ایران نوشت:کارمند بانک پس از 10 سال زندگی عاشقانه، همسرش را به دادگاه خانواده کشاند تا جدا شود. این در حالی بود که او رازی پنهان در سینه داشت.

خانم معلمی که تا چندی قبل زندگی شاد و عاشقانه‌ای درکنار همسر و پسرش داشت حالا در شعبه 276 دادگاه خانواده پیگیر پرونده طلاق­ بود. همه چیز به شب یلدای سال گذشته باز می‌گشت، شبی که همسرش بعد از دورهمی فامیلی، موضوع طلاق را در خلوت به میان کشید و همسرش را بهت زده کرد. در چهار ماه گذشته یک چشم لیلی شده بود اشک و یک چشمش هم آه وحسرت!

سابقه آشنایی« لیلی »و «آرش» به 10 سال پیش برمی گشت. آن موقع هر دو دانشجوی رشته حسابداری بودند، اما حتی یک بار هم همدیگر را ندیده بودند تا آنکه روز امتحان ریاضی لیلی که شنیده بود آرش مهارت زیادی در درس ریاضی دارد، از او خواست روز امتحان در صندلی کناری‌اش بنشیند و جواب سؤال‌ها را پنهانی به او برساند. بعد از آن تقلب، نمره امتحان لیلی 14 شد ولی آرش به دلیل وقت کم آوردن نمره 12 گرفت،اما این ماجرا جرقه آشنایی بیشتر میان آنها را زد و دخترو پسر به هم دل بستند. اما لیلی که خانواده‌ای مذهبی داشت نمی‌توانست بدون محرم شدن به دوستی با پسری غریبه ادامه دهد، بنابراین دو هفته بعد از آشنایی، آرش خانواده‌اش را به خواستگاری لیلی فرستاد،اما همان‌طور که هر دو انتظار داشتند خانواده‌ها با این ازدواج مخالفت کردند. دنیای خانوادگی و سبک زندگی خانواده دختر و پسر بسیار  متفاوت  بود، یکی در قید و بند رسم ورسوم سنتی و دیگری بی‌اعتنا به آداب قدیمی. یک خانواده ساکن شمال شهر و دیگری محله‌ای معمولی درغرب پایتخت... با این حال اصرارو پافشاری دو جوان نتیجه داد و لیلی و آرش به عقد هم درآمدند. لیلی برای آنکه نشان دهد همسر آینده‌اش را دوست دارد برخلاف خواهرانش به جای 500 سکه طلا 110 شاخه گل رز برای مهریه در نظر گرفت ولی آرش 110 سکه طلا به آن اضافه کرد.

 عقد محضری تا شروع زندگی مشترک زوج جوان شش ماه طول کشید که تمام این ایام سرشار از شادی و شوق بود، تنها مشکلی که لیلی را رنج می‌داد بهانه‌های مختلف مادرشوهرش و مخالفت‌هایش با او بود. با این حال لیلی به احترام مادرشوهر و عشق به آرش همه چیز را تحمل کرد. چند سال بعد پسرشان به دنیا آمد و زن جوان کار در شرکت حسابرسی را برای تربیت فرزندش رها کرد.وقتی فرزندشان هفت ساله شد لیلی دوباره به فعالیت‌های اجتماعی پرداخت و این بار شغل معلمی را انتخاب کرد. لیلی از زندگی‌اش راضی بود، بخصوص که در مدرسه‌ای معلمی می‌کرد که پسرش هم درآنجا درس می‌خواند تا اینکه شب یلدای سال گذشته زندگی آنها دستخوش تحولی بزرگ شد...

