این‌بار داستان «امیرحسین»؛ نیمه‌پنهان ماجرای «ستایش»

17 سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند و حالا او قاتل ستایش است.

فاطیما فردوس: نمی‌شود دورش انداخت توی پستوی خاطرات دور و محو. این خانه و این دیوارها گواهی می‌دهند. آن دردها و گریه‌های بلند که به هوا رفت و هی چرخ خورد و چرخ خورد، بعد از 17 سال در گوش طنین می‌اندازد. همه اینها همچنان حی و حاضرند و هنوز اقرار می‌کنند که امیرحسین در همین حوالی، در یکی از روزهای سه‌ماهگی‌اش، تشنج کرد. تب شدیدی که به تشنج ختم شد و تمام زندگی‌اش را نشانه گرفت.

«سه‌ ماهش بود که تب شدید کرد و بعدش تشنج؛ یکی از رگ‌های مغزش داشت پاره می‌شد که سریع رسوندیمش بیمارستان وگرنه فلج می‌شد.» دردی که برای امیرحسین از در ناسازگاری وارد شد. «یکی از گوش‌هایش کم‌شنوا شد، یکی از پاهایش کج شد و به شدت پرخاشگر و همزمان گوشه‌گیر شد. مدرسه که می‌رفت معلم‌هاش می‌گفتن پای بچه‌تون کجه؛ می‌گفتم از بچگی اینجوری شده و نمی‌شه کاری کرد. اعصابشم کلا نمی‌کشید، خیلی زود عصبی می‌شد. ما هیچ‌وقت باهاش کل‌کل نمی‌کردیم.» روایت‌ها برای رقیه است؛ مادر امیرحسین. «حالا همه‌جا قاتل ستایش صدایش می‌کنند.»

17 سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند. از خیرآبادی که کودکی‌اش را زهر کرده، از پدر و مادری که تربیتش را بلد نبودند و در آخر امیرحسینی که با شدیدترین نوع خشونت، فریاد کشیده است.

«کلاس اول؛ از بقیه بچه‌ها جداش کردن»

رقیه آنقدر زل زده به انعکاس عکس امیرحسین در شیشه‌ تلوزیونی که برنامه کودک پخش می‌کند که رقیق شده است. غم در خانه رقیه رقیق است. صدای خنده‌ها و شیطنت‌های نوه‌ها هست اما مرثیه روزمرگی‌ها زور بیشتری دارد. «بعد از اون تشنج اینجوری شد؛ کلاس اول هم که بود از بچه‌ها جداش کردن و گفتن اعصابش به بقیه بچه‌های کلاس نمی‌کشه. نمی‌تونه با بچه‌ها تو یک کلاس باشه. کاری هم به کسی نداشت‌ها، خیلی گوشه‌گیر بود و دوستی نداشت.»

اولین تجربه امیرحسین از مدرسه جدایی بوده است. مدیر و ناظم و معلمی که بی‌توجه به کودکیِ امیرحسین، جدایی‌اش را راحت‌ترین و بی‌دردسرترین راه دیده‌اند. معلم و سیستم فشل آموزشی‌ای که یک‌ سر این اتفاق تلخ هستند و مقصری که ریشه بسیاری از این دردهاست. «وقتی فهمید از بچه‌ها جداش کردن خیلی ناراحت شد؛ می‌گفت من چه فرقی با بقیه دارم که من رو جدا کردن؟ حرف معلم‌ها هم این بود که چون گاهی وقت‌ها پرخاش می‌کنه و گاهی وقت‌ها گوشه‌گیره نمی‌تونه پیش بچه‌ها باشه و باید بره یک مدرسه دیگه. ما هم بردیمش مدرسه غیرانتفاعی.»

حذف؛ راهکار سیستم آموزشی برای امیرحسین بوده است؛ که می‌شد جایگزین دیگری داشته باشد و حالا امیرحسین در تکاپوی انتخاب رشته‌اش باشد. «مدرسه غیرانتفاعی هم که بردمش گفتن معدلش پایینه و باید دوباره کلاس اول رو بخونه؛ امیرحسین دو سال کلاس اول رو خوند. این چیزها خیلی عصبانیش می‌کرد.» می‌شد دل داد به دلش و آرامش کرد. ولی نشد.

