این موضوع البته پیشینه طویلی دارد. ساده انگاشتن علوم انسانی اعم از اقتصاد، مدیریت، حقوق، سیاست، تعلیم و تربیت که از قضا معضل اصلی کشور است انگار باید توسط پزشکان و مهندسان کشور حل شود. روشن است که در جهان امروز حتی بیمارستانها هم دیگر توسط پزشکان اداره نمیشود بلکه در دانشگاهها رشتههای مدیریتی با گرایشهای خاصی به این منظور اختصاص یافته است با این حال چرا هنوز هم اصرار جدی برای فروکاستن از تاثیر رشتههای علوم انسانی در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی وجود دارد؟ چند مساله اساسی در این خصوص حائز اهمیت است:
۱. علوم انسانی ساده، خواندنی و به قول معروف حفظ کردنی است که هر کس با اندک بضاعتی قادر به درک و فهم آن است و استعداد خاصی نمیخواهد و اغلب کسانی که به این رشتهها گرایش پیدا میکنند همانهایی هستند که از راهیابی به رشتههای برتر مثل پزشکی و مهندسی بازماندهاند. این نگاه اگرچه رنگی از واقعیت دارد بخصوص در دهههای قبل اما اکنون چنین نیست، ضرورت توجه به این رشتهها جهت رفع معضلات میطلبد که سیاستگذاری آموزشی در این خصوص دگرگون شود. تا زمانی که مهندسان و پزشکان در راس نظامهای تعلیم و تربیت قرار گیرند این تفکر تداوم مییابد چرا که آنان همواره تلاش خواهند کرد نخبگان به همین روال ادامه دهند و رتبههای نخست فیالمثل کنکور به رشتههای برق و الکترونیک و پزشکی اختصاص یابد.
۲. اکنون که رشتههای پزشکی و مهندسی تقریباً اشباع شده است و صدها پزشک و مهندس در غیر رشته خود مشغول بهکارند تاکید بر این موضوع چه هدفی رادنبال میکند.
به گفته یکی از مسئولان نظام پزشکی کشور بیش از ۱۵ هزار نفر پزشک فارغالتحصیل حتی برای اخذ شماره نظام پزشکی خود مراجعه نکردهاند!
از طرفی اغلب مهندسان در مشاغل غیرمهندسی در بازار و ادارههای دولتی به امور اداری و مدیریتی مشغول بهکارند. به نظر میرسد چاره کار این باشد که این استعدادهای درخشان از اول به همان رشتههای موردنظر سوق داده شود تا بهترین افراد برای فراگیری علوم انسانی بسیج شوند.
۳. دانشگاهها و مراکز آموزشی عالی که وظیفه تعلیم و تربیت در رشتههای علوم انسانی را دارند آنچنان که باید قادر به جذب استعدادهای ویژه نبودهاند. سهلگیری و نبود نظام مناسب تعلیم و تربیت اعم از استاد و دانشجو و محقق و... باعث تداوم ذهنیت منفی برخی مسئولان و مردم در زمینه ناکارآمدی رشته علوم انسانی شده است.
۴. در دهه اخیر اقبال برخی به رشتههای علوم انسانی بیشتر شده است مدارس ویژه در رشته زبان و ادب فارسی احداث شده است اما اصلیترین مسائل کشور که به رشتههای «مدیریت» و «اقتصاد» مرتبط است همچنان در ساختار و محتوی دچار مشکل است. علیرغم وجود دهها دانشکده مدیریت و اقتصاددر دانشگاههای کشور هنوز نظریهپردازی در این عرصهها کمیاب و نایاب است و برای رفع معضلات کاربردی شخصیتهای صاحب رای بهغایت اندکند.
۵. تحصیل در رشتههای علو م انسانی هنوز هم جاذبه معنوی و مادی ندارد. فارغالتحصیلان این رشتهها از پرستیژ لازم برخوردار نیستند و این به تداوم موقعیت قبلی کمک میکند و این در حالی است که رشتههای مدیریت و اقتصاد در جهان اکنون در جایگاه والایی قرار دارند و بهترین استعدادها آرزوی کسب مدارج بالا در این رشتهها را دارند.
با این وصف تا زمانی که متصدیان ارشد نظام تعلیم و تربیت و سیاستگذاران عالی کشور تنها به مهندسان و پزشکان به عنوان مدیران و برنامهریزان بسنده کنند این معضل همچنان پیچیدهتر خواهد شد و سایه سنگین کمیت بر کیفیت تداوم خواهد یافت. بیتردید علوم انسانی نیازمند مغزهای کلینگر، پربار و خلاق است که این مهم جز با جذب و جلب بهترین استعدادهای کشور میسر نخواهد شد.
نظر شما