اما شب یلدای سال 95 برایشان شبی تلخ وجنجالی شد،چراکه وقتی آرش موضوع طلاق را پیش کشید، بعد از ساعتی حرف زدن درباره ارزش‌های عشق و دوست داشتن به همسرش گفت:«به دلایلی که نمی‌توانم بگویم ما باید از هم جدا شویم، اما خواهش می‌کنم به‌دنبال دلایل آن نگرد...» اما لیلی که دچار شوک وحشتناکی شده بود به موضوع اهمیتی نداد. دو ماه گذشت و از مهر و علاقه آرش چیزی کم نشد که هیچ، محبت او نسبت به همسر و فرزندشان بیشتر شد و حتی زمان بیشتری هم صرف آنها می‌کرد. با گذشت زمان لیلی تصور کرد که پیشنهاد طلاق یک شوخی بیشتر نبوده، تا اینکه ورقه‌ای ازدادگاه به دستش رسید که اورا برای رسیدگی به دادخواست طلاق به دادگاه خانواده فراخوانده بود. از آن پس لیلی روز به روز غمگین‌تر و افسرده‌تر شد تا آنکه همکارانش یک روز پا پیش گذاشتند تا با حرف زدن و مشورت، شوهر دوست‌شان را از جدایی منصرف کنند،اما آنجا بود که راز بزرگ آرش برای طلاق آشکار شد و وقتی این خبر از طرف کارکنان مدرسه به گوش لیلی رسید فهمید که دلیل کاهش وزن تدریجی همسرش در دو سه ماه اخیر چه بوده است؟

آرش به بیماری سرطان بدخیم مبتلا شده بود و پزشک‌ها از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند. او فهمیده بود فقط چند ماه دیگر زنده خواهد ماند. از این‌رو تلاش کرده بود با طلاق دادن همسرش همه حق و حقوق او را پیش از مرگ بپردازد تا بعدها از طرف مادرش دردسری برای لیلی پیش نیاید، گر چه لیلی همچنان دوست داشت کنار شوهرش بماند و در روزهای سخت بیماری از او مراقبت کند، اما به اصرار آرش، دادخواست طلاق یکطرفه روال خود را طی کرد و همه مراحل رسیدگی به پرونده طلاق، پیش از تعطیلات عید به انجام رسید.

صبح روز بهاری، لیلی وارد شعبه 276 دادگاه خانواده شد تا مراحل قانونی پرداخت هزینه‌های مورد نظر به تأیید قاضی «غلامرضا احمدی» برسد. قاضی پس از مطالعه دوباره پرونده به لیلی گفت:«به این ترتیب پرداخت مهریه طبق موافقت و مقرری تعیین شده وهر دو ماه یکبار از سوی همسرتان پرداخت خواهد شد. مبلغ اجرت المثل ایام زندگی و سهم شما از نیمی از اموال هم که مشخص شده است ، کافی است آن را به واحدهای مربوطه ارائه کنید. تنها می‌ماند آن 110 شاخه گل رز، تکلیف آنها را هم روشن کنید که می‌خواهید بگیرید یا نه؟»

لیلی که بغض سنگین راه گلویش را فشرده بود و به سختی حرف می‌زد، جواب داد:«گل رز می‌خواهم چه کار؟ گل‌های اصلی من، زندگی، شوهر و بچه‌ام بودند که این‌طور دارند پژمرده می‌شوند؟...» آنگاه لحظه‌ای سکوت کرد و دوباره ادامه داد:«آقای قاضی ظهر شده و من باید بروم، الان پسرمان از مدرسه بیرون می آید...» بعد هم برگه‌های مربوط به دریافت حق و حقوقش را برداشت و با چشمان اشکبار از دادگاه بیرون رفت ...

