در ادامه می خوانید.
تجربه ای شکوهمند از زنی قهرمان که راز کربلا را آشکار کرد
امام موسی صدر، روحانی و متفکر شیعه- عاشورا به پایان رسید و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین، بر دوش حضرت زینب باقی ماند و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.
بیشک او به همۀ مصیبتهایی که امام در روز عاشورا به چشم دید، دچار شد و افزون بر آن، مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس کرد. اما در ورای این مصیبتها، او وظایفی داشت.
نخستین آنها، پاسداری از عزت امام حسین (ع) و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت بود، نه اینکه او را ناتوان و ترسو و ضعیف نشان دهد. امام حسین با فداکاریهای گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصا حضرت زینب، برای رویارویی با این مصیبتها، زمینه را برای این مسئله فراهم کرد تا در چهرۀ آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند.
خاندان حسین (ع) اینگونه بر یکدیگر سبقت میگرفتند و هـرکدام از آنها با اصرار و پافشاری میخواست بدون توجه به مرگ و با شجاعت در برابر دشمن، بایستد. این همه هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین (ع) شخصا به این مسئله بهخوبی توجه داشت: همچون ناتوانان در صحنه ظاهر نمیشد، بر فرزندان نمیگریست، و برای کشتهشدگان مویه نمیکرد و در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانی نشان نمیداد.
هنگامی که بر آن شدند تا از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین و زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشتهشدگان گذارندند، یعنی کوشیدند تا آنچه را در نبرد برای کشتهشدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. این صحنۀ دلهرهآور را تصور کنید: زنان و فرزندان را در برابر اجساد آوردهاند. هریک از زنان، برادر یا همسر یا فرزندی در میان کشتهشدگان دارد، اما گریه نمیکند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی میکردند.
پشت سر حضرت زینب میرفتند. حضرت زینب در جلوی آنها به جسد پارهپارۀ امام حسین (ع) رسید؛ جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمیشد، اما با این حال، جسد پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنانکه چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگها و نیزهها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت: «اللَّهُمَّ تَقَبَّل مِنَّا هَذا القُربانَ.» (خداوندا، این قربانی را از ما بپذیر.)
این قهرمانـی را تصور کنیـد. حسین (ع) بـرای زینب (س) همه چیز است. بزرگان و قهرمانان و کوهها در برابر این صحنه ناتواناند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللَّهُمَّ تَقَبَّل مِنَّا هَذا القُربانَ.»
با این سخن، حضرت زینب (س) اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ کس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچکس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه به دست آوردیم، نتیجۀ خواست و ارادۀ خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا میخواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد و چیزهای دیگر اصلاً مهم نیست.
چنانکه وقتی ابنزیاد در مجلس خود از او میپرسد: «چگونه یافتی آنچه خداوند با برادرت کرد؟» میگوید: «به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و بهسوی آرامگاهشان رفتند.»
بیشک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشتهشدگان و سید شهدا، سایر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان دانستند؛ چراکه هنگامۀ ناله و شیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام میشد: ما بدینجا آمدیم و میدانستیم چه رخ خواهد داد؛ با آسودگی آن را اراده کردیم و بهسوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند میخواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری میخواهد، ما آمادهایم. بنابراین، نقش حضرت زینب (س) این است که رسالت امام حسین را و حضور عزتمندانه و شرافتمندانهاش را در نبرد تمام سازد.
هرگز ذرهای از نشانههای سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود که حسین آن را به انجام رساند. و کاری بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. حضرت زینب (س) نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئة بنیامیه بود. آنها میخواستند امام حسین (ع) را بکشند، بیآنکه کسی خبردار شود.
تلاش آنان بر این بود. میگفتند که در صحرا توفانها میآید و شنها را با خود میبرد و اجساد را میپوشاند و هیچکس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه میدهند و میگویند: خوارج را کشتیم. رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را سببساز هرج و مرج و تفرقه و فتنهانگیزی میان امت میدانستند. از همین رو، ممکن نبود کسی خوارج را دوست بدارد.
