غلامحسین دولتآبادی و آراز بارسقیان: این سطور قلمی گردید تا بماند برای آنهایی که در آیندهای نه چندان دور به واکاوی امروز تئاتر ایران خواهند پرداخت.
این یادداشت را به فاصله چند روز پس از اعلام نتایج داوری سیوپنجمین دوره جشنواره تئاتر فجر مینویسیم. این فاصله ناراحتیها و عصبانیتها را کاسته و نگاه تعقلی و واقعبینانه را جایگزین کرده است. میدانید دیگر بردن یا نبردن جایزه اهمیت ندارد. از اولش هم اهمیت نداشت. بلکه نتایج و تبعات آن مهم بوده و هست، چه تبعات فردی و چه تبعات جمعی آن و البته درک و دریافتی که از اوضاع کنونی تئاتر به دست میدهد.
جشنواره سیوپنجم از نظر ما کامل شدن احاطه جریانی خاص بر تئاتر کشور و حذف تمامی مخالفان از گردونه بود. این انحراف درست از دانشگاه آغاز شد. جایی که سالهاست این جریان انحرافی خود را در آن مخفی کردهاند. جریانی خاص که در ابتدای دهه هشتاد با حذف «جشنواره سراسری تئاتر سراسر کشور» که توسط جهاد دانشگاهی برگزار میشد و جایگزینی جشنواره فجر دانشجویی (بخوانید جشنواره تئاتر دانشگاهی) برای کادرسازی خود برای چنین روزهایی، انحرافی عمیق در مسیر تئاتر ایران ایجاد کرد و امروز این جریان در موقعیت کاملا غالب قرار دارد.
تصرف تقریبا 70 در صد آموزش تئاتر کشور چه در دانشگاهها و چه بهصورت آزاد (نفوذ در آموزش برای امتحان عملی کنکور بماند)، در اختیار داشتن کامل جشنواره تئاتر دانشگاهی، تصرف سالنهای مهم دولتی تهران مانند تئاتر شهر و ایرانشهر و البته در اختیار داشتن نبض تئاتر خصوصی از کمترین کارهایی است که این جریان انحرافی در تئاتر دست به آن زدهاند. کافی است به نقشه تئاترهای خصوصی که اطراف تئاتر شهر را احاطه کردهاند نگاهی بیندازید و به دنبال حامیان اصلی این تئاترها بگردید تا متوجه شوید عمق نفوذ آنها در تئاتر خصوصی چقدر است.
اما در جشنواره سیوپنجم به طور بیپرده، این جریان خاص خودش را نمایان ساخت. جریان خاصی که هم سیاستگذاری جشنواره را بر عهده داشت، هم رسما حضور فیزیکی در داوریها داشت و نقش اساسی و تعیین کنندهای در نتایج داوری. تا آنجا که از دادن جایزه به نزدیکان خود به طور واضح هیچ ابایی نداشتند. بماند که این موضوع کماهمیتترین اتفاق در این روند است.
از نظر صاحبان این قلم، اتفاق نامیمون و به شدت خطرناکی که این بار کاملا چهره عریان کرد حذف تمام و کمال نمایشنامهنویسی فارسی، نمایشنامههای برآمده از زندگی، تاریخ و اوضاع امروز جامعه ایران است که ضمن این که خود را در چارچوب اصولی نمایشنامهنویسی عرضه میکند اسیر فرمگرایی واهی مورد نظر آن جریان خاص نمیشود.
گفتن جمله «این نمایشنامه نخنماست» از دهان یکی از داوران تعیین کننده در بخش مرور تئاتر ایران و شنیده شدن این جمله در هنگام اجرای عمومی نمایش «پرترهی مرد ریخته» از دهان نمایشنامهنویس اصلی این جریان، حکایت از وحدت تام و تمام حذف تئاتر اندیشهورز و دغدغهمند ایرانی دارد. تئاتری که در بستری اجتماعی و سیاسی به حیات خود ادامه میدهد.
جشنواره سیوپنجم شلیک مستقیم از نمای نزدیک به نمایشنامهنویسی ایران بود. این امر غیرقابل انکار است چرا که آثار ارزشمندی در این جشنواره وجود داشتند و نتیجه داوریها و برخورد نهایی نشان دهنده عمل شلیک مستقیم آنها به نمایشنامهنویسی ایران بود. امیدواریم دبیر جشنواره و مشاوران او و داوران محترم بتوانند در روز واپسین نزد خدا پاسخگوی قضاوت و اعمالشان باشند. در این دوره آنچه عیان شد عبور از سلیقه و نظرات فردی به نوعی عناد و جهتگیری خاص برای حذف افراد و افکار آنها بود که توسط این جریان خاص صورت گرفت.
این جریان خاص در تهی کردن تئاتر از خود تئاتر در این سالها بسیار کوشیده و دانشجویان و نورسیدهها و حتی بزرگترها را اسیر توهمی از نور و رنگ و فرمهای توخالی کرده است. توهمی که دارد آسیبهای عدیدهای به تئاتر کشور میزند. متاسفانه این جریان خاص در عین سکوت و بیتفاوتی خانه تئاتر و اداره کل هنرهای نمایشی و منتقدین صادق و خود خانواده تئاتر ـ که صاحبان اصلی تئاتر هستند ـ در حال تصرف و نابودی دستاوردهای بیش از یک سده تئاتر ایران است.
چه خوب است که مسئول بلندپایهای از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این شرایط خاص توجه کند چرا که عمده اهالی تئاتر در حال حذف شدن و نادیده گرفته شدن هستند و نفوذ این جریان خاص در جشنواره دولتی تئاتر فجر ضربه جبران ناپذیری در مسیر بیاعتبار کردن این جشنواره است. بیاعتباری که با نفوذ این جریان در دو سه سال گذشته بیشتر و بیشتر شده است.
برای درک این موقعیت، اهالی تئاتر را به خوانش مجدد نمایشنامه «صعود مقاومتپذیر آرتورو اویی» نوشته برشت دعوت میکنیم.
58242
نظر شما