دولت اصولگرا یک ویژگی خوبی داشت و آن این بود که گدایان هم وقت میگرفتند و با استاندارها دیدار میکردند. آن گاه مبلغ کوچکی هم به ایشان پرداخت میشد و ما هم فکر میکردیم که این نوعی گداپروری است. اما مسئله اصلی در آن دیدار اتفاق میافتاد. سازمانها، تاجران و صنایع زندگی و سازمان دولت را انتزاعی و خارج از فهم انسانهای معمولی میکند و انسانهای خیلی خیلی معمولیتر برای همدلی با چنین وضعیتی نیاز به این دارند که با مدیران بزرگ و حتی رئیس جمهور دیدار و نامهنگاری کنند تا آزمایش کنند و ببینند آنها هم مانند خودشان هستند یا نه؟!
«تکنوکراسی » باعث غیرانسانی شدن سازمانها و دولت ها میشود و نمیتوان گفت که نباید تکنیک و بروکراسی به این علت که بسیاری از مردم با انتزاع آن مأنوس نیستند، وجود نداشته باشد. یکی از این عدم آشناییها این است که اغلب مردم در سازمانهای دیگر دنبال اطلاعات و آشنا میگردند تا بتوانند از کلاف سردرگم سازمانها سردربیاورند. حال اگر فکر کمی هم ناشفافیت در اداره و ابهام در سایتها و حتی معماری ساختمان وجود داشته باشد، مردم با این شرایط احساس غریبگی میکنند، در حالی که چنین شرایطی تحت امر رأیی است که خود این مردم به دولت و مجلس دادهاند.
به تدریج که بر میزان این شرایط غیرانسانی شدن جامعه افزوده میشود، انسانها غریبتر و ناراحتتر میشوند و میتوان گفت که برخی از آمار افسردگی و خشونت میتواند ناشی از گم شدن انسانها در همین پروسه توسعه تکنیکی باشد. اما سازمانها برای این امر چه اندیشیدهاند؟ یک روابط عمومی در کنار اتاق رئیس که کارش گزارش آماری فرت و فرت از افتخارات رئیس باشد کافی است؟ میز تکریم ارباب رجوع که مردم بنشینند و خیره بشوند به ساعت سالن انتظار کافی است؟ راه انداختن مدیریت فرهنگ در اداره امور آب و وزارت نفت برای تولید لوح فشرده کافی است؟ گذاشتن چایی و نسکافه در اتاق انتظار کافی است؟ بازدید دورهای از منزل کارمندان بازنشسته و خانوادههای سوگوار کافی است؟
ما میبینیم که برای زیبا ماندن خیابانها که بخشی از بروکراسی و ویترین تکنولوژیک هستند، گدایان را از حضور در آن جا منع میکنند، این در حالی است که آنها «آدم» این جامعه هستند و هنوز نمردهاند. دستفروش کتک میخورد و برای این که به آنها پرداخته شود، بخشی از میدان آزادی را به حضور شبانه آنها اختصاص میدهند. اما آیا اینها کافی است؟ خطکشی در مرکز شهر و حاشیه شهر کی قرار است از بین برود؟ خطکشی در اینور میز و آنور میز کی قرار است دیگر نباشد؟
اما گدایان داخل شهر میآیند و نظم را برهممیریزند، شاید آنها به صورت گروهی بیایند. به جز گدایان، کارگرانی که ماههاست به مطالبه حقوق خود میپردازند اما این سو و آن سوی میز و توجه مدیران به نظم و انضباط موجود آنها را مغفول و غیرقابل توجه میکند. تکنیکزدگی ممکن است آدمها را از همدیگر تا جایی جدا کند که آنها برای ابراز وجود بخواهند خراشی بر جو موجود ایجاد کنند.
اگرچه ملاقات مدیران و گدایان در اتاق کار که از کارهای دولت قبل که ناشیانه آنها را به پوپولیست متهم کردهایم، راه خوبی به نظر نمیرسد، اما میتوان آن را ناشی از شهودِ «دیگران» و خلاقیت افرادی دانست که میتوانستند رضایت این بخش از جامعه را با سیبزمینی و چندرغاز «کمک موردی» تقویت کند. در چنین شرایطی باید پرسید که قوه شهود دولت فعلی کجا رفت که باعث شد بخش معترض و عصبانی ناگهان در خیابان داد بزند؟
نظر شما