اما چه کسی این توطئه را خنثی کرد؟ زینب، زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراکز اسلامی بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام، و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد؟ کوفه علی را میشناسد. کوفه صدای علی را میشناسد. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته و بسیاری از مردم علی را میشناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانههاشان یاد میکنند. امام را میشناسند. گویی صدای او را شنیدند و با صدا انس پیدا کردند و دانستند که صدای علی از جنس همین صداست. این صدا از کجاست؟ گفتند از زنی که میگویند خارجی است. و زمانی که از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که با راویان مقاتل با زبان علی سخن میگوید.
در این لحظه بود که دریافتند کسانی که آنها را کشتند، همان فرزندانشان هستند. آنها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند و آنها رفتند و فرزند دختر رسولخدا و خاندانش را کشتند. آنها بر اثر کارزار همسران و برادارن و فرزندان خودشان کشته شدند. در این هنگام نالهها و گریهها را آغاز کردند. حضرت زینب (س) برای آنان سخن گفت. نفسها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتی زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زاری آغاز کردند. پس از این، در آن خطبۀ معروف، صحنۀ ماجرا را برای آنان به تصویر کشید.
نتیجه آن شد که تا زینب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، کارِ انجام گرفته برای همۀ کوفیان روشن شد؛ قضیۀ کشتن حسین و آنچه روی داده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز. زینب بدینگونه از شهری به شهر دیگر میرفت.
در هر شهری که وارد میشدند، همان قصه تکرار میشد: زینب سخن میگفت و مردم جمع میشدند و از او میپرسیدند: چه اتفاقی افتاد؟ تو کیستی؟
این کار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبهای که زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جایی که همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری کرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه کند؟ آیا میتواند همه را بکشد؟
هر کجا که این بانو میرود، مردم به جنبش میافتند و آنچه رخ داده، بر مردم آشکار میشود. در اندک زمانی، همۀ جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر و باید گناهش را جبران کند و از آن توبه کند. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع)، پاسداری از شرافت و عزت است و پس از آن، به سرانجام رساندن رسالت امام حسین و رساندن خبر مصیبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام، در حالی که بنیامیه میکوشیدند آنها را در بیابان دفن کنند.
پس از مصیبت امـام حسین (ع) و پایـان رسالتش، نقش قهرمانانۀ حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام میگذاریم و او را بزرگ میداریم؛ زنی که کاری انجام داد که مردان و قهرمانان بزرگ از آن ناتواناند.
علاوه بر اینها تجربهای شکوهمند و تابناک و واقعهای عبرتآموز در برابر ماست و درمییابیم همانگونه که مرد میتواند حسین باشد، زن مسلمان نیز میتواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونهای است برای قهرمانان و کمالی است پیش چشم مردان، زینب نیز نمونهای است برای زنان. آنچنان که مرد مسلمان میتواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز میتواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.»
این صدای پر طنین مادریست که با نام «حسین» انسان را صلا می دهد
پرویز خرسند، نویسنده نثرهای عاشورایی - از مادرش آموخته بود که مادر باشد - با تمام معنی کلمه - مادر همه آنها که سرباز می دانند و یاور خوبی. از مادرش آموخته بود که زن باشد و برزگر بذری که مرد، می پاشد.
دیده بود که «علی» بیش از آن که شوهر فاطمه باشد، مظهر تفکر فاطمه بود. چنین بود که خود مادر شد و بیش از آن که به شوهر بیندیشد، به حسین اندیشید. و این نه رابطه هم خونی، بل رابطه ای فکری بود. و اگر جز این بود باید بیش از آن که حسین حسین کند، پسرم پسرم می کرد که پسر و پسرانی را در کربلا گذاشته بود و حسینش را با خود می آورد.
در هر حادثه ای مادر به جستجوی کودکش برمی خیزد. و در کربلا نیز مادران، کودکانشان را می خوانند و پدران نیز. اما زینب تنها نام برادر را آواز می دهد، حسین!
