نمایشگاه «عکس‌های سفر» ابراهیم حقیقی تا 29 آذرماه در گالری «اتاق آبی» اصفهان برپاست.

نفیسه حاجاتی: این نمایشگاه جمعه 24 آذرماه با حضور ابراهیم حقیقی و شماری از چهره‌های فرهنگی و هنری اصفهان، از جمله زاون قوکاسیان مدرس و منتقد فیلم، محمدرحیم اخوت نویسنده و رضانور بختیار عکاس صاحب نام اصفهانی افتتاح شد.

ابراهیم حقیقی از آن دسته هنرمندانی است که درباره چندین موضوع مختلف می‌شود با او به گفت‌و‌گو نشست؛ از پررنگ‌ترین جنبه کارنامه کاری‌اش یعنی گرافیک بگیرید تا معماری و عکاسی.
 

خیلی‌ها او را با پوسترها و طرح جلدهایش می‌شناسند. شرکت کنندگان در کارگاه‌های فهم معماری ایران از پنجره گرگان و بوشهر، بیشتر نشست‌های علمی و کرکسیون‌های او را به یاد دارند و زاون قوکاسیان، به سال 51، زمانی که فیلم‌های هر دویشان در سینما آزاد مقام کسب کرده‌بودند، اشاره می‌کند و بعد از تیتراژهای قابل تحسینی که حقیقی برای فیلم‌ها ساخته، می‌گوید. «سفر»، «عکاسی» و «معماری» سه کلیدواژه‌ای بود که در حاشیه نمایشگاه اخیر او در اصفهان، چند دقیقه‌ای درباره‌شان صحبت کردیم.

امروز، ما روایت‌های تصویری شما را از سفرهایی که 40 سال پیش داشته‌اید، دیدیم. «سفر» چه مفهومی برایتان دارد؟
من فکر می‌کنم سفر، یک نیاز است؛ هم نیاز است و هم جزو واجب‌ها. خوشبختانه ما در زمان تحصیل معماری این عادت را به‌مان دادند که با سفر کردن، معماری بومی، اقلیمی و جامعه‌مان را بشناسیم و خوشبختانه این عادت در من و برخی از دوستان باقی ماند.
 

در این گشت و گزارهایی که همچنان ادامه دارد و انجام می‌دهم، دوربینم هم از روی دوشم پایین نمی‌رود و هم‌چنان دارم زیبایی‌های ملکمان را ثبت می‌کنم. البته چون متاسفانه در سال‌های اخیر دیگر زیبایی از شهرهایمان رفته، بیشتر به طبیعت می‌پردازم و طبیعت را ثبت می‌کنم؛ جایی که دخالت آدم‌ها کمتر است. گرچه آنجا را هم آن‌قدر آدم‌های شهرنشین تخریب می‌کنند که حالا دیگر زیبایی از طبیعت هم دارد می‌رود.

از این که می‌گویید «زیبایی از شهرها رفته» می‌توانیم نتیجه بگیریم که برای شما معماری قدیم ایران نسبت به معماری مدرن اهمیت بیشتری دارد؟
نه لزوماً. اولاً این مدرنیته‌ای را که شما می‌گویید، من در شهرهای اخیرمان سراغ ندارم. برای این که اول باید یک معماری اتفاق بیفتد که بعد بتوانیم دنبال مدرنیته یا کلاسیسیزم یا هر چیز دیگری بگردیم. اما ما جز تخریب در این سال‌ها هیچ کاری نمی‌کنیم.

یعنی از نظر شما معماری هنوز اتفاق نیافتاده؟
نه خیر. اینها بناسازی است. ساختمان سازی است. معماری چیزی است که تفکربرانگیز است و خلق فضا می‌کند یعنی تفکر هنرمندانه پشتش است. این ساختمان‌های آهنی، شیشه رنگی و پلکسی گلاسی که دارند بالا می‌روند که معماری نیستند. این‌ها کارهایی هستند که بساز-بفروش‌ها انجام می‌دهند. پولدار می‌شوند و تخریب هم می‌کنند. مثلاً من سال پیش، رفتم تا از همین نمایی که سال 48 از یزد گرفته بودم و الان در نمایشگاه می‌بینید، دوباره عکاسی کنم. اگر این دو عکس را کنار هم بگذارم، اشک همه درمی‌آید.

به نظرتان چند درصد از آن بافت شهر یزد باقی مانده؟
هیچ! [مکث] شاید 20 درصد. جای 80 درصدش را ساختمان‌های چندطبقه زشت گرفته‌اند.

