حافظ وقتی می‌گوید: «صوفی از پرتو می راز نهانی دانست» کاملا روشن است چه منظوری داشته، خب، یک صوفی بوده که از پرتو می رازهای نهانی را می‌دانسته! به‌ همین سادگی!

یا آنجا که می‌فرماید: «قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس» نیازی به تاویل و تفسیر ندارد، مرغی بوده که یا مال شخصی به اسم سحر بوده یا چون سحرخیز بوده به مرغ سحر شهرت داشته و فقط این مرغ قدر مجموعه گل را می‌دانسته و بس. همین! به‌همین سادگی! آنجا هم که می‌گوید: «ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله» احتیاجی به توضیح ندارد، شخصی بوده که شکر خدا از پادشاه و گدا فارغ بوده. فقط همین! خب ما هم از این موضوع خوشحالیم. حقیر در حافظ‌کاوی‌هایم دقیق‌‌تر که شده‌ام به نکات ظریفی در شعر و ذهن و زبان حافظ پی برده‌ام که خالی از لطف نیستند. حافظ می‌فرماید: ای نسیم سحر آرا، مگه یار کجاست؟ ظاهرا حافظ برای اولین‌بار زبان محاوره را وارد زبان معیار کرده است. ایشان از نسیمی که سحرآراست می‌پرسد، مگر یار کجاست؟! و واژه «مگر» را به‌صورت محاوره «مگه» در شعرش می‌آورد.

در جای دیگری می‌فرماید: «آخر‌الامر گل کوزه، گِران خواهی شد!» می‌بینید، چقدر روان و سلیس سخن می‌گوید؛ آدم ناخودآگاه یا با خودآگاه! یاد سعدی می‌افتد، حافظ از گرانی شکایت دارد و با غلوی شاعرانه می‌گوید: ای گل کوزه! تو نیز آخرالامر روزی گران خواهی شد! حافظ بیت زیبایی دارد که فرموده است: «عاشقی را که چنین تا ده شب گیر دهند/ کافر عشق بود گر نشود باده‌پرست» بیت از این روشن‌تر؟! در نظر حافظ «به جوان عاشقی که این‌طور تا ساعت 10 شب، هی گیر بدهند، خب معلوم است، اگر باده‌پرست نشود، بدون تردید می‌رود و کافر عشق می‌شود!» دقت کنید به این مصرع حافظ! «مست است یارو، یاد حریفان نمی‌کند» یعنی: یارو ‍اشاره به شخصی ناشناس است که اندکی هم بی‌احترام‌آمیز است مست است و یاد حریفان نمی‌کند! البته این مصرع وزنش کمی مختل است که از ساحت حافظ به دور است، چون مشهور است که حافظ وزن را حتی از «حسین آهی» و «رضا عبداللهی» بهتر می‌شناخته.

یا این مصرع: «خُرم آن روز که با دیده گریان بروم!» هرچند حافظ به بی‌ادبی اشتهار ندارد، اما به‌ هر حال در این شعر خودش را سرزنش می‌کند که چنینم اگر با دیده گریان بروم و این تنها موردی است که حضرت حافظ چنین لفظی را آن هم در مورد خودش به‌کار برده است و هیچ حافظ‌شناسی (حتی خود بنده) در هیچ جای دیگری تعبیری نیافته که حافظ به کسی یا به خودش چنین نسبتی داده باشد.

 

یک شاهد دیگر کفایت می‌کند که سهل‌الوصول بودن اشعار حافظ بر همگان چون روز روشن بشود: ... بس نکته غیرحسن بباید که «تاکسی» مقبول طبع مردم صاحب‌نظر شود، برخی از حافظ‌کاوان نوشته‌اند که : «بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی»... (به فتح ک) از حافظ بعید است که واژه یا حرفی را بیهوده در شعر بیاورد که نقشی هم نداشته باشد «که» و «تا» در تکمیل معنای مصرع نقش مساوی دارند و آوردن یکی، مصرع را از آوردن دیگری بی‌نیاز می‌کند: بس نکته غیرحسن بباید که کسی یا بس نکته غیرحسن بباید تا، کسی؛ هر دو به یک مفهوم‌اند و جمله هم سالم است. این کلمه به‌نظر بنده، تا، کسی نیست، بلکه «تاکسی» است به سکون ک و منظور حافظ این است که: نکته‌های بسیاری به جز حسن و خوبی و ... وجود دارد که یک تاکسی، مورد قبول و رضایت مردمی باشد که صاحب‌نظرند. یعنی مردم فقط با تاکسی سالم و نو و خوب رضایت‌شان حاصل نمی‌شود، بلکه... حقیر به استناد این بیت از حافظ به خودم اجازه دادم که بر شعر حافظ مختصر خرده‌ای بگیرم که: کسی گیرد خطا بر نظم حافظ / که نثرش دست‌کم پرمایه باشد!

 

ناصر فیض. تهران امروز

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 230394

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مری IR ۰۲:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۴
    5 3
    نثرتون عالی بود