در این نوشته تاکید شده است:
*سخن از دوستان و دوست نمایان است، از دشمن که گله ای نیست. و خدا می داند که سهم طایفه دوستان دین و اهل بیت، از تاخیر در تشکیل دولت کریمه دوست چقدر است.
*سخن از دوستان و دوست نمایان است، از دشمن که گله ای نیست. دست اولیای خدا را فقط دشمنان که نبستند. کم نبودند دوستان و دوست نمایانی که دست مولای حق را بستند و انسانیت و شرافت و عزت و عدالت و حق را در اضطرار انداختند.
*فتنه سال 88 را شماری از دوستان و دوست نمایان انقلاب- برخی از سر غفلت و شماری از سر غرض و هماهنگی با بیگانه- تدارک کردند تا معبر شبیخون دشمن به سرمایه 40 میلیونی اعتماد ملت مؤمن فراهم شد.
*منافق شاخ و دم ندارد اما نشانه دارد. منافق هر چند همرنگ متن و محیط می شود و تشخیص او دشوار می گردد، اما قابل شناسایی است آنجا که پس از مدت ها سکون برای همرنگی، ناچار از حرکت می شود و خلاف متن جامعه دینی به حرکت در می آید. بزرگ نشان دادن دشمن و رعب او را در دل ها انداختن، خالی کردن دلها، ناامید ساختن و سیاه نمایی، القای این که همه چیز از دست رفته و باید کوتاه آمد ....از نشانه های نفاق است.
*از فتنه 88 به بعد تیرهای فراوانی به جانب جبهه خودی روانه می شود اما نه از جنس جنگ سخت، که تیرهای جنگ سخت در جای خود- به انبوه- روانه است. این یکی تیرها، امضاهایی چون «بنده ناصح خدا»، «دوست دلسوز و نگران ارزشها و انقلاب»، «همسر شهید...»، «حجت الاسلام و آیت الله فلان»، «دکتر ایثارگر بهمان» و... پای پیام خود دارند، متنوع و متفاوت و پر از عاطفه و احساس! اما تشخیص اینکه از کدام اردوگاه و برای چه پرتاب می شوند، ناممکن نیست. فارغ از اینکه این تیرها مستقیماً از جانب دشمن سفارش داده شده باشند یا با واسطه- و بدون اطلاع تیرانداز- محتوای پیام ها سوخته و لو رفته است. تیرها مرض آلوده و مسموم است چرا که اگر دقیق تر بنگری اثر انگشت «نفاق» در مرحله ای از ساخت و پرداخت یا انداخت آن مشاهده می شود و طبق معمول، کارگران و عمله هایی چه در اردوگاه دشمن و چه در صف دوست، مشغول کار و هنرنمایی اند! یکی به حفر و دیگری به حرف، یکی به پاس و دیگری به آبشار!
*تیغ و تیر دشمن را به تیغ و تیر باید پاسخ گفت و رجز و فریب را با رشادت و صراحت و سینه سپر کردن، چونان عمار یاسر... همچون اباالفضل العباس و حبیب بن مظاهر. گاه چند جمله از سر مروت و بصیرت، سال ها از زمان ظهور کم می کند و گاه نگفتن همان ها، ظلمت 11قرن «غیبت» را بر سرنوشت بشر حاکم می سازد. شاید این راز آن آه پرحسرتی باشد که امام دوران، امیرمؤمنان علی علیه السلام کشید و فرمود «أین عمار. کجاست عمار».
یکبار هم به جای گله از امام عصر(عج) خطاب به خود بگوییم:
کاش که این فاصله را کم کنیم
محنت این قافله را کم کنیم
نظر شما