به گزارش خبرآنلاین، کتاب «حسین عقل سرخ» متن مکتوب سه گفتوگو با حسن رحیمپور ازغدی است که با تمرکز بر تحلیل نهضت کربلا مشتمل بر سه بخش پیوسته با عناوین «با عقل در عاشورا»، »عاشورا پایان تاویل» و «حسین(ع) از مستضعفان میگوید»، از سوی انتشارات طرح فردا تدوین و انتشار یافته است. این مجموعه که روایتی تحلیلی از واقعه تاریخساز عاشوراست به بررسی این پرسش میپردازد که پس از ارتحال پیامبر اکرم(ص) کدام دلایل و عوامل منتج به این شد که معادله قوا در عرصه سیاست زیر و رو شده، درک مردم از مشروعیت به کل تغییر یابد و همه امور به گونهای دگرگون شود که معروف در مسند منکر نشیند و منکر، رنگ معروف بگیرد و عدالت و ولایت در جامعه دینی بر سر نیزه رود.
رحیمپور ازغدی در بخش دیگری از این مجموعه به تفسیر خطبه گرانمایه سیدالشهدا(ع) در منا میپردازد و مستند به بازخوانی این خطبه، نقش علمای دین و خواص جامعه را در عرصه امر به معروف و نهی از منکر تبیین کرده است. از دیگر مواردی که در این مجموعه مد نظر قرار گرفته است تبیین مؤلفههای سیاستورزی دیندارانه است. مؤلف ضمن تبیین هویت دولت دینی، این شبهه را بررسی میکند که تشکیل دولتهای دینی و ارزشی در عرصه سیاست، گونهای رویاپردازی و اتوپیاباوری یا رسالت گرانقدر و هدف ممکنی است که باید به وقوع پیوندد؟ وی ضمن نقادی و رد این شبهه، با استناد به روایتهای متعددی که برگزیده است، در نهایت این قضیه را متذکر میشود که فقط افرادى مىتوانند حکومت مورد تایید دین را تشکیل دهند و برقرار کنند که اهل سازشکارى و ریاکارى نباشند؛ افرادى که با گروههاى فاسد در عرصه سیاست و سرمایهداریهای نامشروع معامله نکرده و محافظهکار نباشند.
در ادامه بخشی از کتاب را می خوانیم:
«اسلام با سلاح رستم فرِخزاد ایرانی یا هراکلیوس روم یا با زبان شبهات کافرانۀ ابن ابی العوجاء و کفرگویی امثال او و نظریات جاثلیق، زمینگیر نشد؛ اسلام با روایات جعلی ابوهریره و ابو درداء، و با فتوای کعب الاحبار، ابوموسی اشعری و شریح قاضی کشته شد. سید الشهدا در کربلا قربانی تحریف اسلام شد. این روند مسخ مذهب، تفکیکِ مذهب از حکومت، تفکیک اخلاق از سیاست، حذف «محتوا» و «حفظ شکل» بود که به مبهم و مجهول الهویه کردن اسلام، هزار قرائتی کردنش، تفسیر به رأی قرآن، تحریف دین و منحط کردن اسلام انجامید و همین، هدف آنهاست؛ نه از صحنۀ روزگار برانداختن اسلام، که می دانند ممکن نیست.
آنان نمی خواستند اسلام را محو کنند، می خواستند اسلام را مات کنند. اسلامی می خواستند و می خواهند بسازند که دیگر با گنج قارون و تخت فرعون، کاری نداشته باشد. یک اسلامِ بی طرف که با سیاست و اجتماعیات و حکومت و عدالت و حقوق بشر، کاری نداشته باشد. یک مذهبِ فردی و عبادی و خصوصی که ربطی به این مسائل عینی نداشته باشد و در حوزۀ حقوق بشر، دخالت نکند.
می خواستند دین را به مقداری شعائر خنثی و غیر عینی و غیر سیاسی تبدیل کنند و یک اسلام خواب و گیج و کور بسازند و تحویل مردم بدهند. می گفتند و بارها می گفتند که دعوای ما با امام حسین "ع"، با حسن "ع" و پدرشان، دعوای اسلام و کفر نیست. چرا علی "ع" و فرزندانش مدام می خواهند بگویند که آنان عین اسلام هستند و مخالفانشان چون بنی امیه، مظهر کفر هستند؟ نخیر، نبرد شما با ما، نبرد اسلام و کفر نیست؛ بلکه نبرد دو قبیله است با دو قرائت از اسلام. همه هم در پیروزی انقلاب اسلام، سهم داشتیم. درست است که ما بنی امیه دیرتر از شما پیوستیم و بعد از فتح مکه، مسلمان شدیم و شما چند سال زودتر؛ اما بالاخره همه مان بودیم!
