۰ نفر
۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۳:۰۲

اغلب گله و شکایت می‌کنیم فلسفه متنی تخصصی و دشوار دارد، اما آیا واقعا چنین است؟

به گزارش خبرآنلاین، نوشته‌ای از سیمون بلک‌برن، فیلسوف ساکن کمبریج در شماره جدید ژورنال «انجمن مولفان» سوالی همیشگی و قدیمی را بررسی می‌کند: آیا فلسفه باید برای عموم خوانندگان قابل درک باشد؟

بلک‌برن مقاله خود را چنین آغاز می‌کند: «فیلسوفان بزرگ گذشته برای تمامی بشریت می‌نوشتند.» و سپس از افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، میل و حتی ویتگنشتاین نام می‌برد.

او معتقد است همه چیز از قرن بیستم و آکادمیک شدن این رشته شروع می‌شود، هرچند ریشه این مسئله را می‌توان در هگل و کانت یافت. اما صحیح نیست که بگوییم افلاطون برای «همه بشریت» می‌نوشت، آن هم وقتی جایگاه ایده‌آل فیلسوفان «سلطان بودن» است و منظور از این عنوان فقط آنچه این افراد انجام می‌دهند نیست بلکه منظور سلطه آنها به شکل سلسله مراتبی بر دیگر اقشار هم هست.

اگر متفکری برای همنوعان خود بنویسد، معنی‌اش این است که برای خودش بنویسد. حالا بر این اساس آیا تحقیقات فلسفی ویتگنشتاین برای فردی دیگر معنایی دارد؟

نکته نهفته‌ای در پدیده «مخاطب» نظریه‌پردازان شاخه‌های دانش وجود ندارد، نظریه‌پردازان دیگر شاخه‌ها می‌دانند برای خودشان حرف می‌زنند و مخاطب خودشان هستند. در اوایل قرن گذشته بحثی مشابه در فیزیک نظری پیش آمد. ارنست روثرفورد گفت «قوانین فیزیک باید طوری باشد که بشود آن را برای یک پیشخدمت هم توضیح داد.» (البه این گفته به اشتباه به انیشتین نسبت داده شده است.) خود انیشتین هم ادعا کرد تمامی نظریه‌های فیزیک باید چنان ساده باشند که «حتی یک کودک هم آنها را درک کند.»

اما این نظر واقعا مفید است؟ اغلب مردم انتظار ندارند بحث‌های تخصصی را درک کنند. فردی عامی یا از مهندسی میکروالکترونیک کم سر درمی‌آورد یا اصلا متوجه آن نمی‌شود، علاقه‌ای هم به این مسئله ندارد و با رضایت کامل به اطلاعات بسیار اولیه در این مورد بسنده می‌کند.

اما مسئله این است که فلسفه درمورد دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم و دنیای ما سخن می‌گوید، بلک‌برن می‌گوید دانش علوم انسانی افراد هم باید در کنار دانش فناوری ارتقا یابد. درنتیجه همه باید آن را درک کنند.

بر این اساس آنچه فلسفه را از علم جدا می‌سازد این است که فلسفه سوالاتی پیرامون دنیای ما و نگاه ما به آن را مطرح می‌کند و حتی پیشنهاد می‌دهد چه کاری را در زندگی انجام دهیم.

البته این مسائل در دیگر شاخه‌های علوم هم دیده می‌شوند، هدف از تحقیقات راجع به چاقی و تاثیر تغییرات آب و هوا اگر درمورد واکنش ما برای بهتر زندگی کردن نیست، پس چیست؟

نکته اینجاست که فلسفه از دیگر شاخه‌های علوم تخصصی‌تر است و تبدیل کردن آن به جملاتی ساده با کلماتی ساده بسیار دشوارتر است. یکی از دلایلش این است که فلسفه مجموعه‌ای از نتایج یک جمله‌ای نیست. برای بسیاری از متفکران معاصر غربی فلسفه بیش و پیش از هرچیزی نوعی «روش» است و نه تلاش برای رسیده به «نظریه» تثبیت شده.

تئودور آدورنو، فیلسوف مکتب فرانکفورت روزی گفت: «مسئله اصلی آنچه رخ می‌دهد است، نه یک نظریه یا موضع‌گیری...در نتیجه فلسفه الزاما قابل تشریح نیست. اگر چنین بود پس امری بدیهی بود.»

«عامی سازی» فلسفه به شاخه‌ای پرسود در دنیای نشر دهه 1990 تبدیل شد، آن هم با روی کار آمدن افرادی چون آلن دوبوتن و یوستین گارد که سخنان متفکران را به صورت خلاصه و ساده ارائه می‌کردند. آنچه این افراد ارائه می‌دادند متنی بود تا ما را از زندگی خود راضی سازد. این متن‌های خسته‌کننده دقیقا هدف خود را نابود ساختند. هدف آنها مشتاق کردن مردم به خواندن متون فیلسوفان بزرگ بود، اما برعکس نشان دادند نوشته‌های اصلی کانت و هگل چقدر «سخت‌خوان» هستند.

در نهایت بلک‌برن می‌گوید مسئله «در دسترس قرار دادن» فلسفه به معنی ساده کرده آن نیست بلکه یعنی رساندن مردم به سطح فلسفه. این یعنی مشکل در تفسیر کلام فلسفه نیست بلکه مشکل در ابزار درک افرادی است که می‌خواهند از فلسفه سردربیاورند. همیشه فکر کردن درمورد یک مسئله به معنی تغییر دادن آن نیست.

گاردین / 25 فوریه / ترجمه: حسین عیدی‌زاده

52141

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 132969

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مهدی IR ۱۳:۳۶ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۷
    1 0
    از این مطالب بیشتر بگذارید