متن سخنرانی فرشته طائرپور در جشن سینما - 22 شهریور 92

یا حفیظ و یا امین

سلام بر همه سینمای ایران...
و سلام بر مردانی در عرصه سیاست، که سینمای ملی ایران را از صمیم جان ، دوست می دارند.

سالنمای سینمای ملی ایران یکبار دیگر ورق خورده و سال نوی خود را آغاز کرده است.
دیگر مهم نیست که روز تکریم سینمای ملی، از تقویم ها حذف شده است...
دیگر مهم نیست که دکه تفکر و ادبیات آلوده ، در بازار سینمای ایران، در آتشی که خود افروخته، هنوز به تمامی نسوخته است...
دیگر مهم نیست که خزانه سینمای ایران از همه بودجه ها و اندوخته های نقدی و اعتباری، و ریالی و دلاری خود تهی است...
مهم اینست که ما ، خانواده سینمای ملی ایران، به همراه آثارمان و آرمانهایمان ، از تار ترین سالهایی که برایمان رقم زده بودند، عبور کرده ایم و به امروز رسیده ایم...
مهم اینست که قفل، از خاطر و خانه مان گشوده شده...
مهم اینست که درخت صبر سینمای ایران، یکبار دیگر شکوفه ظفر داده ...
و مهم اینست که داریم جان گرفتن دوباره این ققنوس پر و بال سوخته را جشن می گیریم...همه با هم.

جای همه آنهایی که حسرت دیدن این روز را با خود به خاک و افلاک بردند، خالیست...

جناب دکتر ایوبی، بگذارید ابتدا با شما سخن بگویم که امشب میزبان ما شده اید تا محرومیتمان را از میزبانی در جشن هرساله "خانه سینما" در چنین مناسبتی، تسکین دهید:

به قول آن جمله آشنا،
"من نوشتم از راست...تو نوشتی از چپ... وسط سطر رسیدیم به هم".

این یک واقعیت متقن و مغتنم است که هر یک از ما از نقطه ای متفاوت، به طرف دیگری حرکت می کنیم.
ما از سمت سینما می آییم... و شما از سوی سیاست...
ما بارمان، بلور بارفَتَن است ... و شما بارتان، فولاد سنگ شکن...
بارِ بارفَتَنی ما، از اصابت سنگی، طنین تندری و یا حتی تلنگر سرانگشتی، ترک بر می دارد... و بار فولادی شما، هرچه ضربت ببیند، آبدیده تر میشود.
ما از راست می نویسیم و شما از چپ... یا شاید هم شما از راست و ما از چپ، فرقی نمی کند... مهم اینست که خواسته و ناخواسته، مدام در میانه سطر روزگار، به هم می رسیم... دقیقا در همان بزنگاهی که میعادگاه هردوی ماست
با ملت ... با ملت و طلبِ ملت... با ملت و عزتِ ملت... و با ملت و قضاوتِ ملت ...

آیا به ما حق می دهید که در آستانه هر تغییری، این پرسش های تاریخی، از خاطرمان خطور کند که:
نکند باز سیاست، به سینما جفا کند!؟
نکند باز سیاست، وزن پولادین خود را، بر شانه های شکننده سینما بگذارد!؟
نکند باز سیاست به جا نیاورد که قرارست سکوی ایستادگی و سربلندی و جلوه گری فرهنگ و هنر باشد... و این جام بلورین و جهان نما را پیشِ نگاه همه انسانها، اعم از ایرانی و جهانی بر سر دست بگیرد!؟
نکند باز سیاست فراموش کند که سینماگران هرچه آرامتر، آگاه تر ، شاد تر و آزاد تر باشند، هرچه بیشتر نسبت به قدرت ها و هیبت ها و مکنت ها، بی اعتنا و بیادعا باشند و هرچه از حواشی مزاحم در فضای فعالیت شان کاسته شود، در انجام وظایف خود ، موفق تر خواهند بود !؟
نکند باز پستوهای سیاست، پناه و پشتوانه فرصت طلبانی شود که مدام واویلاهای سیاسی سر می دهند، تا صله
های سینمایی بگیرند!؟ ... همانهایی که در این چند سال، توجه مخاطبان را از فیلم های در حال نمایش گرفتند و به سمت بحران های پشت پرده سینما سوق دادند، تا در گل آلودی این برکه، ماهی های میلیاردی خود را صید کنند.

جناب دکتر ایوبی، با همان کلیدی که در به ناحق بسته "خانه سینما" را گشودید، در دهان بدگویان به سینما را ببندید...چنین جفایی با سلامت و ساحت سینمای ملی ایران سازگار نیست.

و جناب وزیر اجازه دهید که با شما نیز سخنی بگویم:

ما، خانواده سینمای ملی ایران، برخاسته از دل نخبگان فرهنگ و هنر این سرزمین، امروز درآستانه سال نوی سینما و با به سر رسیدن زمستان استخوان-سوزی که بر ما گذشت، در این جشن مبارک، شهادت می دهیم؛

شهادت می دهیم که بر هیچ الهه ای جز الله، ایمان نیاورده ایم...
شهادت می دهیم که رسول اکرم، آن قسم خورده به قلم و مبعوث گشته برای اتمام مکارم اخلاق را بعنوان پیامبر خود برگزیده ایم...
شهادت می دهیم که مروت را در هیچ مکتبی، بیش از مکتب مولا علی، نیافته ایم...
شهادت می دهیم که ایران، سرزمین مقدس ماست...و سربلندیم که گِل ما را ازخاک پاک این خطه سرشته اند...
و شهادت می دهیم که جز در سایه سار درخت ایران، عزتی برای خود جستجو نمیکنیم... همان درخت افراشته ای که ریشه اش ملیت، ساقه اش فرهنگ، شاخه اش استقامت، برگش بداعت، شکوفه اش عزت و میوه اش درایت و دانایی است.

آری جناب وزیر، ما مسلمانیم و ایرانی... ایرانی ایم و مسلمان... و بیش از سی سال است که با پندارمان، گفتارمان و کردارمان، این شهادت ها را برای همه گوش های شنوا، تکرار کرده ایم... اما همچنان در مواجهه با تردید سیاستمداران و تکفیرِکج فهمان، آسیب دیده و می بینیم.

جناب وزیر، قبله نماز ما، همان کعبه ای است که همه مسلمانان و علمای اعلام، رو به آن سجده می کنند... اما قنوت مان حدیثی دیگر دارد.

جناب وزیر، پیشانی ما داغِ مُهر ندارد... اما داغ مِهرِ مردم و مملکتمان را در سینه داریم...

جناب وزیر ما اینگونه مسلمانیم و اینگونه ایرانی...
گذشته ای داریم سرشار از افتخار... امروزمان، خوب یا بد، گذشتنی است...
حرفه مان ساختن رویا ها و فرداهاست،

اگر می خواهید فردای این سرزمین را، دست در دست اهالی فرهنگ آن بسازید، چاره ای ندارید جز آنکه:

ما را بشناسید... دوست بدارید ...و احترام بگذارید

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 312918

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • صادق A1 ۲۲:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۲
    4 0
    واقعا قشنگ و هنرمندانه صحبت کردن آقای وزیر خواهشا وضع نابسمان هنر و هنرمندان رو سامان بده روحانی مچرکریم
  • بانوی ایرانی... IR ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۸
    1 0
    از قلمتون لذت میبرم،کاش بیشتر بنویسی خانوم طائر پور...