نصرت الله تاجیک

عکسی از کودکی ناصر حجازی

هنوز دلم راضی نمیشود کلمه مرحوم برای ناصر خان حجازی را به کارببرم. اگر چه راه حقی است که همه باید برویم و خوشا بحال کسی که با نیک نامی برود. ولی ما در اعتقاد اسلامی خود مرگ را از حالی به حال دیگر تبدیل شدن میدانیم و کسی که با خاطره ائی خوش از میان مردم برود ماندگار و جاوید است و همواره از او به نیکی یاد میشود و ناصر یکی از ابرار ماندگار خواهد بود.
رسم مالوف اینست که یادواره هر فرد را در مناقبش مینویسند ولی من میخواهم از دریچه دیگری به راز ماندگار شدن نگاه کنم. دریچه ائی که سرمایه اجتماعی را خرج جامعه میکند و سود و حاصل آنرا برای رشد و تعالی انسانیت و تحقق فضائل نیک انسانها بکار میبرد.
از روزی که ناصر وبلاگ شخصی اش را راه اندازی کرد و این عکس را در آن گذاشت با این تصویر مرا نیز به پنجاه سال پیش برد. زمانیکه من در کلاس دوم دبستان هخامنشی و او نیز چند کلاسی بالاتر بود. هر دو ساکن خیابان اریانا بودیم. یکی اینطرف چهاراه هزار خانی و یکی آنطرف. نمیدانم ناصر بقیه افراد در این عکس را میشناخت یا نه اما من بعضا" را تا حدی میشناسم ولی متاسفانه عکسهای آن دوران من نیز در غربت و اسارت در اختیارم نیست که بتوانم با تطبیق افراد نامشان را بصورت قطعی بنویسم. دیدن این عکس در همان روزها بهانه ائی بود که نامه ائی به او بنویسم ولی دوبار او راهی بیمارستان شد و مدتی هم بیماری و مشکلات من باعث این تاخیر شد و بالاخره هم اجل مهلت نداد تا این نامه به سر منزل مقصود برسد.
در آن نامه معهود قصد داشتم ضمن یاد آوری نکاتی در زمینه فوتبال آن زمان در غرب تهران که ایام نوجوانی من و سراسر زندگی ناصر را پر کرده بود بنویسم تا شاید نمونه ائی برای سرمشق گیری مسئولان فوتبال کشور شود و از او درخواستی بکنم. انشاالله در فرصت دیگری فضای پاک و بی آلایش و ویژگیهای آن مقطع زمانی فوتبال در این منطقه را مینویسم تا مسئولین سیاسی و ورزشی کشور حرفهای افرادی نظیر اصغر شرفی و همایون بهزادی و سایر پیشکسوتان ورزشی که انسانهای شریفی هستند را جدیتر بگیرند. و اما نکته در خواست من از ناصر چی بود؟
نگاهی به بزرگداشت و قدردانی مردم اعم از طرفداران فوتبال و مردم عادی که با شخصیت ناصر اشنا بودند زمینه اساسی درخواست من را تشکیل میداد. فردی صمیمی، صریح، مخلص، مومن، مسلمان و ایران دوست که علاقمند به طرح و دنبال کردن مشکلات مردم بود. این روش ومنش او در کنار تبحرش در دروازه بانی باعث نام آوری او شده بود که یک سرمایه اجتماعی برای وی محسوب میشد. البته کسب ابروی اجتماعی نیز کاری دشوار و راهی پر سنگلاخ است که دشمن تراش است و هم جای لغزش دارد و هر کسی که میخواهد در این راه وارد شود باید آمادگی کافی و خودسازی لازم را داشته باشد.
خوشبختانه با توجه به روحیه ایرانیها که افرادی عاطفی و احساسی هستند و قدرشناسی از مشخصات بارز این مردم است بخوبی نشان دادند که چگونه نگران سلامتی او در هنگام بستری شدنش و نیز مشارکت در غم از دست دادن او هستند. نگاهی به پیامهائی که در زیر اخبار مربوط به ناصر در وبسایتهای گوناگون و تجزیه و تحلیل روانشناسی و اجتماعی این پیامها خود گنجینه ائی غنی برای شناخت و قدردانی مردم از سرمایه های اجتماعی است . البته شرایط سیاسی اجتماعی و نیز شخصیت افراد در عکس العملی که مردم نسبت به این سرمایه ها از خود بروز میدهند متفاوت است ولی میتوان بلا استثنا ادعا نمود که مردم ایران قدردان افراد صادق و صریحی هستند که احساس کنند درد مردمی دارند و سرمایه اجتماعی خود را برای منافع شخصی خرج نمیکنند.
علیرغم اینکه ایرانیها به فعالیتهای خیریه و تلاش برای حل مشکلات هموطنان خود شهره بودند ولی در سالهای اخیر متاسفانه به دلایل اجتماعی کمتر رغبتی دیده میشود که بار مشکلات مردم توسط خود مردم برداشته شود و بیشتر انظار متوجه دولت شده است. از طرف دیگر نیز بهر میزان که درخواست شود اینگونه مسئولیتها از سوی دولت تقبل شود به همان میزان نیز دولت به خودش حق میدهد که در زندگی خصوصی مردم نیز دخالت کند و این یک اصل ثابت شده در علوم اجتماعی و مدیریت جامعه است.
خوب برای رفع این تناقض چه باید کرد؟ راه حل پیشنهادی من تمسک به همین راهی است که ناصر برای خود انتخاب کرده بود. سئوال من در این نوشته اینست که کسانیکه راه و روش ناصر را میپسندند و نتیجه این راه را نیز در قدردانی مردم از وی دیدند چرا از سرمایه و آبروی خود برای حل مشکلات مردم استفاده نمیکنند؟ دردنیای کنونی تاثیر افکار عمومی کمتر از اقدامات دولتها که نیست بلکه در مواردی کاری که افراد و مخصوصا" آنها که مورد احترام و وثوق مردم هستند میتوانند انجام بدهند از دولتها نیز موثرتر است. و اتفاقا" چنین افرادی که درد و غم مردم دارند و سراسر زندگی حرفه ائی خویش را نیز برای غرور آفرینی مردم و احساس بلند مرتبه بودن چه در میادین ورزشی و یا رشته های علمی هنری صرف مردم کرده اند از همه دست خالی تر هستند! و عموما" نیز با سختی ولی آبرو داری زندگی را به پایان میبرند.
متاسفانه مشغله های سیاسی اجتماعی و تا حدی اقتصادی و معیشتی نیز تا بدان حد ما را مشغول خود کرده است که تا آخرین روزهای عمر خود بدنبال کار و جمع آوری پول و ثروت هستیم بدون آنکه لحظه ائی بیندیشیم تا کی و برای کی. تا آنجا که جمع آوری توشه آخرت که با قلبی مطمئن و ضمیری آرام جان به جان آفرین تسلیم کنیم نیز به فراموشی سپرده میشود.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 160355

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 5 =