دومین کنفرانس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به همت مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، با موضوعات مفاهیم، مبانی و ارکان پیشرفت، در روزهای گذشته در کتابخانه ملی برگزار شد.

به گزارش خبرآنلاین، در این کنفرانس دکتر داوری اردکانی، حجت‌الاسلام دکتر احمد احمدی و حجت الاسلام دکتر خسروپناه و چهر ه های گوناگونی از حوزه و دانشگاه به سخنرانی پرداختند.
در جدول زیر، نظرات شخصیت هایی را که در دومین کنفرانس الگوی اسلامی- پیشرفت سخنرانی کردند، بخوانید.
شخصیت ها
سخنان
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  
 
دکتر رضاداوری 
 اردکانی(رئیس فرهنگستان علوم)
ما به مسائل علم، پیشرفت و اخلاق نیاز داریم و باید به آنها فکر کنیم تا جایی که به یاد دارم کمتر در این حوزه حرف زده‌ایم چرا که شاید احساس نیاز نمی‌کنیم و بر این باور هستیم که این مسائل جزو حواشی هستند در حالی که پرسشی از اصل و مقدمه یک بحث است و نه حاشیه! این کار شجاعت و قدرت می‌خواهد.
علم لازمه پیشرفت است و بدون علم پیشرفتی به دست نمی‌آید اما اینکه آیا پیشرفت علم یک امری ضروری بوده، ما بحثی در این زمینه نداشته‌ایم و دلمان نمی‌خواهد که میان دوران تاریخی که تحول علمی در آن به وجود آمده تمیز قائل شویم. اما لااقل باید پرسید که علم در هزاران سال گذشته تا چه اندازه رشد و تحول داشته است.
پیشرفت همیشه بوده و همواره آنچه بالقوه بوده به فعلیت رسیده است، اما این پیشرفت، پیشرفت قوه به فعل نیست بلکه این پیشرفت بی‌نهایت و غیر قابل پیش‌بینی است و امیدواریم در نشست‌هایی که در این کنفرانس برگزار می‌شود به این نکته بپردازیم که تحول علمی چگونه صورت گرفته و کدام نظرها منجر به عمل شده‌اند.
افراد معدودی در غرب، معتقدند که علم و اخلاق هر دو پیشرفت داشته است اما اغلب اندیشمندان غربی، دیدگاهی برخلاف این قضیه دارند از جمله «ژان‌ ژاک‌ روسو» که بنا را بر استخدام از طبیعت گذاشته و معتقد است که این شیوه به اصلاح بشر می‌انجامد و می‌گوید تمدن و تاریخ، اخلاق را فاسد کرده است.
«حقیقت دین» پیشرفت نمی‌کند اما «علم دین» پیشرفت می‌کند؛ حقیقت دین که همان دین اسلام است در وجود نازنین پیامبر اسلام(ص) محقق شده است. همچنین تعادلی میان علم، هنر و دین و به طور کلی معارف با اخلاق وجود دارد و این تناسبات در تاریخ وجود دارد، یعنی نظام تاریخ در خود تعادل دارد.
