۰ نفر
۱۶ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۶:۱۱

نزهت بادی

در فیلم قبلی بهنام بهزادی «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» که فیلم محبوب بسیاری از ماست، شخصیتی به نام شهرزاد وجود داشت که با نیروی امیدواری و خوش بینی رویایی‌اش مرد از خود بریده و به انت‌ها رسیده فیلم را از خودویرانگری نجات می‌داد.

فیلم «قاعده تصادف» با تصویری از‌‌ همان دخترک شورانگیز شروع می‌شود که همه نشانه‌های آشنای او را دارد، اما این بار بجای زندگی در جزیره‌ای باشکوه درباره خودکشی با دیگران حرف می‌زند. معلوم نیست در این چند سالی که از فیلم قبلی بهزادی می‌گذرد، چقدر دنیا تیره‌تر و یأس آور‌تر شده است که شهرزاد اثیری ما نیز دیگر نمی‌تواند با رویا‌ها و گوی‌های شیشه‌ای جادویی و جزیره دست نیافتنی‌اش کسی را به دوست داشتن زندگی امیدوار کند.

حالا او هم یکی از‌‌ همان آدم‌های سرخورده و شکست‌خورده‌ای است که نه تنها چشم‌اندازی از آینده در دنیایی بهتر و دوست‌داشتنی‌تر ندارد که حتی برای رفتن به خارج از ایران برای شرکت در جشنواره تئا‌تر نیز به او اجازه خروج نمی‌دهند و همه راه‌ها برایش به بن بست ختم می‌شود.

آن سکانس پلان‌های طولانی در مکان بسته و محدود که مدام دوربین روی دست با لرزش و ناآرامی میان شخصیت‌ها حرکت می‌کند و نگاه ما را از سوی یکی به دیگری می‌کشاند، جمعی را برایمان تداعی می‌کند که هر چقدر بیشتر تلاش می‌کنند و انرژی می‌گذارند، به جایی نمی‌رسند و پیش نمی‌روند و در‌‌نهایت متوقف می‌شوند.

تنها تکیه‌گاه امید و آرامش می‌تواند همین جمع دوستانه‌ای باشد که بخاطر یکی از خودشان از منافع شخصیشان می‌گذرند و پشت به آرزو‌هایشان می‌کنند، اما از کجا معلوم که چند سال بعد در فیلمی دیگر همین جمع نفوذناپذیر باز هم پای رفاقتشان بایستند و به هم خیانت نکنند! کدام یک از ما باور می‌کردیم که کسی بتواند جلوی اوج گرفتن رویاهای شهرزاد را بگیرد؟ پس بعید نیست همین دوستانی که به پای رفیقشان ماندند، یک روز او را جا بگذارند و بروند.

اگر فیلم «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» با همه تیرگی و تلخی‌اش به جاده‌ای بی‌انت‌ها در دل کوههای برفی تمام می‌شد که به روستای زندگی‌بخش «لیو» می‌رسید، این بار فیلم با بسته شدن در مکانی تمام می‌شود که امید و آرزو و انرژی یک جمع را در خود حبس کرده است.

با این وجود بهزادی همه تلخی و اندوه و بدبینی جاری در داستانش را پشت لحنی سرخوشانه و شوخ و شنگ و باطراوت پنهان می‌کند اما نه تنها لحظه‌های شاد و خوش و صمیمی فیلم مخاطب را به سبکی و رهایی نمی‌رساند، بلکه همه شور و انرژی سرکوب‌شده جوان‌ها را در وجود تماشاگر تلنبار می‌کند. طوری که بعد از تماشای فیلم احساس می‌کنیم که چقدر قلبمان سنگین شده است و نیاز به تنفس در هوای آزاد داریم.

در لحظاتی از فیلم گهگاه‌‌ همان جوان بذله‌گو و بانمک که همه را سرحال می‌آورد، دست به سازش می‌برد و همه نفس حبس شده و گرفته‌اش را در فلوتش می‌دمید. انگار می‌دانست که ما چقدر به آن موسیقی خوب و به موقع برای خالی شدن احتیاج داریم.

هرچند فیلم «قاعده تصادف» به دلیل برخورداری از نشانه‌های آشنایی که از فیلم قبلی بهزادی وارد آن شده‌اند، «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» را به یادمان می‌آورد اما اساسا مسیر متفاوتی را نسبت به آن در پیش می‌گیرد و راه خودش را می‌رود و نشان می‌دهد که تجربه درخشان قبلی بهزادی یک تصادف نبوده و قابل تداوم و تکامل است.

5858
 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 275124

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =