نرگس کیانی: علی غلامرضاییآلماجوقی از آخرین بازماندگان نسل درخشان بخشیهای شمال خراسان است. او متولد 1310 و ساکن روستای آلماجوق قوچان است و از شاگردان حاجحسین یگانه بوده که در دوتار نوازی، آواز و روایتگری داستانها سبک و شیوه استادش را دنبال میکند.
آلماجوقی هنگام نواختن چنان با سرعت و شدت زخمه میزند و با دوتارش یکی میشود که نمیتوان باور کرد این پنجههای شورانگیز از آن مردی 86 ساله است.
یکی از نکاتی که این مرد شوخ و طناز بر آن تاکید دارد حفظ کتابهای چاپی قدیمی و نسخ خطی داستانها و منظومههایی است که در اختیار دارد و از جمله آنها میتوان به «ابراهیم ادهم»، «شاهزاده زرین عذار»، «بابا روشن» و «ملاجعفر قلیبیک» اشاره کرد اما تاکنون هیچ مسئولی برای خرید این نسخهها از او و حفظشان کاری نکرده است، هرچند طبق گفته خودش چندین بار خارجیها برای خرید آنها به او مراجعه کردهاند ولی آلماجوقی نپذیرفته. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با این بخشی پیشکسوت که آرزو میکنیم غم نبیند روح و جانش.
نسخههای خطی و کتابهای چاپ قدیم زیاد دارم ولی هیچ مسئولی دنبال حفظشان نیست
ما کتابها را به هیچ احدی ندادیم. من کتاب بخواهم بدهم، میدهم به همین مهدی که برادر و همراه و رفیق من است (به مهدی اصلاح علیآبادی نوازنده قوچانی دوتار و از شاگردانش که کنارش نشسته اشاره میکند). الان همین دست مرا گرفته، هوایم را دارد و نور چشم من است. این واجب است یا دیگران؟! (با خنده) حالا شما کتاب بخواهی از من، که بعدا بگویی پدرم این را به من داد، شاید یک کوچکش را بدهم ولی این امر علیالحدهای است تا وقتی که شما همه کتابهای خطی و قدیمی مرا بخواهی.
این کتابها نسل به نسل به ما رسیده، من همین الان چندتایی با خودم دارم (به شوخی) ولی از شما میترسم که نشانتان بدهم. (با بیرون آوردن یکی از کتابهای قدیمی از میان وسایلش توضیح میدهد) این کتاب اولش داستان «ابراهیم ادهم» است، دومش داستان «زرین عذار» است، سومش داستان «بابا روشن» است و چهارمش از «ملاجعفر قلیبک» است.
مهدی اصلاح علیآبادی در کنار علی غلامرضایی آلماجوقی
یک «خورشید و فلکناز» دارم خیلی خوب است. کاغذش کاغذ زرد است و با مرکب سیاه نوشته شده و عکس همان شاهزادهها هم رویش است ولی اوراق رفته (خراب شده). میخواهیم بدهیم کسی که سوادش زیاد باشد اینها را دوباره بنویسد و همان اولی را در ذخیره نگه داریم. کتاب زیاد دارم... چندین بار خارجیها خواستهاند بخرندشان ولی قبول نکردهام. هیچ کدام از مسئولان خودمان هم دنبال حفظشان و سر و سامان دادنشان نیستند.
دیگر بخشیها را عروسی دعوت نمیکنند، اُرگ جای ما را گرفته
زمان سابق عروسیها بودند، دعوت میکردند، بخشیها میآمدند. آن زمان این رادیو نبود، (به شوخی) این قوطیها نبود که هنوز تکان نخوردهای عکست را برداشتهاند. آن زمان این حرفها نبود. یک دهلزن میآمد با یک بخشی. میآمد مینشست، پیرمردها هم میآمدند جلو مینشستند و بخشی از اول شب تار را دستش میگرفت و یک کتاب هم میگذاشت جلویش و میگفت؛ «بسمالهالرحمانالرحیم، ابتدا به نام خدا، عروسیتان مبارک باشد» و دو ساعت، سه ساعت برای مردم میخواند و از هیچکس صدا درنمیآمد.
