البته یک تصمیم دیگر هم مطرح است مبنی بر عوض کردن اسمم، که آن هم در دست بررسی است. شما هر روزه تقریباً 70٪ از نوشته مرا میخوانید و 30٪ باقیماندهاش را فقط مدیر مسئول میخواند و میخندد و سر تکان میدهد و رویش خط میکشد. به خدا من همان آدم قبلی هستم، پس هنوز هم میتوانم مثل گذشته بنویسم. ولی چارهای نیست. شرایطی کنونی شده، ولی من هنوز خودم هستم. باید تمرین کنم تا «کنونی» بشوم و مطالبم قابل چاپتر شود.
منتها باید اول تمرین کنم تا سرعت کنونی شدنم را با شرایط تنظیم کنم. در شرایطی کنونی سرعت تغییرات کنونی از سرعت تغییرات در تکنولوژی بیشتر است. مثلاً همین دیروز جماعت جلوی مجلس جمع شده بودند و شعار میدادند: «مجلس بیولایت تعطیل باید گردد» و «مجلس - مافیا پیوندتان مبارک» در حالی که یک ماه پیش همین مجلس، مجلسی بود که برایش شعار میدادند: «مجلس انقلابی، تشکر تشکر». عرض نکردم سرعت کنونیتر شدن شرایط زیاد است؟
گمان میکنم یک سلسله مباحث شرایط کنونیشناسی باید راه بیندازم. فعلاً در همین حدش را بیاموزید که هر چه شرایط کنونیتر بشود، شما باید ماجرا را ریزتر ببینید و سعی کنید تا همه چیز را گردن یک نفر بیندازید. مثلاً اگر نمایندگان به یک چیزی رأی دادند، بهترین راه حل این است که شما همه چیز را بیندازید گردن رئیس مجلس و بگویید: «ننگ ما، ننگ ما رئیس مجلس ما». درست مثل اینکه وقتی تیمملی میبازد، هی مربی را عوض میکنند.
بگذریم. از بحث دور نیفتیم. شعار در شرایط کنونی خیلی مهم است. شعار و چرخش، مثلاً من دیروز صبح که داشتم از خانه بیرون میآمدم پسر کوچکم آمد جلو و قول گرفت که ببرمش پارک. من هم قول دادم. لذا مشتهای کوچکش را گره کرد و با فریاد شعار داد: «ای بابای خوب من تشکر، تشکر». اما چون کارم در روزنامه طول کشیده بود، نتوانستم شب زود به خانه بروم تا به پارک برویم. لذا به محض ورودم به خانه مشتها را گره کرد و گفت: «ننگ ما، ننگ ما، بابای بد قول ما» و «ای باباجون حیا کن، بدقولی رو رها کن».
لذا امشب تا رسماً در شعارهای کوبنده فرزندم، عامل استکبار جهانی، فتنهگر اخیر، صهیونیست کوردل، خائن به دین و کشور... نشدهام باید زودتر بروم و بچه را ببرم پارک. بچه است دیگر...
نظر شما