به گزارش خبرآنلاین، گاهی که نه، بسیار اتفاق میافتد که در ذهن با خود سخن بگویید، با دیگران حرف بزنید. کتاب «ایام بیشوهری» نوشته نسترن رها که برای بار دوم از سوی نشر ققنوس منتشر شده است در برگیرنده جریان سیال ذهن راوی است که نمادی از مردم جامعه متوسط شهری است با احساس مکرر تنهایی، احساسی که میان جامعه فرد- فردشده شهری، درگیر مشغلههای کاری و زندگی که پیر و جوان، متأهل و مجرد نمیشناسد.
ماجراهای این رمان درباره جامعه متوسط شهری مانند تهران است و راوی آن که اول شخص است، همه اتفاقات در درون ذهنش میگذرد. داستان در فضایی بی زمان و بی مکان میگذرد. آغاز، خانه، تولد، بزرگ شدن، ایام بیشوهری، اضافی، غارنشینی، دروغ ناگزیر و نوستالژی، نام برخی بخشهای این رمان است.
راوی داستان، این احساس درونی را بدون طرحبندی زمانی و مکانی بازگو میکند. نسترن رها، تقریباً چهلساله مجرد و اهل تهران قصههای زندگی و ایام تنهاییاش را واگویه میکند. ایام تجرد، نقاهت، خشکسالی، جوانی، بیماری، پیری و . . . تنهایی برای او بسیار کشنده است.
نویسنده خود درباره اثرش اینگونه می گوید: برای همه آدمها لحظاتی پیش میآید که در صورت نبودن لحظات عاشقانه، احساس تنهایی میکنند. این تنهایی ممکن است برای اقشار، سنین یا شغلهای متفاوت اتفاق بیفتد. یک کودک یا یک زن خانهدار هم ممکن است لحظاتی از تنهایی عمیق را تجربه کرده باشند. این داستان درباره برخی آدمهایی هم هست که به رغم داشتن دوست، همسر و خانواده، تنهایند.
در بخشی از این رمان می خوانیم: «نگاهم رو به پنجره هست که پرده ای ارغوانی ... آسمان رو از من جدا کرده...باز که اینجا هستم؟ تمام طبقه پایین را چقدر قشنگ رنگ توسی زده بودند. لابد هنر دست "علی آقا" ....از جایم بلند می شوم ... از پله ها به سمت پایین می روم ... بوی عطر چای مست کننده است .... چای در چایدان شهرزاد.... قوطی فلزی ... با شهرزادی که در میانه مزرعه چای .... سبد چای را به ناکجا آباد می برد.
"علی آقا" خسته از کار ... چای می خورد ... همه دیوارها توسی شده اند.
نگاهم رو به پنجره هست که پرده ای ارغوانی ... آسمان رو از من جدا کرده ...
صدای خنده می آید ... حتما غیر از "علی آقا " دوست پدر ... عمو هم به خانه ما آمده .... از جایم بلند می شوم ... از پله ها به سمت پایین میروم ... همه جا توسی است ... و در میانه سماور و قوری و چای شهرزاد ... "سلام" می کنم ... صدای زن ها و بچه ها می آید ... لابد همه فامیل امروز خانه ما هستند.
نگاهم رو به پنجره هست که پرده ای ارغوانی ... آسمان رو از من جدا کرده ... پلک می زنم ... نگاه می کنم ... نه مشکلی نیست ... همه چیز همان است که می بینم ... پنجره ... پرده ارغوانی ... آسمانی که از من جدا شده ... از روی تخت بلند می شوم ... سر که بر می گردانم ... در اتاق خواب را می بینم ... و پشت در می دانم ...یک پذیرایی ... یک آشپزخانه ... بی پله ... بی طبقه پایین ... در انتظارم است...».
برای تهیه این کتاب و هر کتاب دیگری که میخواهید میتوانید با شماره تلفن 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی(سام) تماس بگیرید و آن را در منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
نظر شما