کانت، سه کتاب مهم یکی درباره علم، اخلاق و کتابی هم در مورد ذوق و هنر دارد.
شاید جامعه کم علم داشته باشیم اما جامعه بی‌اخلاق و بی‌هنر نداریم، با آغاز رنسانس طی 200 سال علم و فلسفه ارسطو و افلاطون و اخلاق فضایل رد می‌شود. اخلاق متصف شدن به فضائل است و اخلاق جدیدی به نام اخلاق آزادی و یا اخلاق تکلیف در آن زمان به وجود می‌آید که اخلاق «کانت» اخلاق تکلیف است. شاید گفته شود که اخلاق دینی ما هم تکلیفی است بله این حرف درستی است؛ تکلیف‌کننده ما در امور دینی و شرعی خداوند است اما تکلیف کانت، احساس و بانگ باطن من انسان است و این اخلاق غربی است که ما فضائل را در آن نمی‌بینیم برای همین می‌گوییم فساد و بی‌اخلاقی در آنجا وجود دارد.
کانت در قرن 19 اخلاق خاص خودش را داشته است؛ البته نظم، درستی و اتقان در کارها را رعایت می‌کرد که متأسفانه ما این را نداریم، یعنی ما کمتر به کار خود و وظیفه خود اهمیت می‌دهیم، بنابراین وقتی می‌خواهیم درباره خود با عالم توسعه یافته غربی حکم کنیم باید توجه کنیم که اختلاف بر سر چیست؟! اخلاق ما، اخلاق فضیلت است و علم و تمدن جدید با اخلاق فضیلت ساخته نشده بلکه با نفی اخلاق فضیلت ساخته شده است.
دانش ذاتاً اخلاقی است و دانشمند از حیث اینکه دانشمند است، کانت، نظر استادش «روسو» که در اخلاق نمی‌تواند استادش باشد را با مقاومت توجیه می‌کند در حالی که کانت برخلاف روسو می‌توانست استاد عملی اخلاق باشد. کانت هنر و اخلاق و علمی را که متناظر هم هستند را بیان کرد، اما نه هنر، اخلاق و علمی که از هم منتج می‌شوند. هنر کانت این بود که عقل را محدود و حدود امکان علم را معین کند.
کانت معتقد بود که علم ترکیبی بوده و بسیط نیست و این محصول نبوغ او بود و اگر بخواهیم نتیجه‌ای در مورد کانت بیان کنیم این است که او عالمی است که پشتوانه‌اش علم بوده و اخلاق و هنر متناسب با خود را دارد، مسئله ما مسئله مهمی است اخلاق ما اخلاق فضیلت است ما می‌خواهیم علم را با اخلاق فضیلت جمع کنیم و این ایده‌آل است چرا که اخلاق مدنظر کانت، اخلاقی است که مبانی آن مشخص نیست.
اخلاق ما فقط در اخلاق خواجه‌نصیرالدین طوسی آن هم مأخوذ از کتاب ارسطو خلاصه نمی‌شود ما اخلاق‌های دیگری از جمله اثر ملا احمد نراقی داریم که می‌توانیم از طریق رسوخ در اخلاق منفی برای رسیدن به اخلاق فضیلت راهی باز کنیم که در آن الگویی ترسیم می‌شود که هم جانب علم و هم جانب اخلاق رعایت می‌شود.
 
