حسین سلیمی

به راستی نهاد چیست و و چرا در جامعۀ ما گاه و بی‌گاه نهادها و سازمان‌های اداری و سیاسی موضوع مجادلاتی جریان‌ساز قرار می‌گیرند. روزی اندیشمندانی همچون ماکس وبر نهادها را تجلی و نمایانگر عقلانیت جاری در هر جامعه می‌دانستند اما آیا به راستی چنین است؟ آیا در جامعۀ ما نیز نهادها مظهر و تجلی و برایند عقلانیت جاری در جامعه هستند؟ و یا ابزاری برای تقابل‌های نوین جناحی و تعدی قبایل سیاسی به حوز‌های نفوذ یکدیگر؟ به راستی به چه دلیل در جامعۀ کنونی ما نهادهایی به وجود می‌آیند و یا منحل می‌شوند ویا سازمان‌هایی در کنار و یا موازی با هم به رقابت برای قدرت و امکانات بیشتر می‌پردازند. و چرا هر گاه مشکلی در جامعه پدیدار می‌شود عده‌ای به دنبال تأسیس و یا انحلال یک سازمان یا نهاد می‌افتند. قبل از اینکه بخواهیم در مورد این پرسش‌ها به تعمق بپردازیم باید مفهوم نهاد را مورد توجه قرار دهیم و به این سوال اساسی پاسخ گوییم که آیا یک نهاد مجموعه‌ای از افراد با یک ساختمان و آیین‌نامه و مقداری بودجه و امکانات است؟ آیا به دست آوردن یک ساختمان تازه و مسئولان جدید برای تشکیل یک نهاد کفایت می کند آیا هر گاه مشکلی در جامعه مشاهده می‌کنیم یا برخی از سازمان‌های مسئول را ناکارامد می‌یابیم راه‌حل آن ایجاد یک نهاد یا به عبارت بهتر یک سازمان جدید است که عده‌ای در آن گردهم آمده و رقیب و شریک جدیدی برای سیاست‌گذاری ایجاد شود؟ آیا اساساً اصطلاح نهاد در فرهنگ دانش اجتماعی چنین معنایی دارد؟ برای پاسخ به این سؤالات توجه به چند نکته لازم است:

 نخست آن که اصطلاح نهاد ریشه در کلمه Institution دارد و معنای این کلمه هر چیز ریشه داری است که بتواند مجموعه ای از کارکردها را در درون خود انجام دهد. پس ریشه‌دار بودن اجتماعی و کارکردی بودن اساس و بنیاد یک نهاد اجتماعی و سیاسی است. در فرهنگ اصطلاحات اجتماعی پدیده‌های مثل خانواده نهاد تلقی می‌شوند که اساس جامعه بر آنها بنا شده است. بنابراین نهاد با سازمان اداری متفاوت است و صرف برخورداری از ساختمان و مسئولان جدید نمی تواند مصداق نهاد باشد بنا بر همین تعریف می توان گفت در درون کشور ما تعداد زیادی  سازمان وجود دارد که نقش نهاد را ایفا نمی کنند و حتی تعداد زیادی از افراد و امکانات و بودجه را در درون خود جای داده‌اند اما چون ریشه اجتماعی ندارند کارکردی نیستند. بنابراین به نظر می‌رسد که هر کس که می‌خواهد پیشنهاد نهاد جدیدی بدهد ابتدا باید به معنی و مفهوم نهاد و ریشه و کارکرد اجتماعی آن بیاندیشد.

نکته دوم این است که در کشور ما به صرف مشاهده هر گونه ناکار آمدی این اندیشه قوت می گیرد که یک نهاد دولتی یا شبه را دولتی برای مقابله با این مشکل به وجود بیاید این تفکر نادرست از این برداشت نشات می گیرد که تمام مشکلات کشور باید توسط نهادهای دولتی حل و فصل شوند، فکرها فقط در درون نهادهای دولتی امکان شکل‌گیری و تأثیرگذاری دارند و داشتن جایگاهی نهادینه شده در حکومت تنها راه تأثیرگذاری جدی است. این نگرش ضمن آسیب به نهادهای دولتی زمینه ای را فراهم کرده که پیکره دولت هر روز بیشتر از گذشته گسترش پیدا کند بدون آن که تأثیری جدی در حل مشکلات اجتماعی داشته باشد.