زینب، مادریست که «خوبی» را شیر داده است و هر که خوب، فرزند اوست. زینب مادریست که «راستی» را پاسداری کرده است، هر که سرباز راستی، فرزند اوست. زینب مادریست که «فکر اسلامی» را پرورش داده است و هر که مسلمان، فرزند اوست. و حسین مظهر «خوبی»، «راستی» و «فکر اسلامی» است و زینب مادر او.
حسین، معنای انسان است و زینب معنی مادر.
پس چه تعجب که در کربلا، شام، مدینه، مصر و هر جا که زینب قدم گذاشته است حماسه اشک حسینش را سروده است. نه مرثیه «عون» اش را.
زینب اگر مادر ساده بود، بی شک در تمام راه از پسرش عون می گفت. اما او نه مادر عون که مادر انسان است. و حسین را که صدا می کند، برادر را نمی خواند، بل «انسان» را آواز می دهد.
او بیش از آنکه گرفتار غریزه مادر باشد، با احساس بشری زندگی می کند. و بیش از آنکه به سرنوشت پسرش بیندیشد، نگران سرنوشت انسان است.
چنین است که زینب نه در کربلا از فرزندش می گوید و نه در طول اسارت. و نه حتی در مجلس عزایی که به خاطر پسرانش برپا می شود شرکت می کند...
خونی که حسین در کربلا افشانده است اینک در هر شهر و دهی جوانه زده است و سربرآورده است، و زینب، از هر کجا که می گذرد جاری فریاد را به بوته ها می ریزد تا گل های سرخ بشکفند.
زینب، راه می رود و زمزمه اش باران استجابتی است در پاسخ دعای بذرهای به خاک خفته کربلا، و صدایش صدای روییدن و سربرآوردن و حرکت.
حکومت که فکر می کرد صدای زینب از مدینه به کوفه و شام نمی رسد، به مدینه اش فرستاده بود. اما اکنون آن صدا را بلندتر می شنود و این گل ها را شکفته تر. و نگاهش به هر سو که می رود گل خونی است که شکفته است.
آخرین تدبیر، تبعید زینب است به مصر.
اینک این زینب است که شکسته می نماید و نمی شکند.
و این زمزمه اش که سرودیست. و سکوتش که فریادیست. و هر چه دورتر می شود این صدا بلندتر و آن خواب آشفته تر و گل های خون است که می شکفد.
و این حماسه اشک زنی است که هرگز، مرثیه فرزندان شهیدش را نگفت. و این صدای پر طنین مادریست که با نام «حسین» انسان را صلا می دهد.
صبر و استقامت این زن تاریخ اسلام را ورق زد
عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی، نویسنده و محقق مصری - نام این زن در تاریخ ما و تاریخ انسانیت با مصیبتی قرین گردیده و آن مصیبت کربلا است. هیچ کس منکر آن نیست که زینب(علیهاالسلام) دختر علی بن ابی طالب(علیه السلام)، یکی از پهلوانان فاجعه کربلاست؛ زیرا او یگانه زنی است که همه گرفتاری ها را برای خود خرید و خم به ابرو نیاورد. بر بالین جوانان محتضر و شهدای راه حقیقت که فرزندان، برادران و برادرزادگان او بودند، می نشست و قطعات بدن پاک عزیزان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را جمع کرده و کنار آن ها می گذارد و به زنان و خواهران و برادرزادگان خود تسلّی می داد.
صبر و استقامت زینب(علیهاالسلام) باعث ورق خوردن تاریخ اسلام شد. زینب دختر علی(علیه السلام) و خواهر شهید کربلاست که مقتل حسین را یک ماتم عمومی و یک عزای ملی نمود و همین زینب است که در تاریخ انسانیت و اسلام به قدری مؤثر است که باید حقاً او را قهرمان کربلا دانست. زینب است که توانست از این حادثه تاریخی، جریان تاریخ را عوض کند و دولت بنی امیّه را از بیخ و بن برکند و مجرای تاریخ را تغییر دهد.
زینب بانوی خردمند بنی هاشم در تاریخ اسلام و انسانیت چنین بود: قهرمانی که توانست از برادر شهید بزرگوارش خونخواهی کند و تیشه های بسیار مؤثر بر ریشه سلطنت بنی امیه مسلط سازد و جریان تاریخ را عوض کند.