حجت‌الاسلام دکتر احمد احمدی (رئیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم اسلامی دانشگاه‌ها)
توجه به فرهنگ، اخلاق و معنویت در پیشرفت اسلامی کاری بسیار مشکل و دشوار است .برای این کار طراحی جدیدی باید صورت گیرد، چرا که بسیاری از تمدن‌ها را در چند سال اخیر شاهد بودیم اندکی پس از رشد بدون توجه به ارزش‌های معنوی دچار تزلزل و انحراف شدند.
اگر قرار باشد کار جدیدی صورت بگیرد، باید در آن موقعیت خدا، پیغمبر و معاد مشخص شود، چرا که هر بنیانی و هر اندیشه‌ای که پشت آن کار قرار می‌گیرد، باید به سمت انالله و انا الیه راجعون باشد، بنابراین تا نتوانیم این اندیشه را در الگوی ایرانی - اسلامی پیشرفت جا بیندازیم، به تمدن اسلامی دست پیدا نخواهیم کرد.
در همه امورها و طرح‌ها باید خدا وجود داشته باشد، بنابراین باید کمر همت بست تا برخی از افراد شغلشان شاغل در دین باشد -نه اینکه چند تا کار داشته باشند- تا فکر کنند و در سایه آن تحقیقاتی ایجاد شود، بنابراین برای رسیدن به اخلاق و محبت که کار بسیاری دشواری است، باید عرضه جدیدی به جامعه داشته باشیم.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
حجت الاسلام دکتر خسروپناه(رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران)
الگوی حکمی- اجتهادی یکی از دیدگاه های انسانی سازی علوم اسلامی است که از پرتوی حکمت خودی (حکمت نوین اسلامی) به فلسفه های مضاف به امور راه پیدا می کند و مبانی حکمی علوم انسانی را به ویژه در توصیف انسان مطلوب و نقش آن در توصیف انسان تحقق یافته و تغییر آن به انسان مطلوب تبیین کرده است.
روش اجتهادی نیز در حرف ساحت علوم انسانی نقش آفرین است. مقوله پیشرفت نیز به سه ساحت پیشرفت محقق و تغییر آن به پیشرفت مطلوب نظر دارد و الگوی حکمی- اجتهادی می تواند برای هر سه ساحت پیشرفت با رویکرد اسلامی، روش مناسبی باشد.
در راس تمدن سازی عقلانیت اسلامی است تا بعد از آن حکومت اسلامی محقق شود و ما به صورت نسبی این دو را پشت سر گذاشته ایم. بعد از این نوبت به حکمت اسلامی می رسد که هم به حکمت علوم می پردازد و حکمت اسلامی مبنایی برای پیشرفت حکیمانه می شود. پیشرفت حکیمانه را من به تغییر تدریجی تکاملی کوثری دارای ابعاد مختلف مادی و معنوی و فردی و اجتماعی ترجمه کرده ام که این پیشرفت حکیمانه دارای دو مولفه مهم علم و نهادها می باشد.
در بحث علمی دینی من به الگوی حکمی- اجتهادی معتقدم برای اینکه بتوانیم علوم را اسلامی کنیم- درست است که همه علوم مبتنی بر یکسری مبانی است- برای هر دسته از علوم باید یک الگو تهیه شود لذا برای علوم رفتاری- اجتماعی، الگوی حکمی- اجتهادی را داده ایم. این الگو نشان می دهد حکمت های هستی و انسان مبنا قرار دارد و چهار کار مهم در این الگو مورد توجه است؛ یکی توصیف انسان مطلوب، دوم توصیف انسان محقق، سوم نقد انسان محقق و چهارم تغییر انسان محقق و مطلوب است.
در بحث های اسلامی سازی علوم بویژه علوم انسانی گفته می شود که مبانی اسلامی، علوم را اسلامی می کند و این بحثی است که به نظرم امروز باید از آن عبور کنیم و آنچه در آن خلا داریم این است که چگونه بر الگو تاثیر می گذارد و مبانی آن چیست؟ من در الگوی حکمی- اجتهادی نشان داده ام در هر یک از ارکان چهارگانه علوم رفتاری- اجتماعی چه ساحتی حاکم است تا در این ساحت های چهارگانه علوم، اسلامی شود.
برای روش اجتهادی سه کاربرد در نظر گرفته ام و من عرضه اصول مستخرج از قرآن و تطبیق آن با فروع، دوم پرسش های مستخرج از جامعه را بر قرآن و سنت عرضه کنیم و سومین کارکرد اجتهاد این است که وقتی می خواهیم انسان محقق را بشناسیم، ببینیم قرآن چه پرسش هایی از این انسان محقق دارد.
دو شیوه برای تغییر انسان محقق و انسان مطلوب داریم، یکی توصیه های علمی و دوم توصیه های مکتبی و عرفانی و فقهی که هر یک روش شناسی خود را داراست.
در بحث پیشرفت چهار مساله مورد توجه قرار می‌گیرد؛ اول توصیف پیشرفت حکیمانه، دوم توسعه مدرن ایرانی که الان سال هاست یک مدلی به عنوان توسعه مدرن ایرانی در جامعه ما اجرا می شود که با همه نقایص و امتیازاتش باید آن را بشناسیم و نقد کنیم و در گام بعد این توسعه مدرن را به پیشرفت حکیمانه تغییر دهیم. در توسعه پیشرفت حکیمانه روش حکمی- اجتهادی مورد توجه است و در توسعه مدرن ایرانی نیز روش اجتهادی- تجربی مورد توجه قرار می گیرد.
 
