راننده خودرو به او می گوید: «ما بعد از این که طلاها رو سرقت کردیم فرار می کنیم تو ماشین روبیار ...» در همین حین سرنشین پشت سرش می گوید: «این آقا که سوژه ما نیست!»
اما خود فرد می گوید: «خب اشکالی ندارد. با شما می آیم سرقت طلافروشی...» او وقتی می فهمد تفنگ در دستش پلاستیکی است، می گوید: «این جوری هیجان ندارد. تفنگ واقعی بیاورید تا چند نفر را بکشیم!»
در آخر هم وقتی می فهمد ماجرا شوخی است می گوید: «واقعا بی پولم! برای پول حاضرم آدم بکشم...!»
کاربری در این باره نوشته: « خنده های سرخوشانه این سه جوان در تقابل با استیصال پیرمردجایی که هیچ مرزی بین کمدی و تراژدی وجود ندارد!.»
17231
نظر شما