این کار را درباره بقیه عکس‌هایتان هم انجام داده‌اید؟ برنامه‌ای دارید که حالا بعد از 40 سال دوباره از همان زوایا عکس‌ها را تکرار کنید؟
بله. دنبال این هستم. اما بسیاری از جاها را اصلاً پیدا نمی‌کنم. مثل همین نزدیک خودتان. قلعه مورچه خورت که چند تا از عکس‌هایش را در این نمایشگاه هم آورده‌ام، اصلاً نابود شده. از قلعه ایزدخواست جز چند دیوار فروریخته چیزی باقی نمانده است. بقیه جاها هم که می‌روم روی دیوارها یادگاری نوشته‌اند. چیز غریبی دیروز در شیراز دیدم؛ «سرای مشیر» شده فروشگاه. گلیم و این‌ها به در و دیوار آویزان کرده‌اند. تلفن عمومی به دیوار نصب کرده‌اند. کابل برق رویش کشیده‌اند. هیچ جای جهان این کار را با میراث فرهنگی‌شان نمی‎‌کنند. حتی یک میخ روی دیوار نمی‌زنند. اما ما اصلاً عادت نداریم میراث‌مان را نگه داریم. همه دارند تخریب می‌کنند و هیچ کس هم مسئولیت به عهده نمی‌گیرد.

برخی از مخاطبان نمایشگاه‌تان به ارزش تاریخی این عکس‌ها اشاره می‌کردند؛ معتقد بودند این عکس‌ها به مثابه سند هستند. برای حفظ این اسناد تاریخی چه می‌کنید؟
بله. همه سئوال می‌کنند. من یک مجموعه 140 عددی از این‌ عکس‌ها را برای کتاب آماده کرده‌ام. میراث فرهنگی، اول وارد صحبت شد ولی بعداً جلو نیامد. به هر حال ناشر می‌خواهد. با ناشر دیگری صحبت کردم ولی او هم این‌قدر کتاب‌های دیگری در دست دارد. این کتاب را هم در نوبت گذاشت ولی در سال اخیر که کاغذ خیلی گران شد ناشرین نسبت به هر کتابی که تصویر دارد و گران‌تر از بقیه کتاب‌ها تمام می‌شود، عقب‌نشینی کردند متاسفانه.

گفتید که هنوز دوربین از روی شانه‌تان پایین نیامده. عکس‌هایی که این سال‌ها در سفرهایتان گرفته‌اید را ما، کی می‌توانیم در قالب نمایشگاه ببینیم؟
بعد از این مجموعه که الان برای دومین بار است به نمایش گذاشته شده، یک نمایشگاه دیگر با عنوان «سفر 2» گذاشته بودم که منتخبی از عکس‌های دیجیتالم بودند. یک مجموعه هم از طبیعت ایران آماده دارم. چیزی حدود 100 عکس است که منتخبش می‌تواند یک نمایشگاه شود ولی... نمی‌دانم. امیدوارم بتوانم نمایشگاه بگذارم. برای این که هزینه چاپ، قاب و اینها بسیار گران شده. امیدوارم سال آینده بتوانم این کار را بکنم.

در عکس‌های این نمایشگاه، ما نماهایی از ابنیه و مردم، بیشتر بچه‌ها، را می‌بینیم. در طبیعت به دنبال چه نوع زوایایی هستید؟
اقلیم‌های متفاوت ایران. این ملک وسیع از شمال تا جنوبش، بسیار زیبایی‌های شگفت انگیز دارد. تصور می‌کنم کمتر نقطه جهان است که این قدر تنوع اقلیمی داشته باشد.

پروژه‌های سفر-عکاسی‌های خارج از کشور هم داشته‌اید؟
بله. مجموعه بزرگی دارم.

با یکی از دوستانتان صحبت می‌کردم، می‌‌گفتند درست است که شما معماری خواندید ولی از ابتدا همیشه آن گزیده‌نگری عکاسانه در شما بوده. رد پای معماری در آثار شما چه قدر پررنگ است؟
رد پای تحصیل در رشته معماری. مزیتی که دانشکده معماری آن زمان داشت این بود که دانشجو ناگزیر، با تمام هنرها آشنا می‌شد و شانسی که آن زمان داشتیم، این بود که ارتباطمان با تمام دانشجویان رشته‌های دیگر، چه نقاشی و چه مجسمه‌سازی و موسیقی و تئاتر خیلی پیوسته بود و از همدیگر بسیار می‌آموختیم. وقتی هم در آتلیه کار می‌کردیم، همه دانشجوها با هم بودیم. مثل امروز نبود که دانشجوها می‌روند خانه کار می‌کنند و می‌آیند. معلوم هم نیست کار خودشان باشد که امیدوارم کار خودشان باشد. ما به دست هم نگاه می‌کردیم و این مزیت در آتلیه کار کردن بود.

و الان این تعامل‌ها نیست؟
نیست. نیست! من هنوز هم به آتلیه‌های معماری سرمی‌زنم. الان دو، سه سال است که دیگر تدریس نمی‌کنم ولی براساس همان 30 سالی که تدریس کردم، می‌توانم بگویم در آتلیه‌های گرافیک هم دیگر این اتفاق نمی‌افتد. معلم دو ساعت حرف می‌زند. دانشجوها می‌روند خانه و هفته بعد یک سری کار می‌آورند برای کرکسیون. این غلط است. من در کلاس‌هایم بالاجبار دانشجویان را نگه می‌داشتم و می‌گفتم وسایل بیاورند. و همانجا کار کنند. اما خب نمی‌کنند. بدعادت شده‌اند و این بد است.