همیشه کنترلش می‌کردم، حواسم بهش بود

زمان از روی هر چیزی عبور می‌کند، هر چیزی را به سمت فراموشی می‌کشاند الا تاسیان را. تاسیان خودش را می‌چسباند به دیوارها، به راه‌پله، به دسته‌های مبل، به کلیدهای برق حتی. روایت حالا برای اتاقی است که قرار بود روزی خانه امیرحسین شود برای دامادی‌اش. روایت برای اتاقی است که امیرحسین در آن فریاد کشیده است.

رقیه اینها را چشم‌بسته روایت می‌کند؛ یک سال است که چشم‌هایش این اتاق را نمی‌بیند. خانه‌ای خالی در طبقه دوم که احتمالا غم را به پایین سرریز کرده است. «اتاق امیرحسین تو همین خونه بود؛ همه کاراش رو تو همین خونه و اتاق می‌کرد. ما عید می‌خواستیم خونه رو تعمیر کنیم ده روز وسایلش رو بردیم طبقه بالا. قرار نبود اتاقش اونجا باشه. فقط تو تعمیراتی که داشتیم ده روز وسایلش رو بردیم بالا که از مدرسه میاد راحت باشه. این ده روز که بنایی داشتیم و وسایلش رو بردیم بالا، کنترلش از دستمون در رفت. کنترلش از دستمون در رفت؛ همان چیزی که چطور بزرگ شدن امیرحسین را روایت می‌کند.»

«من خیلی حواسم به امیرحسین بود و همیشه کنترلش می‌کردم. در حدی که مدیر مدرسه بهم می‌گفت بیش از حد داری مراقبت می‌کنی. تمام کارهاش رو از مدیر مدرسه می‌پرسیدم، کیف و موبایلش رو چک می‌کردم بدون اینکه بفهمه، نمی‌ذاشتم خیلی با دوست‌هاش بره بیرون. هیچی از این بچه ندیدم که بخوام شک کنم که ممکنه این کار رو بکنه.»

پدر و مادری که بهترین تربیت را در محدودکردن امیرحسین دیده‌اند و به بهانه نگرانی هر لحظه او را در چارچوبی نگه داشته‌اند. تربیت غلطی که یک‌ سر دیگر این اتفاق تلخ است و شاید تلخ‌تر؛ اینکه مقصری نمی‌توان پیدا کرد. برای پدر و مادری که کودکی‌های خودشان نیز در خیرآباد گذشته است. «پدر امیرحسین خیلی کار می‌کرد و تقریبا خیلی کم بچه‌ها رو می‌دید، رابطه‌اش با امیرحسین کم بود و با من بیشتر در ارتباط بود.»

پدری که نبوده و وقت بودنش در نگاه امیرحسین آرامِ جانش نبوده است. «هرچی بهش می‌گیم با کیا بودی که اینکارو کردی، می‌گه بودن ولی نمی‌شناسینشون. هیچی به ما نمی‌گه، به هیچ‌کس هیچی نمی‌گه.»

درد چندبرابری برای خیرآباد ِ در حاشیه؛ «همه‌تفریح‌ش گوشی‌وموبایل بود»

بار سنگینی واهمه‌ها و ترس‌هایی که بر جان خانواده امیرحسین افتاده، خزیده در تورهای سبز رنگی که با آجیل و شکلات به هم گره خورده و انتظار معجزه دارد. جنگ رقیه با خودش؛ که لابلای تمام این روزها بخزد و زندگی کند. «امیرحسین هیچ تفریحی نداشت؛ همه تفریحش گوشی و موبایل بود. خیرآباد یک پارک درست حسابی برای بچه‌ها نداره. تفریحاتش هم کارای فنی بود؛ هرچی تو خونه خراب می‌شد امیرحسین درست می‌کرد.»

