این قسمت از سخنان ایشان را بخوانید تا بعد: "ما درباره قرائتمان از دین و امام راحل حرف داریم و میتوانیم از آن دفاع کنیم و معتقدیم انقلاب ما بر آن اساس تحقق پیدا کرد و باید در عمل هم تحقق پیدا کند. نمیشود شما به موضع عملی امام در مقام مسوول اول کشور در موقعیت جنگ و ترور و اضطراب و اضطراری به یک مسالهای متمسک بشوید که هر کشوری و هر حکومتی در دوران بحران مجبور است یک روشهایی اتخاذ بکند برای حفظ اصل نظامش این را بگویید خط امام! و آن همه حرفها و موضعگیریها و روشنبینیهایی که امام داشتند را اصلا کنار بگذاریم. امام این همه تاکید روی ملت حق ملت روی ضدیت با دیکتاتوری و محروم کردن مردم از حقوقشان داشتند من خط امام را این میدانم که رهبری در روز رایگیری فرمودند«رای مردم حق الناس است» میزان رای ملت است این خط امام است و خطی است که ما باید به دنبالش برویم یا همه مردم را فرا بخوانیم که برای ایران رای بدهند این مساله مهمی است که کاملا مورد غفلت بوده است در سالهای گذشته و ما امیدواریم که با این انتخابات جدید، فضا را برای این امر که بتوانیم هم اسلام را بخواهیم هم ایران را و هم سرفرازی ملت ایران را باز کند دشمنان اسلام و ایران علیه کشور را ناکار آمد کند و تنگنایی نباشد تا افراد بتوانند حرفشان را بزنند و گفتوگو کنند فراهم شود."
همان طور که ملاحظه فرمودید آقای سید محمد خاتمی به جای شعار و خطابه سعی دارد به مخاطبانش بگوید چرا به امام خمینی معتقد است و چگونه می توان در قرن بیست و یکم از آراء بنیانگذار جمهوری اسلامی جهت اعتلا و سربلندی این آب و خاک و مردمانش بهره گرفت.
خوب به خاطردارم که دوازده- سیزده سال پیش در هفته نامه مهر ویژه نامه ای برای امام تدارک دیده بودیم. ویژه نامه ای که اسمش را گذاشته بودیم: پیرمرد چشم ما بود. تصمیم گرفته بودیم به دور ازهر تکلفی هرکس حس درونی خودش را بنویسد. به جزمن همه خوب و خواندنی نوشته بودند. ازسید علی میرفتاح و آرش خوشخو و نیک آهنگ کوثر گرفته تا یوسفعلی میرشکاک وجهانگیرخسروشاهی.همه ازصمیم دل نوشته بودند و لاجرم بر دل نشسته بود، آن قدر که آسیدحسن آقای خمینی به وجد آمده بود و نامه ای خطاب به حاج آقای زم نوشته بود در سپاس و تقدیر، وخلاصه سخن این که : این اولین نشریه ایست که بدون آلوده شدن به ادبیات رسمی از بنیان گذار جمهوری اسلامی سخن گفته است.
در آن ویژه نامه یادداشتی هم بهروز افخمی نوشته بود که به شدت عاشقانه بود وعاطفی. یادداشتی که انصافا هنوز هم خواندنی است. یکی از نکات جالبی که بهروز آن جا اشاره کرده بود این بود که می ترسم سال هایی فرا برسد که برای دوست داشتن این پیرمرد باید به دیگران توضیح بدهم. بهروز درآن سال ها دستی هم در سیاست داشت و به احتمال قریب به یقین سروکار داشتن با اهل سیاست دراین پیشگویی سهم به سزایی داشت. او با همه وجود دریافته بود که عملکرد اهل سیاست کاررا به جایی خواهد رساند که نسل جوان برای خیلی چیزها از او و هم نسلان او توضیح خواهد خواست. نمی توان به آن ها صرفا با زبانی احساسی و خطابی سخن گفت.
من فکر می کنم حرف های آقای خاتمی هم به گونه ای پاسخ به نیازی کاملا جدی و ضروری است. می توان در باره حرف های اقای خاتمی چند و چون کرد و اصلا با آن ها یکسره موافق بود یا مخالف اما مخالفت و یا موافقت با آن ها هم باید به استدلال و منطق آراسته باشد.
نمی توان در داخل حکومت جمهوری اسلامی سمت رسمی داشت و نسبت خودرا با بنیان گذارآن تعریف نکرد. این کار را همه اهل سیاست باید بدون هیچ تعارفی انجام بدهند. از آقای خاتمی گرفته تا آقای حسین شریعتمداری. آن هم بدون یک جانبه نگری و استفاده ابزاری.
اهل انصاف می دانند که بنیانگدارانقلاب فقط شعارهای تند انقلابی نمی داد. او همان قدر که با سردمداران نظام سلطه سرستیز داشت با متحجرانی که گوش دادن به موسیقی و بازی شطرنج و خوردن ازون برون را چیزی در حد کفر و زندقه می دانستند هم، دشمن بود. اهل انصاف می دانند که او همان قدر که به کارکرد فقه اعتقاد داشت به شعر و عرفان و فلسفه نیز بی اعتنا نبود.اهل انصاف خیلی چیزهای دیگرهم می دانند اما به قول شاعر: این فصل دیگریست/ که سرمایش از درون/ درک صریح زیبایی را/ پیچیده می کند. بگذریم.غرض این که آقای خاتمی اگرچه نه چندان به تصریح اما گفتند که به چگونه امامی معتقدند. ای کاش دیگران هم به ما بگویند وقتی می گویند ما پیرو امام هستیم دقیقا منظورشان چیست.
نظر شما