به نظر شما چرا این طور شده؟
دنبال کپی کردنند. می‌خواهند بروند روی سایت‌ها نگاه کنند ببینند چه اتفاقی افتاده، آن‌ها را بیاورند.

رویکرد خود شما به ابزارهای دنیای جدید، چگونه است؟
عالی‌اند. این تجربه را من در کلاسی که اسفند سال پیش و فروردین امسال در دانشگاه قبرس برای رشته هنر- گرافیک داشتم هم انجام دادم. دیدم آن دانشجوها هم همین عادت را دارند ولی مجبورشان کردم که کامپیوترهایشان را بیاورند و هر روز، صبح تا شب در کلاس کار کنند. اگر هم سرچ می‌کنند، همان جا جلوی چشم من این کار را بکنند. باید از همه ابزارها استفاده کرد و مشکلی نیست. قدیم، ما کتاب ورق می‌زدیم تا ذهنمان شروع کند به کار کردن. الان تصویر می‌بینند، سایت می‌بینند. مشکلی نیست. نگاه کنند، بیاورند، جمع‌آوری را انجام بدهند. اما بعد خودشان شروع کنند به کار و فکر کردن. معلم هم می‌تواند راهبری‌شان کند.

از این کلاس درس دو ماهه‌تان در قبرس بگویید. دانشجوهای گرافیک‌شان چه طور بودند؟
البته تقریبا 60 درصدشان ایرانی‌هایی بودند که آنجا تحصیل می‌کردند. بقیه هم از ترکیه و کشورهای اطراف قبرس آمده بودند. فرق چندانی با جوانان امروز ما در ایران نداشتند. من فکر می‌کنم همه یک شکل شده‌اند. دنیا دارد به سمت یک شکلی می‌رود. همه مک‌دونالد می‌خورند و پپسی و نایک می‌پوشند.

چه باید کرد برای جلوگیری از این یک شکلی؟!
(با خنده) مقاومت! باید خودشان را تربیت کنند. باید ارزش‌ها را درک کنند. نمی‌گویم هر چیزی را که در قدیم بوده، باید محکم حفظ کرد. هم چیزهای باارزش داریم و هم چیزهایی که باید گذاشت کنار ولی این که همه یک شکل شده‌اند، خیلی بد است.

این یک شکلی را در معماری ایران هم می‌بینید؟
بله. یک چیزی که مد می‌شود، همه انجام می‌دهند. یک زمانی فولاد مد می‌شود، شیشه، الان پلکسی رنگی.

بیشترین چیزی که شما را در این زمینه یک شکلی در معماری، اذیت می‌کند، چیست؟
بی توجهی، بی تفکر بودن. ساختمان‌هایی که می‌بینیم، بی‌تفکر ساخته شده‌اند. طوری می‌سازند که در کمترین زمان تبدیل به پول کنند و بروند. همه دارند به زندگی، موقت نگاه می‌کنند. خیلی عجیب است.

شما چه طور به زندگی نگاه می‌کنید؟
من [مکث] سعی می‌کنم که [مکث]

چون این «موقتی نگاه کردن به زندگی» را حداقل من الان در بین هم‌سن و سال‌های خودم زیاد می‌بینم...
بله. هیچ کس پایدار به آینده نگاه نمی‌کند. آینده‌ای برای خودشان متصور نیستند. در صورتی که باید برای آینده برنامه‌ریزی کرد. ما متاسفانه الگو نداریم. دولت ها باید الگویمان باشند. ولی نیستند. همه، روزمره دارند زندگی می‌کنند. اصلاً چرا یک نفر تحصیل می‌کند؟ می‌خواهد به جایی برسد؛ هنرمند، پزشک، مهندس. خب سعی کن بشوی دیگر!

شما چه می کنید برای فرار از این موقت نگاه کردن به زندگی؟!
سعی می کنم مراقب باشم که در روزمرگی نغلتم.

به کارنامه کاری شما که نگاه می‌کنیم، این نگاه موقتی را نمی‌بینیم. آدم حس می‌کند که شما از ابتدا این فکر را داشته‌اید که مجموعه عکس‌هایی داشته باشید. از ابتدا به این فکر بوده‌اید که آثار گرافیک‌تان مجموعه کارهای امضاداری باشند. این طوری بوده یا...
نه لزوماً. هر کاری را که دوست داشتم، انجام دادم ولی سعی کردم نسبت به کاری که می‌کنم، وفادار باشم.

وفادار بودن یعنی چه؟!
(خنده بلند و مکث) یعنی نسبت به کاری که می‌کنی متعهد باشی و آشغال تحویل مردم ندهی!
 

5858

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 14 =