 
 
 
حجت الاسلام دکتر علی اکبر رشاد (رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)
وقتی جوامع تحت عوامل و ابر ارزش های متعددی شکل می گیرند و فرهنگ از سرچشمه های بی شماری به دست می آید طبعا تفاوت در فرهنگ ها و عوامل سازنده هر جامعه است و یک نوع فرهنگ هر چند متعالی نمی تواند به کار همه فرهنگ ها آید. سئوال این است که ما یک فرهنگ اسلامی داریم چگونه تشخیص دهیم این مدل به درد ایران یا عراق و یا ... می خورد؟ مطمئنا همه فرهنگها به طور کلی از فطرت سرچشمه می گیرند اما در اسلام این فطرت در ساخت فرهنگ بسیار قوی تر است.
چهار شیوه برای روش شناسی فرهنگ مطلوب برای تدوین الگوی پیشرفت: اول شیوه سنجش با کاربست معیارهای ماهوی و مولفه ای، دوم؛ شیوه سنجشی با کاربست معیارهای ساختاری و صوری، سوم؛ شیوه سنجش با کاربست معیارهای کارکردی و چهارم؛ شیوه فراگیر و تفصیلی است. در این شیوه اخیر باید به همه معیارهای برآمده از مجموعه های مولفه ها و عناصر تعریف فرهنگ و همه محورهای اصلی فلسفه فرهنگ توجه داشت.
ما قبول داریم فرهنگ به منحط و متعالی تقسیم می شود و در عین حال شایائی و ناشائی ذومراتب است و قبول داریم که شیوه ها و معیارهایی وجود دارد که بتوان فرهنگ منحط و متعالی را از هم تفکیک کرد و اگر بناست که فرهنگی را پدید آوریم باید معیارهایی را داشته باشیم که در نتیجه فرهنگ مطلوب را به دست آوریم. ما اگر فرهنگ مطلوب اسلامی را بشناسیم آن گاه جا دارد مهندسی فرهنگی کنیم و از این بحران که در آن به سر می بریم خارج شویم.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 حجت الاسلام علیرضااعرافی (رئیس جامعةالمصطفی العالمیه)
 مفروض ما این است که اسلام دین تمدنی است و می تواند بشریت را در همه ساحت ها به شکل نظام وار هدایت کند و همچنین مفروض ما این است که انقلاب درصدد تحقق گفتمان تمدنی و بازتولید گفتمان اسلامی است. باور داریم هر کار در حوزه تمدنی مبتنی بر گسترش اندیشه و دانش است تا آنجا که به معارف اسلامی برمی گردد باید اجتهادی باشد.
اصطلاحی از اجتهاد امروز به عنوان «عملیةالاستنباط فی الحکام الفرعیه» رواج دارد، اما اجتهاد فراتری هم داریم که اگر بخواهیم به سمت الگوسازی و تمدن سازی حرکت کنیم این اجتهاد جامع تر را نیاز داریم. همه تلاش هایی که در این دهه ها در اسلام و در جهان اسلام شده مبارک است اما ما در زیرساخت ها کاستی داریم و اگر بخشی توسط حوزه و دانشگاه تامین نشود، نمی توان به الگوها دسترسی یافت.