یک سر دیگر این اتفاق خیرآباد است. خیرآباد سبز نیست؛ از تمام آن باغ‌ها و سبزی‌ها، بیابان مانده. محله‌ای در حاشیه شهر که ضعف آموزش و حمایت روانی از کودکان در مدارس بیشتر از شهر حس می‌شود؛ در حالی که به‌خاطر شکل زندگی مردم در خیرآباد و آسیب‌پذیری آنها، حمایت‌های مشاوره‌ای و روانی باید به حداکثر برسد. در این شرایط هم که ضعف مشاوره در کل سیستم آموزشی وجود دارد، بیشترین آسیب در مناطق حاشیه‌نشین بروز پیدا می‌کند. در واقع در این مناطق است که به خاطر شکل زندگی‌های کارگری، تعداد زیاد مهاجرین و .. این زخم سر باز می‌کند.

«بی‌قراری‌هاش از همون بچگی بود. قرص‌ها رو از 7 سالگی بهش می‌دادم و دکتر گفته بود تا 20 سالگی باید ادامه بده. کلا سازگار نبود، با هیچ‌کس نمی‌ساخت. فقط با یکی از خواهرهاش که 20 سالشه خوب بود و باهم می‌ساختن؛ 4 سال باهم فرق داشتن و هروقت پیش اون بود اعصابش آروم بود. سه تا خواهر داره که همشون زود ازدواج کردن.»

امیرحسین در سه سال دوران کودکی‌اش تنها شده است؛ خواهر اولش در 15 سالگی، خواهر دوم 16 و خواهر سوم در 17 سالگی ازدواج کرده و رفته‌اند؛ وقتی امیرحسین در اوج روزهای کودکی‌اش بوده است. «تو فامیل هم خیلی دوست و آشنایی نداشت؛ به‌خاطر اینکه سه تا دختر داشتم و اکثر فامیل‌ها پسر بودن، رفت‌و‌آمد زیادی نداشتیم. می‌گفتم دخترخاله پسرخاله یک وقت شوخی‌ای باهم نکنن دردسری درست بشه.»

خانواده‌ای سنتی با روش تربیتی کنترل و محدودکننده. «امیرحسین فقط یک دوست صمیمی داشت. بعد از این ماجرا ولی سجاد رفت. یک روز بهش گفتم تو و امیرحسین اینقدر باهم رفیق بودین؛ نباید یک حالی ازش بپرسی؟ سجاد و امیرحسین مثل برادر بودن باهم.»

رفیق فابریک امیرحسین: مثل برادر بودیم با هم

«سجاد و امیرحسین مثل برادر بودن باهم؛ اما وقتی اون اتفاق افتاد سجاد دیگه خبری ازش نشد.» تنها رفیق امیرحسین حالا یک سالی می‌شود که نیست و سوال‌های رقیه را با سکوت جواب می‌دهد. این روایت اما از زبان سجاد است؛ صمیمی‌ترین رفیق امیرحسین که هنوز آن اتفاق را باور نکرده است. «بچه خیلی ساکتی بود، سرش تو کار خودش بود. کاری هم به کار کسی نداشت. اصلا اهل دعوا و این چیزها نبود. وقتی این کارو کرد خیلی از دستش ناراحت و عصبی شدم؛ هنوز هم باورم نمی‌شه امیر بچه به این ساکتی چرا اینکارو کرد؟»

سجاد از تفریحاتشان که می‌گوید به سکوت می‌رسد. از اینکه تفریحی در خیرآباد نداشتند و دور زدن در خیابان‌ها و نصب سیستم و نجاری سرگرمی‌شان بوده است. در خیرآباد هیچ پارکی برای بچه‌ها نیست؛ سرگرمی و تفریح بچه‌ها پرسه‌زدن در خیابان‌ها و بازی‌ با گوشی و تبلت‌هاست.

در نبود هیچ جای تفریحی اما، باشگاه بیلیارد و گیم‌نت‌ در خیرآباد هست. مکان‌هایی که در شهرها هم تا حدودی برای مردم با گارد همراه است و طبعا در خیرآباد که محله‌ای با بافت سنتی و مذهبی است این گارد بیشتر وجود دارد. «امیرحسین همیشه می‌گفت بابام زیاد بهم گیر می‌ده و نمی‌ذاره برم بیرون؛ ولی من همیشه باهاش شوخی می‌کردم و نمی‌ذاشتم ناراحت بمونه.»

