این خاطره را میخواستم زمانی بنویسم که عکس صورت جراحی شده آقای رجایی را در رسانهها منتشر کردند، اما با خود گفتم بهتر است دو هفتهای صبر کنم. تا هم یادی دیگر از این فرهنگی مرد برجسته شود و هم آنکه دو خاطره شخصی مرتبط با استاد شجریان را به مناسبت زادروزش بنگارم که هر دوی این خاطرات به نوعی رفتارشناسی فرهنگی ایشان را نشان میدهد که بیحب و بغض و از موضع انصاف( در خاطره اول) با پدیدهها مواجه میشد.
این توضیح را نیز بدهم که نگارنده از سال ۱۳۸۲ تا قبل از تعطیلی انجمن صنفی روزنامهنگاران هر هفته با آقای رجایی در نشستهای هیات مدیره انجمن صنفی همنشین بودم . در این ایام و به خصوص در برخی از مقاطع که بحثهای بسیار داغی هم در میگرفت و مباحث صنفی به گرهگاههای گاه فرسایشی تن میسایید، او راهحلهای خلاقانهای برای برون رفت از این مقاطع میداد و تقریبا هم جمع نظرش را می پذیرفتند چرا که منطقی در پشت آن بود که افراد را قانع میکرد. انصاف را که در عمده موارد از موضعی فراجناحی و حزبی وارد میشد همین منش به او جایگاهی ویژه می بخشید.
خاطره اول: شنبه پنجم مهرماه ۱۳۸۲ بود که گفت وگوی من با استاد شجریان در صفحه اول روزنامه همشهری منتشر شد. دوست خوبم آقای علیرضا پورامید، انجام این گفت وگو را یکی دو هفته قبل هماهنگ کرده بود و ما بعد از تایید مطالب گفت وگو از سوی استاد، در روزی دیگر گفت وگو را حروفچینی کرده و میخواستیم همزمان با روز تولد استاد(یکم مهرماه) منتشر کنیم که به آن روز نرسید و افتاد به روز شنبه. چاپ این گفت وگو از این جهت مهم بود که اقای شجریان برای چند سال( به گمانم ۷ سال) سکوت کرده بودند و امکان برگزاری کنسرت هم برایشان مهیا نشده بود. متن گفت وگو هم به گونهای بود که به محض انتشار مثل بمبی ترکید و روزنامه هم بلافاصله از روی دکهها نایاب شد. سایتهای مختلف داخلی و خارجی بخشهایی از این گفت وگو، که انتقادهای تندی به صدا و سیما داشت، را انعکاس دادند تا مطالب آن انعکاسی ویژه پیدا کند.
اصل این گفت وگو را میتوانید در اینجا ببینید: شکوههای استاد آواز ایران/ گفت وگوی همشهری با محمدرضا شجریان
گفت وگو زمانی منتشر شد که آقای علیرضا شیخ عطار به عنوان مدیر آقای احمدینژاد جای آقای عطریانفر را گرفت و تیم همشهری جهان( آقای قوچانی و همراهانشان) از روزنامه رفته بودند، اما ما، قدیمیهای همشهری ماندیم و همشهری ایرانشهر و صفحات لایی تازهای را منتشر کردیم با مدیریت آقای ناصر کرمی. جالب این که سرریز برخی از مطالب ما از روزنامه شرق سر در میآورد. برای مثال دو گفت وگوی بسیار جنجالی با اکبر گلپایگانی و پرویز مشکاتیان به دلیل آنکه آقای شیخ عطار قبول نکرد در همشهری منتشر شود، به روزنامه شرق داده شد و آنجا منتشر شد.
