اقتصاددانها باید در فروضشان سازگار و در رفتارشان فروتن باشند! نمیشود در معادلات و مدلها عاملها را «عقلانی» و دارای «انتظارات عقلانی» و امثال آن فرض کرد، ولی وقتی موقع انتخابات رسید و از درک استراتژیهای تبلیغاتی نامزدها و اقبال بخشی از جامعه به آنها ناتوان و فرسوده بود٬ شروع به متهم کردن جامعه و مردم به «نفهمیدن» و «کوتاهنگری» و «نداشتن دانش اقتصادی» و الخ کرد.
اقتصاددانان باید تحلیل فنی و انتقادی خود را از شعارها و سیاستهای نامزدها بنویسند (همان طور که مثلا متخصصان تغذیه در مورد خواص کلم مینویسند). ولی همزمان این فرض را هم در ذهن داشته باشند که این روزها شهروندان دسترسی گستردهای به اطلاعات دارند و این تحلیلها را کنار هم و در کنار تجربههای شخصیشان و نیز ترجیحاتشان در سایر ابعاد و تصمیمات گروههای مرجعشان میگذارند و یک تصمیم کلی و چندوجهی میگیرند.
مثلا، این احتمال را بدهیم که شهروندی که در دهک اول و دوم درآمد است و به یارانه ۱۵۰ و ۲۵۰ هزار تومانی رای میدهد تجربه ۴۰-۵۰ سال از زندگی خودش را در ذهن خودش دارد و شاید اتفاقا به تر از مدلهای ما رفاه خودش را تشخیص میدهد٬ او دورههای مختلف را به یاد دارد و میبیند که یارانه مستقیم - اگر چه ممکن است رشد کل اقتصادی را کم کرده و وضع «بقیه طبقات» را بدتر کرده باشد - برای او و طبقهاش چندان هم بد نبوده است و گاهی حتی زندگیاش را متحول کرده است، در حالی که او از منافع «رشد» در سالهای دیگر چندان هم بهرهمند نشده بود. همان قدر که رای یک کارآفرین یا یک متخصص طبقه متوسط به نامزد حامی ارتباط با اقتصاد جهانی «عقلانی» و در راستای منافع بلندمدت او است، رای آن شهروند محروم هم اتفاقا «عقلانی» است.
نگاه از بالا به پایین به جامعه البته خطایی است که بسیار از ما از آن مصون نبودهایم و احتمالا ناخودآگاه و ناخودآگاه تحلیلهایی از این جنس نوشتهایم یا مواضعی از این جنس داشتهایم. ولی خوب است گاهی از حبابمان بیرون بیاییم و به خودمان یادآوری کنیم که باید از این موضع پدرسالانه - که تجربه هم نشان داده در بدنه جامعه خریداری ندارد و چیزی را عوض نمیکند - دست کشید و انرژی بیشتری را صرف «فهم تفسیری» رفتار جامعه کرد.
3535
نظر شما