سجاد،

 پناه امیرحسین بوده؛ در شرایطی که هیچ کسی را برای اعتماد و دلگرمی نداشته سجاد رفیقش بوده است. امیرحسین با سجاد، آرام بوده و خبری از پرخاش‌ها و عصبانیت‌ها نبوده است. «تنها رفیقش سجاد بود که باباش هرکاری می‌کرد تا باهاش رفت‌و‌آمد نکنه؛ ولی یجوری که باباش نفهمه با هم می‌رفتن بیرون.» اینجا را رقیه روایت می‌کند و از نگرانی‌اش نسبت به امیرحسین می‌گوید، از اینکه همیشه مراقبش بوده است.

حالش خوب نیست

حال امیرحسین خوب نیست و تمام این روایت‌ها هم برای همین است. حال هیچ بازمانده‌ای بعد از آن اتفاق تلخ خوب نیست. صفیه (مادر ستایش) و رقیه که مادران بازمانده این اتفاق‌اند، خواهرها و برادرها و پدرها و .. دردی که هر لحظه تزریق می‌شود. «از وقتی که امیرحسین رفته حال هیچ‌کدوم بچه‌ها خوب نیست؛ همه دخترام با همسراشون به مشکل خوردن. نوه‌هام رو هم توی مدرسه خیلی اذیت می‌کنن؛ کافیه بفهمن یه نسبتی با پورجعفرها دارن. دائم از امیرحسین می‌گن و اذیتشون می‌کنن. خانواده هم که هیچی .. بعد از این ماجرا تمام فامیل با ما قطع رابطه کردن؛ خیلی ازشون خواهش کردیم که برن رضایت بگیرن ولی فایده‌ای نداشت.»

نبودن امیرحسین اما حال هیچ‌کدام از این بازمانده‌ها را خوب نمی‌کند. فهیمه حسینی، مددکار امیرحسین در کانون بوده است اما درباره بیماری دقیق او چیزی نمی‌داند و همه گفته‌هایش بر اساس احتمالات است. نه تنها او که روانشناس امیرحسین نیز اطلاعات دقیقی ندارد.

حسینی درباره وضعیت امیرحسین می‌گوید: «بیماری‌اش محرز است و دائما دارو می‌گرفت. امیرحسین وضعیت روانی و شناختی آشفته‌ای دارد که احتمال بیماری دوقطبی و شیزوفرنی داده شده است. در کنار بیماری امیرحسین نحوه تربیت و بزرگ‌شدنش و جایی که زندگی می‌کرده نیز تاثیر بسیار زیادی در این اتفاق داشته است.»

ملیحه بیهقی روانشناس امیرحسین هم می‌گوید: «امیرحسین به شدت درونگراست و ارتباطی با دیگران برقرار نمی‌کند. در واقع اختلال شخصیتی که امیرحسین دارد باعث شده ناقض قوانین و نظم موجود باشد. امیرحسین در رفتارهایش ناسازگار است و بی‌شک تربیت خانواده و عوامل بسیار دیگر بر این ناسازگاری تاثیر می‌گذارد.» این احتمالات اما قطعی نیست؛ آن چیزی که قطعی است حال بد امیرحسین است که با نبودنش خوب نمی‌شود.