اولین مساله گسترش ابواب فقه است. فقه ما بسیار غنی است و از روش مندی استواری برخوردار است اما این دستگاه اجتهادی در پنجاه و چند باب فقهی می‌گنجد. من معتقدم اگر فقه ما بخواهد به الگوپردازی کمک کند باید بر اساس تجربیات جدید، ابواب جدیدی را پایه گذاری کند. نکته دوم مساله تعلیم و تربیت است که این مساله در فقه ما جایگاهی ندارد و باید فقه ما بابی در همین عنوان داشته باشد در روابط اجتماعی فقه ما توان پاسخ به نیاز امروز را ندارد بنابراین گسترش ابواب فقهی فراتر از ابواب موجود یک ضرورت است که بدون آن نمی توانیم به الگو و تمدن سازی برسیم.
در فقه ما و در مراجعه به منابع و استخراج احکام درباره حکم کلی خیلی کار شده است اما نگاه موضوع شناسانه بسیار کم است. دستگاه فقهی ما حتی در کتب فقهی موجود نیاز به بازسازی دارد. سومین نکته بحث اجتهاد نظام سازی است کاری که شهید صدر تا حدودی انجام داد. شهید صدر در آن زمان در کتاب «اقتصادنا» کار کرد، اما این نظام پردازی در این اثر تقریبا گم است. نکته چهارم بحث اجتهاد در حوزه اخلاقیات است متاسفانه دانش اخلاق اسلامی متناسب با گسترشی که فقه ما دارد، بسط نیافته است، اما در هر حال اخلاق اسلامی حوزه ویژه خود را دارد ما در بازشناسی فضیلت ها و رذیلت ها کم کار کرده ایم و طبقه بندی اخلاقی ما همچنان از فلسفه و تمدن یونانی متاثر است اما آنچه در ذخایر قرآن و روایات اسلامی داریم فوق العاده بیشتر از آن است که الان داریم.
اگر به آنچه گزاره توصیفی اسلام در قرآن و حدیث توجه کنیم، خواهیم دید که دستگاه اجتهادی ما غالبا کم عمق کار شده است در حالی که همان موشکافی های موجود در فقه جواهری ما اگر وارد صحنه شود مطلقا در حوزه گزاره های توصیفی به توفیق می رسیم.
نکته ششم امتداد تفکر فلسفی اسلامی است که مقام معظم رهبری نیز بر آن تاکید دارند. ما فلسفه اسلامی داریم که اوج آن در تفکر صدرایی مشاهده شده است در واقع اجتهاد فلسفی برای گسترش تفکر حکمت الهی و فلسفه ما به قلمروهای دیگر نیاز داریم.
این شش محور کاری است که برای تولید الگوی پیشرفت بر عهده خود ما است. نکته هفتم بحث امتداد مجموعه آن چه که از اجتهاد جامع به دست آوردیم می باشد که باید در حوزه و دانشگاه بررسی شود.
نکته هشتم حوزه فناوری است که محصول علم است. از جمله در حوزه هنر، معماری و... ادواتی که از تجربه بصر تولید می شود در تولید این ها حتماً مناسباتی با اندیشه اسلامی وجود دارد.
نکته آخر این است که حوزه الگوهای نرم افزارانه در حوزه الگوهای رفتاری مورد توجه قرار گیرد اما آن چه نتیجه می خواهیم بگیریم این است که طراحی الگوی اسلامی نیازمند توسعه ابعاد و ساحت های اجتهاد است. فکر می کنم نظام اسلامی و اندیشه های امام و رهبری و ظرفیت های گفتمان انقلاب این صلاحیت را دارد که ما را به سمت کلان پردازی ببرد که اجتهاد را در حوزه های مختلف توسعه دهد.
 
