بازتعریف جایگاه ایران؛ بزرگ‌ترین برد توافق

درجه تهدید داعش برای امنیت ملی ایران به اندازه‌یی نبود که ایران دردسرها و هزینه‌های جانبی همکاری با امریکا برای مهار این تهدید را به جان بخرد.

ايران، امريكا، پرونده هسته‌يي و داعش. منطقه خاورميانه اين روزها با اين واژگان بيش از هر كلمه ديگري شناخته مي‌شود. بحران سياسي و امنيتي سرتاسر منطقه را دربرگرفته و در اين ميان بسياري تلاش مي‌كنند براي پايان دادن به اين بحران‌ها ارتباطي مستقيم ميان واژگان در بالا قيد شده ايجاد كنند و از سوي ديگر هم عده‌يي تلاش مي‌كنند از شكل‌گيري هرگونه ارتباطي ميان اين چهار واژه خودداري كنند. كمتر از سه هفته تا 24 نوامبر فرصت باقي است. ايران و امريكا خود را براي مذاكرات سه‌جانبه ديگري با حضور كاترين اشتون در مسقط پايتخت عمان مهيا مي‌كنند و باراك اوباما، رييس‌جمهور دموكرات ايالات متحده از يك سو نگران داعش است كه مي‌تواند طناب‌دار دموكرات‌ها در انتخابات رياست‌جمهوري شود و از سوي ديگر دلواپس پرونده هسته‌يي ايران كه درصورت شكست در به نتيجه رسيدن آن بايد براي تداوم آن با كنگره‌يي تا دندان مسلح به جمهوريخواهان بجنگد. با دكتر كيهان برزگر، استاد روابط بين‌الملل واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد و رييس پژوهشكده مطالعات استراتژيك خاورميانه در خصوص تازه‌ترين تحولات در منطقه و جايگاه منطقه‌يي ايران گفت‌وگوي مفصلي داشتيم كه به شرح زير است:


در منطقه با پديده‌يي به نام داعش روبه‌رو هستيم كه ضمن اشتراك‌هايي كه با بسياري از جريان‌هاي تروريستي مشابه دارد يك ويژگي منحصر به فردتر مبني بر برخورداري از حمايت‌هاي دولتي براي كشورهاي منطقه‌يي و فرامنطقه‌يي را هم در خود جا داده است. در شرايطي كه داعش در ابتدا به عنوان ابزاري براي تحقق اهداف برخي بازيگران دولتي منطقه‌يي شكل گرفت، عدم دخالت ايران در مهار نسبي اين جريان تروريستي در عراق تا چه اندازه مي‌توانست اين گروه را به تهديدي براي امنيت ملي ما تبديل كند؟

گروه‌هايي مانند داعش در مكاني رشد و گسترش پيدا مي‌كنند كه دولت قدرتمندي وجود نداشته باشد. داعش در منطقه بين سوريه و عراق وقتي شكل گرفت كه نظام دولت در سوريه به دليل تحولات بهار عربي ضعيف شد و اين گروه در يك فضاي بي‌نظمي فرصت لازم را پيدا كرد و سرزميني را به دست آورد و يك دولت خود ساخته را اعلام كرد. خلأ ايدئولوژيكي ناشي از سرخوردگي‌هاي تحولات بهار عربي و اينكه به سرانجام خوبي نرسيدند هم فرصت لازم به داعش براي به‌كارگرفتن و جذب نيروهاي افراطي سرگردان در منطقه و جهان را به سمت سوريه فراهم كرد. در مرحله بعدي در عراق هم ما شاهد كشوري بوديم كه با پروسه سخت دولت‌سازي و انتقال سياسي پس از حمله امريكا دست و پنجه نرم مي‌كرد. در شرايطي كه دولت مركزي در عراق هم به دليل رقابت‌هاي درون كشوري گروه‌هاي سياسي تضعيف شده بود داعش فرصت حضور يافت. بر همين اساس من داعش را تهديدي براي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران نمي‌دانم چرا كه كشور ما به‌طور تاريخي و سنتي سابقه برخورداري از يك دولت قوي را دارد كه به پشتيباني انسجام ملي به گروه‌هايي مانند داعش چه از منظر ايدئولوژيك و چه از لحاظ ظرفيت برقراري نظم سياسي و قدرت مركزي اساسا فضاي لازم را براي بيان خود نمي‌دهد. البته درست است كه بعضي از نيروهاي خارجي از جريان افراطي داعش به دليل تامين منافع ژئوپولتيك خود در شرايط انتقال سياسي منطقه حمايت كردند اما نبايد حمايت نيروهاي محلي از اين گروه را هم دست كم گرفت و مساله اينجاست كه داعش براي تداوم حضور در يك كشور به استخدام نيروهاي محلي هم نيازمند است. چنين استخدام نيرويي اساسا در ايران به دلايلي كه الان گفتم عملي نيست. مشروعيت چنين تفكري در فضاي سياسي ايران هيچ‌وقت پذيرفته نمي‌شود. پس اگر مبناي تحليل را بر پايه قوي يا ضعيف بودن يك دولت در منطقه قرار دهيم به اعتقاد من داعش تهديدي جدي براي امنيت داخلي ايران نيست. دولت در ايران براي سركوب اين نيرو هيچ ترديدي به خود راه نمي‌دهد و در صورت نياز با ساير كشورها هم براي مهار و پيشگيري از تهديدات اين گروه‌ها همكاري مي‌كند. ايران حتي در صورت احساس نياز از همكاري‌هاي فرامنطقه‌يي هم براي پايان دادن به اين بحران ابايي ندارد. البته در پرونده داعش در عراق بحث‌هايي مبني بر همكاري ايران و امريكا وجود داشت اما به نظر من درجه تهديد داعش براي امنيت ملي ايران به اندازه‌يي نبود كه ايران دردسرها و هزينه‌هاي جانبي همكاري با امريكا براي مهار اين تهديد را به جان بخرد. به‌نظرم ايران در ماجراي حضور داعش در عراق براين باور است كه به‌تنهايي مي‌تواند از پس اين ماجرا برآيد و اينكه در چنين شرايطي چرا به بازيگر خارجي مشروعيت حضور در منطقه را بدهد. مي‌دانيم كه اساس سياست خارجي ايران كمرنگ كردن نقش بازيگر خارجي در مسائل منطقه‌يي است. بنابراين داعش خود به صورت يك جريان مستقل و افراطي تهديدي جدي براي امنيت ملي ايران نيست مگر آنكه بعضي از بازيگران منطقه با اهداف ژئوپولتيك خاصي سعي كنند با فراهم كردن يل‌هاي اتصال مالي و لجستيك اين گروه تروريستي را همچنان سرپا نگاه دارند. در واقع تهديد داعش در ايجاد بي‌نظمي سياسي- امنيتي در محيط امنيتي دولت‌هاي دوست ايران در منطقه و بهره‌برداري بازيگران رقيب از آن است.