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 721329

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 45
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • پیام RO ۰۵:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    160 9
    پس درسته که اول باید ریشه یابی بشه. اول باید ریشه یبای کرد که چرا همچین اتفاقی می افته بعد اعدام یا هر کار دیگری
    • اکا A1 ۰۶:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
      46 1
      پاسخ به بی نام... منم استاد دانشگاهم ولی بدانید استاد بودن و امریکا بودن نشانه موفقیت شخصی است نه اجتماعی ... کم نیستند استادانی که در حال جنایات پنهانی هستند که صدها برابر بدتر است... منها حرفه ای تر از یک نوجوان عمل میکنند... که نمیتونم بیشتر باز کنم
    • شهروند IR ۰۹:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
      6 2
      چرا تا الان این مشکلات ایشون بازگو نشده با این کارا خون یه دختر بچه بیگناه پایمال میشه
  • رضا IR ۰۵:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    این همه احساسی برای قاتل ننویسید چرا کسی به فکر ستایش نیست؟ در این ماجرا مقصرین اول مسیولین هستند با قوانین عصر حجری بعد امیرحسین
  • رضا IR ۰۶:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    26 46
    این مسعولین اصلا به فکر امیر حسین نیستند به این فکر میکنند که ایا این نویسنده ها میتواند روی ملت احساسی تاثیر بگذارد
  • بی نام A1 ۰۶:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    جالبه که هیچ جای داستان اشاره ای به تربیت غلط خود خانواده نشده. تربیتی که نتونسته شرایط رو برای فرزندشون کنترل کنه تا از اون یک قاتل درست نشه
    • بی نام A1 ۱۳:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
      22 17
      در هر صورت این اتفاق افتاده. ولی اینو قبول دارید که پدر و مادر ستایش هم کم مقصر در این ماجرا نیستند. آخه اگه بهترین پسر هم توی یه خونه باشه آدم نباید دختر معصوم کوچکش را خونه غریبه بفرسته چه همسایه فردا یکدفعه می بینی یه اتفاقی می افته فرزند همسایه هم میشه قاتل . هرکی بایست بچه خودش را تا سن خاصی حفظ کنه. بعد اون بچه تقریبا عاقل میشه. حالا امیرحسین با این جو موبایل و اوج بلوغ و طعمه در دسترس دیگه هیچی. بجای این حرفا پسرا و دخترهای خودتان را مراقبت کنید. اگه مامان امیرحسین خونه بود این اتفاق نمی افتاد اگر ستایش خونه این بنده های خدا نمیرفت این اتفاق نمی افتاد. شاید بگید نباید بچه را کنترل کرد ولی بچه ها ذاتشون کنجکاوی است وسلام.
  • ناشناس IR ۰۶:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    71 52
    خود خواهی و بد اخلاقی انسان نماها ،همیشه منجر به اسیب زدن به دیگران است و با این مقاله هیچ هموطنی دلش برای قاتل ستایش نمی سوزد . قاتل ستایش و همه قاتل های اینچنینی باید خیلی زود از کره زمین محو شوند تا بقیه انسانها در ارامش زندگی کنند . البته پدر و مادرهای قاتلین هم باید مجازات شوند ، حداقل اینکه عقیم شوند تا نتوانند باز هم قاتل پروری کنند .
    • بی نام A1 ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
      7 0
      چرا من دلم سوخت دلم برای همه ی کوخ نشین ها میسوزد
  • سعییییید A1 ۰۶:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    خدایی نکرده که نمیخواین تبرئه اش کنین؟؟ اینایی که گفتین رو خیلیا کشیدن مشکلات تشنج ازدواج خواهران تربیت غلط با گفتن این چیزا هیچی حل نمیشه
  • بی نام IR ۰۶:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    هیچ دلیل موجهی برای کاری که کرده تو متن نبود ۳ ماهش بود تشنج کرد حالا دیگه هر کاری میکنه واسه اونه؟؟؟ عقلم خوب چیزیه با همه چی احساسی برخورد کردیم که این شده
  • بی نام A1 ۰۶:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    39 31
