تصور کنید کسی خارج از جبهه پایداری قصد داشت برای یک سفر خارجی تن به انگشت نگاری دهد.مسلما بعد از این اقدام انواع هجمه ها علیه او صورت می پذیرفت و عمل او را یک اقدام ذلیلانه و ضدانقلابی و سازشکارانه جلوه گری می دادند.
در مقیاس بزرگتر همین آقایان وقتی مذاکرات نیویورک توسط دولت تدبیر و امید به خوبی پایان پذیرفت،شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند و هر یک در خور وزن خویش زخمهایی روحی بر بدن دولت و مردم وارد ساختند .
اما کار خدا را ببینید که حالا خودشان گذرشان به دباغ خانه افتاده است و یا به تعبیری به کوزه هم افتاده اند.آقای حمید رسایی که قرار بوده برای سفری تبلیغی از سوی مجلس به آلمان مسافرت کند،برای اخذ ویزای ورود به آن کشور،مجبور بوده طبق پروتکل در محل سفارت آلمان حاضر شده و آستین ها را بالا زده و انگشت نگاری شود.اتفاقی که روی داد همین بود.
اما او داستان دیگری از این ماجرا دارد.او می گوید با اعلام قبلی وارد سفارت شده و مانند یک رجل سیاسی درجه اول او را تحویل گرفته اند و سپس بسیار شیک از او انگشت نگاری به عمل آمده و سرآخر به اتاق آقای سفیر رهنمون شده و نیم ساعت با وی در باب حقوق حقه ایران گفتگو داشته است.بامزه اینجااست که رسایی اصرار دارد بگوید که این گفتگوی نیم ساعته بسیار مهم بوده و و تاثیراتش سرفصل های مهمی را در سیاست خارجی ایران باز خواهد کرد...
این دوستان مثل اینکه نمی خواهند بپذیرند که دوره اینگونه ژست ها و سخنان سرآمده؟اینها صدای بلند ملت شریف ایران در خداحافظی با ایشان را چرا نمی شنوند؟
برای مردم عادی و یا حتی دولتی ها که قواعد و پروتکل ورود به کشورها را می دانند ،این روند انگشت نگاری عادی ترین کار است و فریاد یا مصیبتا ندارد.اما افرادی که که 8 سال است فقط خود را فدایی انقلاب و حافظ ارزشها می دانند ؛و پیش از این یقه بسیاری را بابت کمتر از انگشت نگاری گرفته اند،داستانشان فرق می کند.در واقع در ساده ترین اقدام آیا آقای رسایی نمی توانست در پاسخ به انگشت نگاری به این سفر تبلیغی!تن درندهد و عزت خویش را حفظ کند؟
وگرنه انگشت نگاری که انگشت نگاری است دیگر!عزتمند و غیر عزتمند ندارد.هنوز این دوستان پیام انتخابات را نشنیده اند که هیچ ،هنوز در سودای سالهای عزت!خود در اواسط دهه 80 بوده و تصور می کنند هنوز در ابرها سیر می کنند.یکی باید این شیفتگان خدمت عزتمندانه از نوع انگشت انگاری را از خواب بیدار کند!
نظر شما