  302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 655941

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 28
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۲:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    407 5
    سر صبحی چه حالی از ما گرفتی خبر جان.
    • بی نام A1 ۰۴:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
      39 2
      من نمی دونم این نظر بررسی و چاپ میشه یا نه. سالهاست روز رو با خبر آنلاین شروع می کنیم و این روند در طول روز هم ادامه داره، ولی چند وقتی است خبر آنلاین هر روز صبح چند خبر از حوادث، قتل، له شدن، طلاق، فرار، تجاوز و .... رو کار می کنه و تو صفحه اول نمایش میده. این اصلا برای شروع یک صبح رویکرد خوبی نیست و باعث میشه ادم ترجیح بده اصلا دیگه صبح نیاد سراغ خبرآنلاین
    • بی نام A1 ۱۵:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
      2 2
      چند میدید من هر روز براتون از ای داستانای سوزناک الکی بفرستم
  • مهراد A1 ۰۲:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    43 2
    مَرد...
  • بی نام A1 ۰۲:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    59 2
    هنوز مردان خوب هم وجود دارند و منقرض نشدند ادم شوکه می شه این متن رو می خونه
  • بی نام IR ۰۲:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    21 1
    صبحم تلخ شد
  • عمو آرش IR ۰۲:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    38 1
    این چه مدل خبر نوشتنه؟ شبیه مجله های خانواده و اینا شده. حرفه ای باشین خب. با آرژوی سلامتی و شفا واسه آرش این قصه ی تلخ
  • رضا US ۰۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    6 0
    خیلی غم امگیز و احساسی بود.دم شوهره گرم.
  • ارباستاني زاده IR ۰۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    10 0
    خدايا به حق مقربان درگاهت قسم ات مي دهم همه مريض ها را شفا بده و شادي و نشاط را ار هيچ خانواده اي نگير . آمين
  • بی نام IR ۰۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    19 0
    طلاق لازم نبود. همه اموالش رو می کرد به نامش خوب..
  • مهدی RO ۰۴:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    10 0
    فکر کنم داستان خیالی لیلی و مجنون بود تعریف کردید
  • خدا با ماست IR ۰۴:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    22 2
    درسته که ناراحت کنندست ولی واقعیته. من هم شرایط مشابهی دارم. البته خدارو شکر قطع امید ازم نشده. سه ساله به "ام اس" مبتلام و به هیچ کس نگفتم. داروهام رو با قیمت گزاف تهیه میکنم و یواشکی بدون اینکه همسرم بفهمه تزریق میکنم و تنهایی درد فردای دارو رو تحمل میکنم. الکی میگم بچه نمیخوام چون میدونم چه آینده ای برای بچه در انتظاره. میگم هر چی دیرتر بفهمه بهتره... بزار حداقل اون خوب باشه خدا آخر و عاقبت همه رو خیر کنه
    • بی نام A1 ۰۳:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
      7 0
      ام اس بيمارى خطرناكى نيست، لطفاً با اميد ادامه بدهيد برايتان آرزوى شادمانى دارم
  • بی نام IR ۰۴:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    3 1
    بنده خدا ها
  • بی نام A1 ۰۴:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    5 2
    مرگ و زندگی دست خداست . خدا رو چه دیدی ؟ شاید لحظه آخر خواست حال بده و انشاءا... اونها رو کنار هم برگردونه . انشاءا..
  • مصطفی A1 ۰۴:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    3 0
    چه عشق پاکی....واقعا ناراحت شدم
  • omid US ۰۴:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    8 1
    انشالله که به حق حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ خانواده ای از این بلاها نبینه. خیلی سخته
  • mosi A1 ۰۵:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    2 0
    بیشتر شبیه رمان بود. ولی واقعا تلخ و ناراحت کنندست.
  • محسن IR ۰۵:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    11 0
    با سلام یک مقدار تخیلی است شوهر می توانست تمام املاک خود را در زمان حیات به نام همسرش کند دیگر به این هندی بازی نیاز نبود
  • بی نام RO ۰۵:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    4 0
    این یک قصه رمانتیک بود یا واقعیت؟
  • فرید A1 ۰۵:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    10 0
    چه داستان آبکی مگر بدون طلاق نمیشه مهریه و حق و حقوق همسر را پرداحت کرد؟
  • بی نام A1 ۰۵:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    4 0
    به نظر بیشتر داستانه تا واقعیت.
  • علی A1 ۰۵:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    71 23
    ای خدا چرا اینقدر سرطان زیاد شده چرا هیچ کس به فکر کنترل این بیماری نیست
  • بی نام A1 ۰۵:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    91 2
    چه عجب تو این وانفسای خیانت یه عشق واقعی هم دیدیم یه مرد با غیرت
  • علي A1 ۰۵:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    22 58
    فيلم هندي بود
  • بی نام GB ۰۸:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۹
    6 1
    چه داستان جالبي كي نوشته اين رو
  • محسن IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
    1 1
    قصه سر هم کردید... شما هنوز نمی دونید زمانی ارث به مادر شوهر میرسه که متوفی فرزند نداشته باشه ارزش سایتتون رو یا این خبرای جعلی کم نکنید
  • علی A1 ۰۸:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۱
    0 1
    شبیه داستانهای تخیلی تو مجلات زرد میمونه