    اگه نمیذاشتن این بدبخت عقده ای شه و گناهکار شه هیچ اتفاقی نمی افتاد تقصر دور و وریاشه نه خودش نباید مجازاتش کنید
  • بی نام DE ۰۶:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    76 26
    الان منظورتون اینه که آزد شه باز بره ۱۰ نفرو بکشه؟یا ۷۰ سال تو زندان مفت بخوره؟
  • اصغر IR ۰۷:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    77 1
    ببینید دوستان من بچه خیرابادم 35 ساله اینجام از موقعی که جمعیتش کم بود تا الان که داره میترکه فضای سبز به ازای هر نفر یه لاخ چمنه از لحاظ مردمش ادمایی داره که اولین ماشینای لاکچری وارداتی رو حتما یکی از این جا میخره ادمایی هم داره برای نان شب محتاجند اتفاقا دارای باغ های خصوصی زیاد و حتی پیست سوارکاریه حتی دارای شهر صنعتی خصوصیه. بیش از چهل هزار نفر جمعیت داره فقط دلسوز نداره مثل ایران مظلوم من.
  • میثم A1 ۰۷:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    این روضه خوانی ها رو تموم کنید .قاتل ستایش تو روز جنایت کارایی کرده که من 35 ساله هنوز نمیتونم تو یه روز این همه کارهای خلاف و گناه الود انجام بدم. در ضم افراد زیادی تو این جامعه با مشکلات مختلف مادی و جسمی و روحی دست و پنجه نرم میکنن دلیل نمیشه که به خاطر مشکلات خودشون بخوان در حق دیگران جنایات وحشتناکی مرتکب بشن و بقیه رو هم دچار مشکلات بکنند.
  • بی نام GB ۰۷:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    77 19
    قرار بر فرشته نشان دادن این دیو است؟ خانواده اش اینقدر مقید است چطور خودش زناکار بوده؟
  • بی نام A1 ۰۷:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    81 25
    خبرانلاین خیلی داری دست و پا میزنی واسه این قاتل نمیدونم چرا ما باید به همه چیز نگاه صفر و صد داشته باشیم فقط به این فکر کن که اعدام امثال امیرحسن لطفی هست در حق اونها این افراد نرمال نیستن و هرگز نمیتونن نرمال بشن پس زنده موندنشون باعث آسیب به خودشون و دیگران میشه پس حذف فیزیکی بهترین راه حل هست
    • اکا A1 ۰۶:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
      6 7
      میدانید همین تفکرات باعث بروز چنین نوجوانانی میشود.... شما هیچ گناهی نکرده اید؟؟ یادتان باشد این فاجعه تبلور خطاهای کوچک من و شماست که روزمره رخ میدهد.... پس اول من وشما باید حذف شویم.... اون پسر نوجوان بود .... ایا شما هم بچه اید؟
    • بی نام A1 ۰۸:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
      4 21
      امیدوارم یکی از عزیزترین عزیزانت به بیماری روانی مبتلا بشه و جرمی انجام بده اونوقت نظرت رو میپرسم
    • بی نام A1 ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
      21 2
      جناب آکا ما هر کاری کردیم به دختر 6 ساله همسایه تجاوز نکردیم و بعد هم با چاقو نکشتیمش و بعد هم با اسید نسوزوندیمش یعنی کاری که 10 تا جنایتکار حرفه ای شاید تو کل عمرشان انجام بدن این به اصطلاح نوجوان تو یه شبانه روز انجام داده بعضی اونقدر راحت راجع به این جنایت هولناک حرف میزنن که انگار مثلا گواهینامه نداشته ماشین باباش رو برداشته دور زده باهاش
  • بی نام A1 ۰۸:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    40 67
    نباید اعدام شود . باید مسائل را. از ریشه درست کرد . اعدام راحت ترین روش برای سرپوش گذاشتن است
  • بی نام A1 ۰۸:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    57 21
    خواهشا تو اینجور مسائل روشنفکری بازی در نیارین .هر کسی هر نویسنده ای هر به اصطلاح روشنفکری این بلا رو سر عزیزش بیارن به کمتر از زنده کردن طرف رضایت نمیده. دوما پیشگیری و اموزش و کمک به افرادی که مشکل دارن حتما باید باشه و خوبه اما وقتی اتفاقی مثل این افتاد به شدید ترین شکل ممکن طرف باید مجازات قانونی بشه
  • بی نام IR ۰۸:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    57 14
