شرحی عرفانی از سوی محمد تقی پسر خواجه محمد دهدار بر رباعی فیض کاشانی به خط علم الهدی پسر فیض
نسخهای از غایة الامکان فی درایة المکان و الزمان (که روی این نسخه نوشته: از تألیفات شیخ روزبهان، و در این باره تردید هست، گویا از اشنهی!] در کتابخانه ملی موجود است که متعلق به خاندان فیض بوده است. پس از پایان این رساله، و رسالهای از خواجه محمد دهدار [متوفای ۱۰۱۶]، در فریم ۹۰ ـ ۹۱ دو صفحه به خط علمالهدی آمده که شرحی است از خواجه محمد تقی [بن محمد] دهدار بر دو بیت از اشعار فیض کاشانی [م ۱۰۹۱]. وجود این قبیل آثار در این بیت، البته امری عادی است. تا آنجا که مراجعه کردم، این متنِ دو صفحهای در مجموعه رسائل فیض: ۳/۱۰۴ [پاورقی] از نسخه خطی مرعشی [۱۳۴۰۴] چاپ شده (و طبق فنخا فقط همان نسخه شناخته شده بوده]، اما چون به خط علمالهدی بود، و در چندین مورد تفاوت نسخهای داشت، آن را در اینجا میآورم. یک نکته افزوده دیگر هم، آن که در مقدمه آن، دو سطر، از خود علمالهدی است، با این عبارت: «از واردات خاطر ملکوت ناظر دانشمند عرفان شعار خواجه محمد تقی خلف خواجه محمد دهدار در شرح یکی از رباعیات والد ماجد بزرگوار حشره الله مع الائمة الاطهار».
اصل شعر در دیوان فیض کاشانی: ۱/۴۷۳ آمده است. در برخی از مآخذ یکی از مصرع ها تفاوتی با آنچه در اینجا دارد آمده است. در مصرع سوم، در اینجا، آمده «رفتم چو من از میان ترا دانستم» در حالی که تعلیقات ینبوع الاسرار: ۱/۴۱۱ آمده: «چون از بر من شدی تو را دانستم». در «تذکره نصر آبادی» [۱/۲۲۵] همین مصرع این طور است: «چون من ز میان شدم تو گشتی پیدا». و در ریاض الشعراء این طور است: «رفتم چون من از میان، تو گشتی پیدا». به هر حال این شما و این هم شرح محمد تقی فرزند خواجه محمد دهدار [بن محمود]. از این پسر تا این لحظه اشارهای در تذکره روشن (ص ۷۳۴) هست (به نقل ذریعه: ۹/۱۲۵۴]. من خیلی از این قبیل مطالب سر در نمیآورم، اما بد نیست در کارنامهام باشد که اگر در آن طرف، خبری از این حرفها بود، من هم تحفهای داشته باشم. خدا را چه دیدی! (۱۳۹۷.۵.۴).
متن شرح:
الرباعیه:
با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
رفتم چو من از میان ترا دانستم
تا من بودی منت نمیدانستم
الشرح:
چون مذکور میشود که بعضی از اعزّه، بدرستی این شعر قائل نیستند، این ضعیف از روی حُسن ظنّی که به قائل این کلام، که از فضلای وقت و عرفای عصرست، دارد، توضیح مُدّعی مینماید.
پوشیده نیست که به موجب کریمه «و هو معکم أینما کُنتم» جمیع مؤمنان معیّت دارند، بعضی به تقلید و بعضی به تحقیق. و تحقق این معیّت جبروتی است که متضمن اثبات صانع است و مصنوع، و علمای ظاهر، اکثری بل همه، ازین نگذشتهاند، و این مفاد مصرع اوّل این رباعی است.
و بعضی از عرفای صوفیه که از تجلّیات جبروتی و توحید فعلی و اسمی و وصفی گذشته، به وحدت ذاتی رسیدهاند، از إنیّت هویّات اشیای متکثّره، هویّت واحده مطلقه حقیقیه، مشهود دیدهٔ بصیرت ایشان است، و شیئیّت اشیاء در نظر حق بین ایشان، به موجب «کلّ یومٍ هو فی شأن» تبدیل به شأنیّت یافته، و چون در شأن ظاهر وجود نیست الاّ حقیقت، پس موقف عرفان ایشان این باشد که «سبحانَ من أظهر الاشیاء و هو عینها»، و این طایفه لاهوتیاند، این است توضیح مفاد مصرع ثانی.
و مشرب محققین عرفا -قُدّست أسرارهم- از این بالاتر است و لطیف تر، و در ذوق ایشان، اعتبار ذاتیت ذات و عینیت آن با شئونات نمانده، چنان که سلطان الطریقه شیخ ابوسعید ابوالخیر در جواب سائل فرموده که، «عین نمی ماند، اثر کجا ماند». و این توحید ایشان، مظهر توحید ذاتی بلکه عین توحید ذاتی است که «شهد الله أنّه لا اله الا الله». و کلام حضرت شیخ الاسلام عبدالله انصاری -قُدس سره- که فرموده: «توحیده ایّاه توحیده»، مبین این معناست. و چون اکابر، به مقتضای کلّیت در جمیع مراتب علمی و عینی تحقق دارند، گاهی به طریق انبساط وقت، و گاهی به قصد تعلّم طالبان خبر از ذوق خود به لسان علم داده میگویند: «لو زال منک أنا لاح لک من أنا»، و از «یُؤمنون بالغیب» که در قرآن وارد است، مراد این طایفهاند، و از مصرع ثالث این رباعی این ذوق مفهوم میشود.
و در مصرع رابع بیان میکند که تا این «أنا» که انسان در آن به خود اشارت میکند، گاه در مرتبت معیّت و گاه در مرتبت عینیت، بدستوری که بالا مذکور شد، زایل نشود، و بیرون نرود، به أنا حقیقی که حقیقت أنا انسانی است و محقق اوست، در مرتبت علم و عین پی نمیتوان برد و این حال هاء هویّت است، و الله اعلم،
کتبه اقل الوری علم الهدی.
نظر شما