حجت‌الاسلام دکتر علی ذوعلم( رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی)
 
تا زمانی که تلقی ما از پیشرفت، دین و رابطه پیشرفت با دین مشخص نشود، قطعاً نمی‌توانیم به تعالی مطلوب برسیم، زیرا هر یک از ما در قالب نظریات زندگی می‌کنیم و براساس آن نظریه‌ها طراحی صورت می‌گیرد.
هنوز در الگوی پیشرفت به پرسش‌های جامعه نظری توجه نکردیم که منظور و هدف از پیشرفت چیست؟
با توجه به نقش صداوسیما، آموزش و پرورش و دانشگاه می‌توان راه میانبر پیشرفت را طی کرد، به شرط اینکه اعتقاد داشته باشیم که حوزه‌های علمیه نقش پررنگی در ایجاد فضای فرهنگی - اسلامی ایفا می‌کنند.
 
 
 
 
 
 
 
حجت الاسلام دکتر سید محمدمهدی میرباقری (رئیس فرهنگستان علوم اسلامی)
دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت غیر از اینکه نیازمند نرم افزار دستیابی به این الگو است، تحقق بستر اجتماعی را نیز می طلبد که با وقوع انقلاب اسلامی فراهم شده است.
از پرسش های بنیادی نرم افزار تولید الگوی پیشرفت، این است که چه لایحه های مفهومی باید در مبانی پیشینه توسعه تولید شود تا بتوان مبانی الگوی پیشرفت را تبیین کرد. برای پاسخ به این مسئله دو نگاه کلان وجود دارد در نگاه اول بنیان های علمی الگوی پیشرفت، مبتنی بر فلسفه نظر و عمل انسانی است، یعنی فلسفه، ایده ها و مفاهیم فرادستی الگوی پیشرفت را تامین می کند از سوی دیگر از منطق حیثی نگری برای ارتباط این مبانی با الگوی پیشرفت استفاده می شود و از آنجا که نتیجه نگاه حیثی در طبقه بندی علوم، قطع رابطه علوم و پیدایش دانش های تالیفی است در اینجا هم مبانی فلسفی به شکل تالیفی به الگوی پیشرفت ارتباط می یابد.
نگاه کلان دوم این است که اولا مبانی و غایات الگوی پیشرفت، از حکمت دینی نظری و عملی(فقه دین) ناشی می شود؛ نه از فلسفه. ثانیا این مبانی باید به دست منطق فرآوری اسلامی که مفاهیم را نظام واره و بعدی(نه حیثی) می بیند، فرآوری شود و تنزل و تنازل یابد و به تعبیری این مفاهیم را صرف و تکثیر کند و به دانش ها برساند. این منطق، ابزار جریان مبانی حکمی در الگوی پیشرفت اسلامی است.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
حجت الاسلام دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی (دانشیار جامعةالمصطفی العالمیه)
قرآن کریم نگاهی جامع به علم دارد که شامل نگاه تجربی، عقلی و وحیانی می شود که می توان از آن به عنوان دانش جامع نگر یا حکمت فراگیر یاد کرد.
این نگاه قرآنی به علم بنیان اساسی تمدن اسلامی آینده است که دانش خاصی را براساس مبانی و اهداف قرآنی، پایه ریزی و تحول اساسی در علوم بویژه علوم انسانی فراهم می سازد که با رویکرد فعلی رایج در غرب نسبت به دانش متفاوت است چرا که در تمدن جدید غرب به صورت تک بعدی به علم نگاه می شود، یعنی پدیده های طبیعی و رفتارهای انسانی فقط از زاویه تجربه مورد توجه قرار می گیرد.
در قرآن کریم بیش از دو هزار آیه اشاره صریح و غیر صریح به مطالب علمی وجود دارد. قرآن انسان را دعوت به تعقل و تفکر و تدبر می کند، همچنین در قرآن علوم نقلی نیز آمده است و در این کتاب آسمانی به گذشته، تاریخ و حدیث توجه شده است. قرآن به علوم شهودی و الهام و علم لدنی اشاره دارد.
رویکرد قرآن به علوم تجربی نگاه مثبتی است به گونه ای که بیش از هزار و 500 آیه در مورد پزشکی، 900 آیه مباحث اقتصادی، 600 آیه مباحث مدیریتی و مباحث علوم انسانی اشاره شده است.
قرآن به علوم غریبه نگاه منفی دارد علومی که امروزه «فرا روانشناسی» نامیده می شود که در قرآن به عنوان سحر از آن یاد شده است و خداوند سحر و جادو را مانع رشد و پیشرفت می داند و این در حالی است که قرآن کریم نگاه قدسی به علم دارد.
احکام علوم بر اساس آیات و روایات به چند دسته تقسیم شده است. برخی علوم واجب است مانند علوم پزشکی و برخی علوم مثل سحر حرام است و برخی علوم مستحب است و شاهدیم که علم مباح نداریم.
دانش جامع نگر از موضوع، روش و تعامل میان رشته ای محقق می شود. قرآن کریم انسان را به حکمت فراگیر دعوت می کند. قرآن یک نگاه جامع به دانش و انسان و تمام افعال وجودی انسان دارد.
یک نگاه قدسی به علم می شود و هدف علم در خدمت بشر و سعادت آن است نه فقط در خدمت قدرت و ثروت. نگاه قرآن به انسان و جهان است که در احکام عملی هم اثر می گذارد. قرآن کریم در نظریه پردازی های علمی موثر است. حاصل این اثرگذاری تربیت دانشمندان جامع نگر است که با رشد معقول و منطقی روبرو می شوند. توجه به دانش جامع نگر قرآنی موجب می شود تا از غرور و استبداد علمی جلوگیری شود. اگر نظریه دانش جامع نگر قرآنی عملی گردد باید در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی تجدیدنظر جدی صورت گیرد.
 