    بله دیگه زمینه چینی رسمی چراغ خاموش برای روان پریش و بیگناه جلوه دادن و تبرئه قاتل، تا جایی که در این متن حتی در بخشی از اون، زیاد بودن مهاجرین نیز یکی از علتهای این قتل ذکر میشه مثل اینکه بگی چون بنیتا و آتنا و سایرین چون وجود داشتن این قتلها اتفاق افتادند و اگه اون بچه ها وجود نداشتند این قتلها اتفاق نمی افتادند، قاتلینشون هم که روان پریش هستند خدا هیچکسی رو غریب نکنه که حتی قاتلش رو هم مظلوم از آب در میارنش...
  • بی نام IR ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    113 2
    اون قسمتی که در مورد اخراج از مدرسه نوشتید من رو یاد دوستم انداخت که تا اول دبیرستان همه به گیج بودنش شکی نداشتند. اون سال یه معلم ریاضی جدید برامون اومد و این بنده خدا رو صدا کرد پای تخته، با اینکه هیچی بلد نبود بنویسه و تمام جواب ها رو خود معلم بهش میگفت. آخرش از بچه ها خواست که تشویقش کنن. کلا از اون به بعد تغییر کرد و آخر اون سال با نمره 18 تو ریاضی قبول شد. الان همون پسر یکی از بهترین برنامه نویس های ایرانه و توی آمریکا کار میکنه، میخوام بگم وظیفه معلم این نبود که باهاش اونجوری برخورد کنه ولی اینکار رو کرد. خدا رحمتت کنه آقای احمدی.
    • اامیر IR ۱۴:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
      8 3
      داستانش آشنا بود
  • عاقل و دانا و منطقی و ... A1 ۰۸:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    24 33
    خیلی خوبه که این جور آدما رو اعدام میکنند. خدا خیرشون بده. از از بچگی مشکل دارند و تا معدوم نشند، مشکلشون حل نمیشه. خدایاشکرت
  • بی نام IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    54 12
    تمام این مطالب توجیه است. آزادی فردی با این قساوت برای دیگر افراد جامعه خطر دارد. هر گناهی عقوبتی دارد و اعدام تنها مجازات قابل قبول برای برخی جنایت هاست هرچند کافی نیست.
  • كسري A1 ۰۹:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    63 11
    خوب اينها را گفتين كه چي مردم دلشون برأي اين نماينده مستقيم شيطان تؤي زمين بسوزه كسي كه به يك بچه تجاوز ميكنه بعد ميكشه و بعدش جسد رو نابود ميكنه جايي برأي ترحم نميذاره لطفا از اين جاني بالفطره حمايت نكنيد
  • صادقی A1 ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    71 14
    لطفا این جنایت رو تطهیر نکنید.خجالت بکشید. طرف اومده مرتکب تجاوز به یک کودک شده و با خونسردی جنازه اون رو نابود کرده. چطور میتونین این مقاله رو چاپ کنید؟
    • بی نام A1 ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
      24 98
      شما جز همون دسته افراد نادانی هستی که فکر می کنی با اعدام همه چی حل می شه...یه بار نمی خوای به خودت زحمت بدی ببینی چرا این اتفاق ها دایم تکرار می شن؟
  • بی نام A1 ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    52 16
    این داستان سفارشی را کی نوشته
  • فرید A1 ۱۰:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    13 49
    معمولا به اسم نویسنده نگاه نمی کنم ، این بار اما فرق می کرد ، تحت تاثیر قرار گرفتم ، زیبا نوشته شده بی زیاده گویی رایج در گزارشات اینچنینی با پیرنگ مناسب. واقعا ممنون
  • بی نام IR ۱۰:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    34 12
    خوب که چی؟ این داستان سرایی برای چیست؟
  • بی نام A1 ۱۰:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    41 14
    عجب... مقدمات ماست مالی قضیه شروع شده
  • بی نام A1 ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    63 12
    حالا این حرفا یعنی چی؟ میخوان از اعدام فراریش بدن چون بچه بوده تشنج کرده؟ اینهمه آدم تو بچگی تشنج میکنن بخاطر تب بالا پس همشون برن تجاوز کنن و بعد بکشن بچه های مردم و چون تشنج عصبیشون کرده واقعا یک لحظه فقط یک لحظه به مادر اون دختربچه فکر کنید