نکته سوم این است که ماهیت دولت در جامعه ایران به گونه ای است که تمام منابع در اختیار دولت است هر چند این مساله ریشه ای تاریخی دارد و دولت به یک سازمان همه کاره تبدیل شده است که همه گونه توقع از این نهاد وجود دارد. منظور از دولت تنها قوه مجریه نیست بلکه کل دستگاه حاکمه می باشد مشکل در این است که انگار همۀ اندیشه‌ها فقط باید در درون ساختار اداری حکومت صورت پذیرد همۀ گره‌ها باید به دست دولت باز شود. دولت همه چیز را در اختیار دارد پس باید همۀ مسئولیت‌ها را هم بپذیرد. بنابراین تا این مشکل اصلی در این نوع تفکر است که راه حل هر مشکلی اضافه یا کم کردن نهادهای دولتی یا شبه دولتی است اما این هرگز نمی تواند هیچ مشکلی را به صورت ریشه ای حل کند .

بسیاری بر این باورند که ساختار جغرافیایی ایران در دوره‌ای و نفتی شدن اقتصاد و ماهیت حکومت در دوره‌های اخیر در تمرکز منابع در دست دولت و محوریت تام و تمام حاکمیت در همه چیز موثر بوده است. از آن پس دولت به عنوان محور همه چیز به گونه‌ای توزیع منابع را انجام می دهد که کلیت منابع را هم‌چنان در اختیار خود داشته باشد و چنین دولتی در در منابع تئوریک نام های مختلفی از جمله دولت تمامیت خواه یا دولت رانتینر به خود می گیرد .

در حال حاضر ما با پیکره ای روبرو هستیم که می خواهد برای همه مسائل در حوزه های سیاسی  ،فرهنگی و هنری تصمیم گیری کند و سایه اش را بر همه چیز بیاندازد و این پدیده در ذات خود نا کار آمدی به وجود می آورد. در عصر جدید حوزۀ عمومی زندگی بشر آنقدر توسعه یافته که حتی عقلانی ترین و کارآمدترین دولت ها نیز  نمی توانند  به همه جا سرک بکشانند و دامنه خود را به همه حوزه ها از جمله اقتصاد و فرهنگ و حوزه های خصوصی مردم گسترش بدهند . تلقی مذکور از دولت در درون خود آسیب های فراوانی دارد و اگر قرار است برای نهادها فکری کنیم باید به این مساله نگاه ریشه ای داشت و نگاهی کلان به کلان‌ترین نهاد جامعه بیافکنیم. باید در مورد ساختار دولت و حکومتی که متولی همه چیز است راهکاری بیابیم زیرا دولت نمی تواند برای همه مشکلات راهکار ارائه بدهد باید به این امر اندیشید که ممکن است اگر جامعه به حال خود رها شود بتواند خود مشکلات خود را حل کند. مشکلات در درون جامعه حل می‌شوند در بر فراز آن.

حل مشکلات موجود در کشور در گرو  اضافه یا کم کردن نهادهای جدید و یا درشت‌تر کردن پیکر دولت و یا ایجاد نهادهای موازی شبه حکومتی نیست زیرا این رویکرد مشکلات را پیچیده‌تر می‌کند و باید در این راستا باز اندیشی کرد اگر مسائل و مشکلات ساختاری و اقتصادی به وجود می آید که دولت در حل آن ناکار آمد است راه حل این نیست که نهادهایی را در درون یا بر فراز آن اضافه کنیم راهکار عقلانی این است که فکری اساسی برای تصدی‌گری حکومتی در همه حوزه هایی شود که محوریت دولت در آن نهادینه شده است. نمونه‌اش در آن که در بالاترین نهادهای کشور تصمیم‌ گرفته می‌شود که باید تصدی دولت در امور اقتصادی کاهش یابد اما محوریت نهادینه شدۀ حکومت سبب گشته که مشکل به این شکل حل نشود به گونه ای که در امر خصوصی سازی نهادهای شبه دولتی جایگزین بخش خصوصی می‌شوند که همان باز تولید نقش دولت است. بنابراین باید برای این مساله راهکاری بنیادی اندیشید نه اینکه این نهادهایی جدید پدید آورده که بر سر محوریت با هم رقابت کرده و بخواهند عرصه را بیشتر تصرف نمایند بنابراین مشکل  موجود در کمبود نهادها نیست بلکه در ساختار و جایگاه و محوریت نهاد حکومت در همه چیز است.

  *استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

کد خبر 90072

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 10 =