دوم: بخشی از مظلومیت مضاعفی که موسیقی ایران به آن دچار است، به دلیل فقدان معرفی درست و دقیق آن در رسانه صدا و سیما از یکسو و بهرهگیری این هنر از دیگر هنرها برای معرفی خود است. تا کنون برخی فیلمهای سینمایی درباره موسیقی ساخته شده است، اما کمتر پیش آمده که تاریخ موسیقی ایران در دوران قدیم به شکلی منسجم و فکر شده و البته با بهرهگیری از ظرفیتهای چهرههای نامی موسیقی ایران به تصویر کشیده شود. حتی آنجایی که فرصتی فراهم بوده، تعجیل و بیتدبیری اهالی موسیقی، کاری «کشتهمرده» تحویل جماعت موسیقی داد که نمونه آن فیلمی است که خانه موسیقی درباره ثبت ردیف موسیقی ایرانی به یونسکو تحویل داد؛ نمونهای سطحی درباره موضوعی عمیق. البته دستاندرکاران خانه موسیقی نبود وقت کافی را دلیل چنین کاری عنوان کردند، اما نگاهی به دیگر کارهای این نهاد موسیقایی نشان میدهد مشکل در جایی دیگر است.
سوم: کمتر دیده شده که فیلمی مستند در عرصه شبکه فیلمهای خانگی وارد شود، نگارنده حتی مشاهده نکرده است در این شبکهها از اجرای کنسرتی کاری عرضه شده باشد. اگر چه دیده که چند آلبوم موسیقی پاپ در این شبکهها توزیع شده است. شاید یک دلیل آن غفلت موسسات تولید کننده موسیقی از چنین بازاری باشد و شاید هم توجیه توزیعکنندگان این شبکه این باشد که اینگونه فیلمها فروش ندارند، اما این سخن نمیتواند چندان وجهی داشته باشد، چرا که مشکل توزیع اقلام فرهنگی در نبودن بازار تقاضا نیست، بلکه در سامانه توزیع و نحوه اطلاع رسانی است و آزمودن چنین کاری میتواند فتحباب تازهای باشد برای رسوخ موسیقی جدی و قابل اعتنا به منازل.
چهارم: نقش صدا و سیما در تبلیغ و ترویج عناصر شاخص یک فرهنگ انکار نشدنی است. ضمن اینکه صدا و سیما باید نگاه خود به فیلم مستند را وسعت بخشد و این فرهنگ را به بینندگان انتقال دهد که تصویر تک بعدی از فیلم مستند و اینکه نشان دادن حیوانات در خشکی و زیرآب تنها فیلم مستند نیست، بلکه گونههای دیگری از این ژانر فیلمسازی وجود دارد که جذابیتهای خاص خود را هم دارد.
نگاهی به گوشههایی از این فیلم نشان میدهد که تاریخ و فرهنگ ایران در حوزه موسیقایی از چه غنا و ظرفیتی، آن هم در هفت هزار سال قبل، برخوردار بوده است و طبیعی است در جهانی که دیگران نداشتههای خود را فریاد و در بوق و کرنا میکنند، مایی که این همه داشته و ظرفیت پربار فرهنگی و تاریخی داریم، نباید به دلایل غیر منطقی آنها را تنها درموزهها حبس کنیم.
کار آقای علیزاده و نویسنده و کارگردان اثر این بود که با ذهنی هنری و نگاهی تیزبین، به این پیکرهها جان ببخشند و آنها را از دل تاریخ صدا بزنند و به دیگران بگویند که سازهای جای گرفته در موزه نیز هر یک تاریخ و سرگذشتی دارد و دیده بصیرت میخواهد که راز این سکوت چندین هزار ساله را دریابد.
به قول مولانا:
از نوایش مرغ دل پران شدی/ وز صدایش هوش جان حیران شدی
بلبل از آواز او بیخود شدی/ یک طرب زآواز خوبش صد شدی
گوش را نزدیک کن کان دور نیست/ لیک نقل آن به تو دستور نیست
نظر شما