  • بی نام IR ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    19 1
    صددرصد سیستم اموزش وپرورش وحکومت دربروز این ناهنجاریها مقصر هست زیرا پول وسرمایه مملکت در عوض اینکه صرف اموزش پدر ومادر قبل از تولد فرزند وحمایت از خانواده در بدو تولدکودک اموزش حرفه زندگی کردن استانداردو.....شود در جاهای دیگر خرج میشود وخانواده های ضعیف بدون هیچ حمایتی رها شدهاند.
  • سورنا EU ۱۱:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    8 1
    همه ما انسانیم و همگی ممکنه یکباره قتل و هزار جور داستان برامون اتفاق بیافته چ خوبه آدم به عاقبت کارش فکر کنه
  • بی نام A1 ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    7 11
    چقدر نیاز داریم به تسلط چنین نگرش چندوجهی بر گزارشهای اجتماعی،بلکه بر ذهن ایستای مخاطب ایرانی که همچنان خونخواهی رو عین عدالت میدونه تاثیر بگذاره...
  • بی نام IR ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    16 5
    این داستان احساسی را درست کردید که یک قاتل را از اعدام نجات بدهید ؟ اگر این دلایل مسخره را که گفتید ، بپذیریم باید شاهد این باشیم که نصف مردم دنیا به نصف دیگر تجاوز کرده و دست آخر هم به طرز فجیعی به قتل برسونن به هر حال اغلب آدمهای روی زمین در بچگی سرما خورده و دچار تب و تشنج شده اند ..... آقا یا خانم نویسنده ی این داستان تخیلی امیدوارم یک لحظه تصور کنن این جنایت که برای ستایش پیش آمد ، برای کودک خودشان پیش بیاد
  • علی A1 ۱۵:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    11 4
    جوری که شما درباره ی این ادم نوشتید من به جای خانواده مقتول شرمنده خانواده قاتل شدم . واقعیت اینجاست که در چنین مواردی که قاتل کم ین وسالی قتلی مرتکب میشه باید پدر و مادر هم محاکمه به علت هدم تربیت صحیح کودک خودشان مورد پیگرد قرار بگیرند.
  • بی نام IR ۰۶:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    11 1
    مقاله خوبیه ابعاد قضیه رو خوب شکافته محله فقرنشن رو هم معرفی کرده پیشنهاد میکنم کمیته امداد حضرت امام از محل صدقات که رقم کمی هم نیست وبا استفاده از نیروی کار این قاتل و سایر بزه کاران محله فقیرنشین خیر آباد رو آباد کنه دعای خیر مردم رو بخره انشاءال.......
  • اکا A1 ۰۶:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    7 12
    همه دوستان عزیزی که از این حادثه هولناک متاثر شده اند حق دارند اینچنین عصبانی و ناراحت باشند ولی: 1 ما فقط 14 معصوم داریم و هرکدام اشتباه و گناه کوچک و بزرگ داریم حتی در سن پختگی و تجربه 2 یادمه پدر یک دحتر خانم که خواهر و برادر گوچک خودش را کشته بود قبل از این اتفاق با شدت و حدت اشد مجازات را برای هر گناهی صادر میکرد و تربیت فرزندان خود را به رخ میکشی غافل از آن که بدترین جنایت را دختر خودش انجام داد .... اینده ما و خانواده امان معلوم نیست ..... 3 بعضی از اختلاسها و گناهان که به چشم نمیاد بدتر از قتل به این سخیفی هستند... که باز دارند حق خانواده شما را میخورند... 4 عجیبه که لوح کوروش را سند تمدنمان میدانیم و بعد همان ما اینطور حقوق بشر را به سخره میگیریم...
  • باران IR ۰۸:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    2 9
    نظر اکا بسیار جالب هزاران لایک
  • reza RU ۱۰:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    8 1
    پس اون کارگردان هالیوود هم احتمالا وقتی بچه بوده تب کرده که حالا محکوم به آزار جنشی خانومها شده . چون فقط تب بوده کسی را نکشته . الانم بد بخت خبر نداره اگه جریان تب کردن رو بدونن میتونه به کارش برگرده و تبرعه بشه
  • ناشناس IR ۱۱:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    12 4
    قصاص حق خانواده ستایش است . هر چی اونا بخوان همون باید بشه . آخه وجود یک جانی به چه درد جامعه می خوره ؟شاید کمی از بار گناهش کم بشه.