نخستین قهرمانی پس از پایان جنگ با درخشش او رقم خورد. جامی که به آن نیاز داشتیم. خیلی زیاد. در ششم مهر 1369. وقتی علی پروین روی در بازیهای آسیایی 1990 چین روی نیمکت نشسته بود. با پیروزی 3 - صفر برابر مالزی. 2 - یک برابر کره شمالی. یک - صفر برابر ژاپن در پلی اف و سرانجام یک - صفر برابر کره جنوبی بزرگ ترین حریف ما در وقت اضافی با گل استثنایی او. گل سیروس قایقران. گلی با نواختن آن ضربه غیرمنتظره از فاصله دور با پاس تماشایی مجتبی محرمی. نبرد دوباره با کره شمالی در دیدار نهایی. درخشش احمد رضا عابد زاده 24 ساله با وجود آسیب دیدگی از ناحیهٔ انگشتان دست که سه ضربه پنالتی را مهار کرد. کاپیتان قایقران آن شب در چین، جام قهرمانی را بالا برد. در پکن. بالا برد و کنار شمایل های فوتبال ایران جای گرفت. از چهار مدال طلای ایران یکی به فوتبال تعلق داشت. سه مدال دیگر بر گردن اویس ملاح، بهروز یاری و رضا سوخته سرایی آویخته شدند.
آن قهرمانی را با سیروس قایقران به یاد سپردیم. بازیکنی از خطه شمال. با او که ملوان را به رتبه قهرمانی باشگاههای گیلان رسانده بود. با او که با زدن دو گل به پرسپولیس، غول پایتخت را مغلوب کرده بود. او که سال 1363 به تیم ملی دعوت شد و سه سال بعد پرویز دهداری بازوبند کاپیتانی تیم ملی ایران را بر بازوانش بست. او که یکی از امضا کنندگان استعفا نامه معروف علیه پرویز دهداری بود و استعفایش را پس گرفت. او که در جام ملتهای آسیای 1988 کاپیتان بود و عنوان سوم را به ارمغان آورد. او که در 21 بازی ملی کاپیتان بود و 14 گل زد. او که در مسابقات انتخابی جامجهانی 1994 به تیم ملی دعوت نشد. او که سال 1372 به عنوان بازیکن / مربی به کشاورز تهران فعالیت کرد.
او که 18 فروردین 1377 در بازگشت از تهران به انزلی در حوالی امامزاده هاشم طی حادثه تصادف اتومبیل همراه پسرش جان سپرد. او که فوتبال ایران را عزادار کرد. او که فقط به خودش تعلق نداشت و باید احتیاط می کرد. باید هوشیارتر می ماند. ولی نماند و ما را گذاشت و رفت. با این وصف او را در آن گل، در آن جام، در آن پیروزی زنده نگاه داشتیم. در خاطره جمعی مان. در خاطرهای ورای لحظههایهای شخصی. اهمیت بسیاری از خاطرههای فوتبالی در همین جمعی بودن شان است. در این که تعداد خاطرههای جمعی فوتبالی مان پرشمار است و برای همین هم تصور می کنیم خوشبخت هستیم. در این که همه، یا دستکم خیلیهای مان، در همان روز، همان ساعت، همان لحظه، به آن ضربه نگاه کردیم. نگاه کردیم و برای همیشه به یادش سپردیم. بدون توضیح اضافی و تلاش برای توصیف جزئیاتش. گل قایقران از آن فاصله دور به کره نیازی به توصیف نداشت. انگار همیشه آن جا نزدیک میانه میدان ایستاده تا دوباره ضربهاش را شلیک کند. باز هم. دوباره. بارها و بارها.
251 41
نظر شما