عصر همان روزی که گفت وگو در همشهری منتشر شد در انجمن صنفی روزنامه نگاران جلسه هیئت مدیره بود و من هم به عنوان بازرس در جلسه حاضر شدم، که یکی از بزرگان و پیشکسوتان هیئت مدیره، روزنامه به دست آمد داخل جلسه و گفت: آقای مختاباد این چه کاری بود تو کردی؟ پاسخ دادم چه کاری؟ گفت: چرا این گفت وگوی به این مهمی با آقای شجریان را دادی به همشهری؟ پاسخ دادم. من خبرنگار روزنامه همشهری هستم و طبیعی است که مطلبم را ابتدا به روزنامه خودم می دهم. با تاسف همراه با عصبانیت گفت: بابا این همشهری باید زمین بخوره و نباید راستیها را با این مطالب تقویت کرد. تو با این مطلب عملا همشهری را نجات دادی. همه فکر می کردند چیزی شبیه کیهان سرش میآید. اینجا بود که علیرضا رجایی وارد گفت وگو شد و به اعتراض گفت: چرا همشهری باید زمین بخوره؟ وقتی همشهری و مدیرانش این قابلیت و پذیرش را دارند که حرفهای استاد شجریان را بدون سانسور منتشر کنند؟ و جلوی خبرنگارشان را نمیگیرند که نرو با شجریان گفت وگو نکن! چرا باید چنین رسانه مهمی را به سمت تهیشدن سوق بدهیم؟ و بعد ادامه داد: آقای مختاباد کارمند و روزنامهنگار رسمی این روزنامه است و طبیعی است که اخلاق حرفهای اقتضاء میکند که باید مطالبش را اول برای این روزنامه اختصاص دهد و اگر آنها منتشر نکردند به روزنامهدیگری بسپرد. سپس با صورتی خندان رو به من کرد و گفت: «تا زمانی که امکان انتشار دارند از این تریبون مهم استفاده کن.». البته بعدها فضا به سمتی رفت که آن سبو بشکست وآن پیمانه ریخت. آقای شیخعطار بعد از چاپ این گفت و گو سخت تحت فشار قرار گرفت و چند روز بعد مطلبی با اسم مستعار و بدون هماهنگی با من و شبانه در صفحه بر علیه استاد شجریان کار کرد. رفتم معترض شدم. با لحنی طلبکارانه گفت: مگر فقط باید از شجریان تعریف کرد؟ این نقد آقای شجریان بود و شما برو چند تا منتقد پیدا کن و این مطلب را هم نقد کن ما منتشر میکنیم. من البته همین کار را کردم و دو روز بعد یک صفحه پر و پیمان در دفاع از استاد شجریان را آمده کردم و حتی صفحه را بستم اما شبانه ایشان زیر قولش زد و اجازه انتشار مطلب را نداد.
خاطره دوم: روزهای بعد از خرداد ۸۸ بود و هنوز دفتر انجمن صنفی پلمب نشده بود. آقای رجایی در انتشارات گام نو مستقر شده بود و از جمله کارهای تازهآی که انتشار داده بود، کتاب «راز مانا؛ گفت وگو با استاد شجریان» بود. ناشر قبلی کتاب را، که تا به امروز تنها کتاب زندگینامه مورد تایید استاد است، بسیار نامناسب توزیع میکرد و آقای رجایی ضمن آنکه در طراحی جلد آن ابتکاری به خرج داد، عملا کتاب را دوباره زنده کرد تا روی پیشخوان دیده شود.
باری، ایشان از من، به صفت این که روزنامه نگار عرصه نشر بودم، خواست سری به دفترش بزنم در خیابان شریعتی( بالاتر از طالقانی). من به آنجا رفتم و ضمن صحبت از برنامهریزیهای آیندهای که برای نشرش داشت، صحبتهایی کرد از بخشهایی از کتاب استاد که منتشر نشده بود و میگفت در صدد است در چاپ بعدی آن را تکمیل کند. به او پیشنهاد دادم که بهتر است با استاد یک هماهنگی صورت گیرد برای تکمیل این گفت وگو تا کتاب را پر و پیمان تر منتشر کرد. از این پیشنهاد استقبال کرد، اما متاسفانه فضا به سمتی رفت که بیجهت و سبب این ناشر فرهنگی را دستگیر و زندانی کردند. همچنانکه بعد از آن سالها آقای شجریان هم اجازه کنسرت نیافت.
اصولا زندانی کردن اهل فرهنگ و قلم خطایی نابخشودنی است و من نمیدانم کدام بخش از قوه قضاییه است که دست به چنین اقداماتی میزند تا به عمد چهرهای خشن از این قوه نزد افکار عمومی داخل و خارج تصویر کند. اما ماجرای جالبتر این است که انتشارات گام نو در دوره آقای روحانی نیز اجازه حضور در نمایشگاه کتاب را نیافت و کار بر آن سخت شد. در حالی که واقعا آقای رجایی در آن روزها میگفت میخواهد به همین نشر بچسبد و کار فرهنگیاش را روی آن متمرکز کند و واقعا چه ایرادی داشت که آدمی به این نازنینی که واقعا من هیچگاه خشم و خروشش را ندیدم، آدمی با این همه منطق ضد خشونت که دیدن و نشستن کنارش به آدمی آرامش و طمانینه میبخشید و واقعا تجسم این ضربالمثل بود که آزارش به مورچهای نمیرسید، به چنین وضعیتی به زندان افکنده شود؟
نگاهی به فهرست کتابهای این انتشاراتی نشان میدادکه اگر اجازه میدادندکه کار آن ادامه مییافت به قطع و یقین ازجمله ناشران برجسته این روزها بود. امید که آقای رجایی و نیز استاد شجریان بهبودی کامل پیدا کنند و وزارت ارشاد دولت آقای روحانی نیز اجازه دهد این انتشارات باظرفیت و کیفی کارش را استمرار دهد و بر سر راهش موانع ریز و درشت ایجاد نکنند.
توضیح: اصل مطلب در روزنامه شرق دوم ماه مهر منتشر شده است.
نظر شما