عقیده من آن است که زینب وظیفه بزرگ خود را پس از مصیبت بزرگ آغاز کرده؛ زیرا او از طرفی باید زنان اسیر بنی هاشم که مردهایشان را از دست داده اند، سرپرستی کند و از طرفی باید با جانبازی از جان جوانی بیمار ـ علی بن حسین زین العابدین ـ دفاع کند که اگر زینب نمی بود، کشته می شد و به کشته شدن او دودمان امام برچیده می گشت. اضافه بر این وظیفه ای بزرگ تر بر دوش زینب بود؛ زینب وظیفه داشت نگذارد که این خون مقدسی که ریخته شد، به هدر رود.
پشت دشمن را به خاک مالیدی و آنچه باقی گذاشتی حیرت است!
سید مهدی شجاعی، نویسنده - «کجا با این شتاب؟ آهسته تر یزید! ... اگر اکنون غنیمت تو هستیم، به زودی غرامت تو خواهیم شد. آن هنگام که هیچ چیز جز اعمال خویش را با خود نخواهی داشت و خدایت به بندگان خویش ستم نمی کند.
و ملجا و پناه من خداست و شکوه گاه من خداست. پس هر مکری که می توانی بساز و هر تلاشی که می توانی بکن.
به خدا سوگند که ریشه یاد ما را نمی توانی بخشکانی و وحی ما را نمی توانی بمیرانی و دوره ما را نمی توانی به سر برسانی و ننگ این حادثه را نیز نمی توانی از خود برانی. روزی خواهد رسید که منادی ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعن خدا بر ستمکاران عالم است.
از خدا می خواهیم که ثوابشان را کامل کند و بر پاداششان بیافزاید و ما را جانشینان شایسته آنان قرار دهد، که او با محبت و مهربان است. و او برای ما کافیست و هم او بهترین پشتیبان ماست.»
نفسی عمیق می کشی و می نشینی.
پشت دشمن را به خاک مالیده ای، کار را به انجام رسانده ای و حرفی برای گفتن باقی نگذاشته ای. آنچه باقی گذاشته ای حیرت است.
یزید، اطرافیان، بزرگان مجلس، زنان پشت پرده، سربازان و ماموران و محافظان و حتی اهالی کاروان همه مبهوت این سوالند که آیا تو همان زینبی که داغ دیده ای؟!
تو همان زینبی که اسارت چشیده ای؟ تو همان زینبی که مصیبت کشیده ای؟
یعنی این همه درد و داغ و رنج و مصیبت، ذره ای از جلال تو نکاسته است؟ یعنی این همه تخفیف و تحقیر و تکفیر و ارعاب دشمن، ذره ای تو را به عقب نشینی وانداشته است؟
این لحن، لحن محکومیت و اسارت نیست، لحن سیطره و اقتدار است. تو به کجا متصلی زینب؟ تو از کجا مدد می گیری؟ تو اهل کدام جلالستانی؟
اکنون یزید باید چیزی بگوید و این سکوت سنگین مجلس را بشکند. اما چه بگوید؟ تو چیزی برای او باقی نگذاشته ای. همه این برنامه ها و مقدمات و تشریفات برای شکستن شما بوده است و تو نه تنها نشکسته ای که در نهایت استواری و اقتدار، دشمن را مچاله کرده ای و دور انداخته ای.
تو همه دیدنی ها و به رخ کشیدن ها را ندیده گرفته ای. تو یزید را رسوای خاص و عام کرده ای...
به زودی خبر خطبه و خطابه تو در مقابل یزید، در سراسر شام می پیچد و حیثیتی برای دستگاه یزید باقی نمی گذارد. در شرایطی که مدعیان مردی و مردانگی، در مقابل حکومت، جرات سخن گفتن ندارند، ایستادن زنی در مقابل یزید و لجن مال کردن او کار کوچکی نیست.
و این تازه، اولین شراره های آتشی است که تو برپا کرده ای. این آتش تا دودمان باعث و بانی این ستم ها و اولین غاصبان حقوق اهل بیت را نسوزاند، خاموش نمی شود.
/6262
نظر شما