بعد یک ظرف میآوردند و میگذاشتند جلوی بخشی. اول صاحبخانه میرفت و یک پولی میانداخت. بعد اقوام هر کدام از یک گوشه فراخورد قوهشان پولی میدادند. جمع که میشد میگذاشتندش داخل یک دستمال ابریشمی و با یک کله قند میدادند به بخشی، میگفتند برو خدا پدرت را بیامرزد. ولی الان از این خبرها نیست. ابدا. الان میروند اُرگ میآورند.
بارکاللهها و صدآفرینها برای من هزار تا نان میشود و پنج تا قند!
من از سال 70 در این معرکههایم. در همین جشنوارهها. همه جا رفتهایم و هیچ جا ندیدهایم که بگویند خدا پدرتان را بیامرزد، این پول را بگیرید بدهید به زن و بچهتان بعد بیایید بزنید. (به شوخی) فقط بارکالله و صدآفرین. این بارکاللهها و صدآفرینها برای ما هزار تا نان میرود (به همراه دارد) و پنج تا قند! اینها فایدهای ندارد. ارشاد که بیارشاد، مردم عادی هم که رادیو و تلویزیون وقتی برایشان نگذاشته.
موسیقی نواحی خراسان شمالی خواننده و نوازنده زن دارد؟/ از گلنبات عطایی تا یلدا عباسی
زنها اگرهم بخواهند بخوانند برای زنها میخوانند. الان مثلا من گلنبات عطایی را میشناسم، دوتار میزند و برای مجلس زنانه میخواند. بین جوانترها هم مثلا یلدا عباسی هست. (به شوخی) حالا از ما دست بکش از مهدی (اصلاح علیآبادی) بپرس.
خانهام در قوچان، مکتبخانه است
من شاگردخیلی دارم درقوچان. جوانها آمدهاند، پیرها هم میآیند.خانه من در قوچان مکتبخانه است.میآیند یک هفته یک هفته میمانند (به شوخی) و همان نان خشک ما را هم از دستمان میگیرند. این که شوخی بود ولی ما مهمانپرستیم. همین مهدی هفتهای یک بار شاگردهایش را میآورد خانه من. (با لبخند) ولی همه خرجشان را خودش میدهد. برایشان چای میگذارد، میآیند دوتار میزنند و میروند.
علی آلماجوقی پول از کجا بیاورد؟!
اداره ارشاد قوچان هیچ وقت هیچ حمایتی از ما نکرده، صد سال. اداره ارشاد همه استانها همینطور است نه که فکر کنید فقط قوچان. الان سه سال است خانم من توی تخت دراز کشیده، پرونده پزشکی دخترم را با کمک دوست و آشنا فرستادم نیویورک، کمرش نمیگرفت (قدرت نداشت)، زانوهایش نمیگرفت و بایستی با هزار مکافات راه میرفت، الان دادیمش شوهر. علی آلماجوقی از کجا بیاورد بالای اینها پول بدهد؟! اگر یک نفر بیاید 10، 20 میلیون پول بدهد یهو دیدی از سر ناچاری کتابها را فروختیم. (به شوخی) با همان پول، گوسفند میخریم و ماهی یک دانهشان را میکُشیم میخوریم، زنده میمانیم. امورات سخت است. (با خنده) میگویند؛ اگر دانی که نان دادن صواب است خودت میخور که بغدادت خراب است!
از موسیقی هیچ چیز به آدم نمیرسد. یک بیل برمیداریم، میرویم سر زمین، اگر خم بشویم کمرمان درد میگیرد، مینشینیم روی زانوهایمان با تیشه زمین را میکنیم که شب 20 تومن گیرمان بیاید برویم نان بخریم بخوریم. کشاورزی میکنیم، مُلک داریم. (با خنده) پرسیدند از مال دنیا چه داری؟ گفت هر جایی را که هنوز باد نگرفته مال ماست! همه جا را هم که باد گرفته! هیچ چیز ندارند هنرمندها. از کجا بخورند؟! چه به ما میدهند؟! بایستی اداره ارشاد، وزیر ارشاد در فکر هنرمندان باشند که هنر نمیرد، این سنت از بین نرود. این تار زمین نماند. این تار حیف است ها! این کلامهایی که در این کتابها نوشته شده حیف است ها! ببین کِی گفتهام!
58242
نظر شما