آقای دکتر محمدباقر قالیباف در اظهار نظری تئوریک دربارهی پدیدهی گورخوابی نوشته است سرمایهداری و اشرافیگرایی منجر به چنین پدیدههایی میشود. البته این آغاز چنین رویهای نیست. پیش از آقای شهردار، رئیس جمهور پیشین نیز هر گاه با دشواریای در امور اجرایی مواجه میشد با سخنسرایی، حکمتپردازی و نظریهسازی و در مقام فیلسوف، اقتصاددان یا تئوریسین اجتماعی به پرسش نه پاسخ که نا-پاسخ میداد. کسی را هم یارای این نبود که از او بپرسد مردم در انتخابات شرکت میکنند که رئیس جمهور انتخاب کنند یا فیلسوف؟ شما اگر رئیس جمهور هستی وقتت وقف کار اجرایی است نه ظرافتهای نظری. فردا که دورهات به پایان رسید به عنوان روشنفکر یا استاد دانشگاه یا هر عنوان دیگر به نظریهپردازی برس.
اکنون نیز باید از آقای دکتر قالیباف پرسید شما شهردار هستید یا نظریهپرداز؟ اطرافیان و رسانههای مبلغ شما - خصوصا آنها که با بودجهی شهرداری اداره میشوند - از شما چهرهای نشان میدهند که تمام زمان معمول یک انسان و بیش از آن را در طی شبانهروز مشغول کار اجرایی مدیریت کلان آن هم به شیوهی جهادی است. چنین کسی کی وقت میکند کار نظری کند؟
و گیرم شما در مقام نظریهپردازی نیاز به فرصت ندارید و با ذهن جوّال و اندیشهی برّا به این کار نیز میرسید. آنچه شما باید به آن بپردازید توضیح این نکته به مردم نیست که چه عواملی در این ماجرا دخیل هستند. بلکه - برای مثال و در نزدیکی همین گفتار - باید متکی به پژوهشهای دقیق، بدانید که از عوامل مختلف مثل فقر، تبعیض، سرمایهداری، بیاعتنایی به قانون، اشرافیگرایی، سپر کردن دین برای حمایت از افراد و... هر کدام چند درصد در این امر دخیل بودهاند و چه راههایی برای کاستن آثار این عاملها اندیشیدهاید.
اما چرا پرسشهایی این قدر پیچیده؟ گمان کنم پیش از هر چیز شما باید بگویید چرا کارتنخوابها، گورخوابها و بیخانمانها از شهریار به گرمخانههای شهرداری تهران نمیآیند؟ مگر آنها شغل ثابت یا مسکن دارند که به شهریار پایبندشان کند؟ سوال را باز هم سادهتر میکنم؛ چه طور میتوانید بلایی را که بر سر مهدی عربی آمد توضیح دهید؟ اگر به خاطر نمیآورید یادآوری میکنم. چنان که در رسانهها منعکس شده است، مهدی عربی انسانی است با توان ذهنی کمتر از متوسط که همراه خانوادهاش در خانهی پدرش در خیابان شهید مدنی تهران زندگی میکرد. شبی از شبهای آذر ماه ۱۳۹۰ از خانه بیرون رفت تا نوشابه بخرد و برنگشت. چرا؟ ماموران گرمخانهی شهرداری او را به زور به گرمخانه برده بودند. (از منظر حقوقی این آدمربایی نیست؟) بعد چه شد؟ ماموران شهرداری فردا او را نه در جای دیشب که در پاسگاه نعمتآباد مرخص کردند. او راه خانهاش را نیافت. طی چند شبانهروز در سرمای آخر پاییز و پیاده تا اطراف کرج رفت و وقتی او را یافتند دو پای او بر اثر سرما از کار افتاده بود و پزشکان مجبور به قطع پاهایش شدند.
آقای شهردار از مزایای نشستن در جایگاهی چون شهرداری تهران توان بیاعتنایی به فریادهای مودب مردم است. بارها به شما انتقاد کردهایم و نه در رفتار و نه در گفتار اعتنایی ندیدهایم. در عوض بار پیش که در همین یک وجب جای عاریتی از شما انتقادی کردم، تهدیدهای پنهان و آشکار بسیاری دریافت کردم از جمله کامنتی که نویسنده را به «تودهنی خونین» وعده میداد. حتما دوستداران شما مانند شما از مفاد قانون و حریمهای قانونی آگاه هستند. جهت اطلاع و بازخوانی خودم و افرادی مانند خودم میگویم که مادهی ۶۶۹ کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی تهدید را جرم دانسته و دو مجازات شلاق و زندان را برای آن در نظر گرفته است.
نظر شما