 
 
 
حجت الاسلام دکتر حمید پارسانیا (عضو پژوهشگاه حوزه و دانشگاه)
تولید یک نظریه با روش و هویت علم و روشمند بودن شناخته شده است. باید به چگونگی شکل گیری نظریه های یشرفت و عملکرد نظریه تعامل و پیامدهای نظریه در جامعه هدف توجه کرد که هیچ نظریه ای بدون روش وجود ندارد.
در قرن 19 رویکرد پوزیتیویستی به علم وجود داشت بحث روش و روشمندی علم مطرح نبود و علم مستقیماً با نگاه پدیده عینی به وجود می آمد.
دو دسته مبادی برای ایجاد یک نظریه وجود دارد که تکوین نظریه را فراهم می کند یکی مبادی معرفت شناسی و دیگری مبادی غیرمعرفتی است. واقعیت نظریه در هر محیط فرهنگی و تاریخی ریشه در عوامل معرفتی و غیرمعرفتی دارد. برای روش شناسی نظریه پیشرفت باید تکوین نظریه و محیط خود را مورد توجه قرار داد و همین طور به پیامدهای نظریه و تاثیرات کوتاه مدت و بلندمدت آن در همه حوزه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... توجه نمود.
در محیط های علمی فقط نظریه درس ندهیم بلکه زمینه های چگونگی ورود عوامل به پیامدهای معرفتی و غیرمعرفتی غیرنظریه ها شناخته شود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مهدی طالب ( رئیس انجمن انسان‌شناسی ایران)
وقتی به محتوای برنامه‌های توسعه نگاه می‌شود، می‌بینیم افرادی که این برنامه‌ها را نوشتند، برنامه توسعه آن‌ها مبتنی بر فرهنگ غربی بده است، بنابراین مهم‌ترین مسأله در تدوین برنامه‌های توسعه در بعد از انقلاب اسلامی، تعارض فرهنگی است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دولت‌ها از تعاونی برای اجرایی کردن طرح‌های توسعه خود بهره گرفتند که اکنون بحث این است که تعاونی‌ها قرار است در نهایت چه ره‌آوردی برای توسعه داشته باشند و به مردم چه چیزی را ارائه دهند.
در قدیم برای انجام مراسم ازدواج، والدین هزینه‌های زیادی را متقبل نمی‌شدند، بلکه بر اساس بافت سنتی محله یا شهر کمک‌های مالی، نقدی و معنوی از سوی اطرافیان به خانواده عروس و داماد سرازیر می‌شد، اما در حال حاضر با اینکه کارکرد این سنت قدیمی هنوز باقی مانده است، ولی هزینه‌های ازدواج روز افزون شده است.
در جامعه‌ای مانند ژاپن و آمریکا توسعه همراه با آشتی میان سنت‌های قدیمی صورت گرفت، به طور مثال یک کارگر در کارخانه خود را عضوی از آن محیط می‌دانست و به راحتی محیط کارش را عوض نمی‌کرد.
در دوران سازندگی با اینکه رفاه وارد شد، اما بدهی‌های افراد افزایش پیدا کرد، در این دوران الگو و سبک زندگی عوض شد، به طوری که سازندگی تغییراتی را در حوزه فرهنگی اجتماعی وارد کرد، در دوران اصلاحات نیز یکسری مسائل مطرح شد تا اینکه در دوران بعدی با گفتن اینکه پول نفت را بر سر سفره آورده می‌شود، تزریق تقاضا به جامعه صورت گرفت، به صورتی که در حال حاضر تولید جامعه در حد مرگ است، حتی برای پرداخت یارانه‌ها از بانک مرکزی قرض گرفته می‌شود، نمی‌خواهم بگویم که تحریم اثر نداشته است، ولی با مدیریت می‌توان کنترل کرد.
اگر بخواهیم به افکار امام خمینی(ره) برگردیم، باید به سمت نوآوری و ابتکار حرکت کنیم تا در سیاه آن توانایی‌های بالقوه انسان‌ها به فعلیت برسد.
همان‌گونه که در پیوند گیاهان، جوانه‌ای به درخت پیوند می‌خورد و محصول بهتر به عمل می‌آید، پدیده خارجی و رسومات خارجی جز با پیوند ریشه‌های بومی، منطقه‌ای متکی بر فرهنگ نمی‌توانند به توسعه منجر شود.
هادی اکبرزاده (عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی اصفهان)
آنچه تمدن اسلامی را از سایر تمدن‌ها متمایز می‌کند، توجه محتوایی ویژه اسلام به مباحث اخلاقی، فرهنگی و معنوی است، چرا که اسلام معتقد است همان گونه که جسم باید رشد کند، هم‌زمان رشد و ترقی روح هم باید مدنظر باشد.
 