دقت می کنید؟ بعدها هر وقت امام حسین "ع" از اسلام و جهاد و عدالت و شهادت و جهاد حرف می زد، همینان او را متهم می کردند که فتنه گر است. عین این تعابیر در تاریخ و در روایت است. می گفتند که ایشان قانون شکن است؛ می خواهد در جامعۀ اسلامی تفرقه بیندازد و مذهب اینها، مذهب شمشیر و خشونت است؛ همان حرفهایی که مسیحیان ِ آنموقع می زدند و مستشرقین تا همین اواخر هم می زدند و هنوز هم می زنند که اسلام در اصل، دین خشونت و پیامبرش هم، پیامبر مسلّح است... کدام پیامبر مسلّح بوده؟ این اولین پیامبر مسلّح است و...! بعدها بنی امیه هم همین حرفها را دربارۀ حسین بن علی "ع" زدند.
...زمانی که خلیفه سوم به حکومت رسید، ابوسفیان که چشمهایش درست نمی دید، داخل جلسه حکومتی خطاب به خلیفه گفت: " ببین! حکومت ربطی به دین ندارد. الامر، امرٌ عالمیة. حکومت، حکومت دنیایی است. حکومت دینی، حکومت عقیدتی و اخلاق و عدالت و این حرفها، شعار است. باید بر اساس حکم الجاهلیه، یعنی همان سبکی که قبل از اسلام داشتیم،حکومت کنیم؛ منتها این بار به نام اسلام."
نقطه مقابلش، اسلام نابی بود که امام حسین "ع" نمایندۀ آن بود؛ اسلامی که آموزش می داد حکومت، حیاط خلوت حاکمان و احزاب و جناحها و قبایل و افراد نیست؛ آموزش می داد که حکومت، یک امانت از طرف خدا و مردم است؛ اسلامی که می آموخت اولیای خدا حتی وقتی حاکم نبودند، بهانه نمی آوردند که چون حکومت در دست ما نیست، دیگر ما تکلیفی نداریم؛ بلکه باز هم کیسۀ غذا و آرد و خرما بر شانه می گذاشتند و به در خانۀ فقرا می رفتند و با محرومیت و فقر مبارزه می کردند؛ چه رسد به وقتی که به حاکمیت می رسیدند. وقتی در کربلا، بعضی از بنی اسد آمدند بالای جنازۀ سید الشهدا که قطعه قطعه شده بود، دیدند بر روی شانۀ مبارک امام، زخمی است که اثر شمشیر و نیزه و شلاق نیست بلکه ردّ یک تماس مزمن و مداوم با گوشت و پوست شانه هاست. این شانه ها سالها با این فشار، مأنوس بوده است. از حضرت سجاد "ع" پرسیدند که اینها چیست؟ امام زین العابدین "ع" فرمودند:" آثار کیسه های پر از آرد و نان و خرماست که پدرم هر شب بر دوش می گذاشت و به خانۀ فقرا می برد." آن قدر این عمل تکرار شده بود که آثارش بر شانۀ امام مانده بود. و این از آثار امامت در همۀ ائمۀ اهل بیت "ع" بود.
اگر از مُهر نبوت چیزی شنیده اید، بدانید که آثار این کیسه ها هم مُهر امامت بر شانۀ اهل بیت بود؛ زیرا این خصلت مشترک همۀ اهل بیت بود که از پیامبر اکرم "ص" آموخته بودند. در میان آنان یک فرهنگ بود. اینان می گفتند باید به دنبال برقراری حکومت عدل باشیم؛ اما تا وقتی به حکومت نرسیده ایم، نیز وظایفی داریم و به آن وظایف تا هر جا می توانیم، عمل می کنیم. می گفتند اقتصاد و فرهنگ و سیاست و قضاوت، چهار عرصه برای عبادت و برای تأمین حقوق مردم و حدود الهی است.
اینان معتقد بودند آرمانی که گرسنگی گرسنگان به آن لطمه نزند، یک آرمان انسانی نیست؛ چه برسد به یک آرمان الهی. اهل بیت "ع" شیعیانشان را حتی به یک قطرۀ اشک یتیمان هم حساس کرده بودند و می گفتند که از کنار محرومان و مظلومان، بی تفاوت عبور نکنید؛ چه رسد به بی عدالتیهای بزرگ در جامعۀ انسانی که سزاوار اغماض نیست.
اهداف اهل بیت "ع" از ورود به سیاست و حکومت، اهدافی آرمانی بود و ورودشان به سیاست، یک ورود کاملا معنوی بود. فرهنگی بود که از دیدن گونه های چال افتادۀ فقرا به خود می لرزیدند. خطبه ای که سید الشهدا "ع" در "منا" دارند، علما و بزرگان جهان اسلام را توبیخ می کند که چرا ساکت نشسته اید؟ مگر نمی بینید که عده ای از مردم، "مستضعف علی معیشته مغلوب"؛ یعنی گرسنه اند و نان شبشان را نمی توانند تأمین کنند؟! ولی حکومتیها در دربار، بخور بخور راه انداخته اند...
6060
نظر شما