 
 
محمدحسین پناهی(عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی)
پیشرفت در سطح جامعه، شامل حرکت جامعه در جهت اسلامی شدن به منظور بسترسازی انسان‌ها در جهت عبودیت و قرب الهی است که به نظر من افق این حرکت، توسعه انسان است.
یعنی همان گونه که انسان باتقوا رنگ و بوی الهی پیدا می‌کند و بر انسان مسلمان دیگری که در جامعه اسلامی زندگی می‌کند اثر می‌گذارد، جامعه هم همین تأثیر را دارد، بنابراین یک رابطه متقابل ایجاد می‌شود.
با رویکرد جامعه‌شناسی به فرهنگ نگاه شود، در سطح خرد این مبانی ارزشی، هنجاری و اعتقادی که جزو شخصیت و هویت انسان‌ها شده است، باعث می‌شود که انسان‌ها موتور حرکت اسلامی در جامعه شوند، پس اگر انسان‌ها در جامعه متقی باشند، در نتیجه این ارزش‌ها به سوی آرمان‌ها حرکت می‌کنند.
 
 
 
 
علی‌اکبر موسوی موحدی (استاد ممتاز دانشگاه تهران)
رویکرد علم و فناوری الگو گرفتن از طبیعت است، یکی از مسائل مهمی که اکنون در عرضه علم مورد توجه قرار گرفته است، بحث «زیست‌شناسی باور» است، چرا که معتقد هستند از طریق باورهای صحیح می‌توان به جایگاه بالایی از علم رسید.
برای الگوی ایرانی - اسلامی پیشرفت نیازمند تربیت انسان متفکر، دانشمند با اخلاق و ارزشمند هستیم که این افراد پایه‌های آن در خانواده متعالی شکل می‌گیرد و به تبع آن مدرسه و دانشگاه و جامعه سالم در پیشبرد این عنصر مؤثر هستند.
 اگر آیات الهی را بشناسیم، آن وقت علم سرازیر می‌شود، در اینجا باید با تکیه بر مغزافزاری به کارهای بزرگ رسید، به طوری که اجازه ورود افرادی که از نظر مذهب، فرهنگ و رسوم با ما هماهنگ هستند به کشور موجب تحقق جنبش مغرافزاری می‌شود.
 62303/

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 0 =