آيا با وجود اختلاف‌نظرهايي كه مثلا ميان ايران با تركيه يا عربستان بر سر نگاه به داعش در سوريه و عراق وجود دارد، اين تهديد مشترك مي‌تواند به همگرايي‌هاي منطقه‌يي منتهي شود يا خير؟

تحقق اين امر كار سخت و پيچيده‌يي است اما غيرممكن نيست. هركدام از اين كشورها نسبت به تعريف از منافع و امنيت دولت خود برداشت متفاوت و مستقلي دارند. به عنوان نمونه، رويكرد تركيه به داعش را در نظر بگيريد. داعش براي تركيه بيشتر يك تهديد از زاويه مسائل كردي است و همان‌گونه كه در مسائل كوباني هم ديديم كه ائتلافي به وجود آمد اما تركيه به دليل اهداف خاصي كه در مساله كوباني و كردها داشت سياست مستقل خود را در پيش گرفت كه مواضع ايران و عربستان در اين مساله نزديك نبود. البته بحث داعش به نوعي به سياست حزب حاكم تركيه هم ربط دارد. بسياري اعتقاد دارند كه حزب عدالت و توسعه يك سياست خارجي ايدئولوژيك را دنبال مي‌كند و تلاش دارد از برخي نيروها به شكل ابزاري براي رسيدن به اهداف خود منطقه‌يي خود استفاده كند. در مورد عربستان، بعضي‌ها معتقدند كه عربستان به نوعي در شكل‌گيري داعش نقش داشته و حداقل اينكه در ابتدا با آن همصدا شده چون ابزار خوبي مي‌توانست براي ايجاد دردسر براي ايران باشد. براي همين داعش انكار نمي‌كند يك نيروي ضدايراني و ضد شيعي است. يعني به گونه‌يي خواستار ايجاد شكاف‌هاي قومي و مذهبي است. اما به‌تدريج مي‌بينيم كه عربستان هم خواهان حفظ چارچوب‌هاي سياسي يا همان نظام دولت در كشورهاي همسايه خود است. شايد در كوتاه‌مدت حمايت از جريان‌هاي اينچنيني در چارچوب منافع عربستان باشد اما در بلندمدت چنين مساله‌يي خود به يك تهديد براي پايه‌هاي دولت و نهادهاي سياسي مربوط به آن مي‌شود. اما جمهوري اسلامي ايران مساله داعش را در يك قالب بزرگ‌تر تهديد ژئوپولتيك و مهار تهديد خارجي در خاورميانه مي‌بيند. بر همين مبنا مساله داعش در عراق و سوريه را به نوعي متصل به يكديگر مي‌داند و خواهان مبارزه همزمان با آن است. پس سه كشور تركيه، عربستان و ايران برداشت‌هاي متفاوتي از تهديد داعش از زاويه امنيت دولت خود دارند. اما خبر خوب اين است كه هر سه آنها همزمان روي برخي مفاهيم و اصول با هم اشتراك نظر دارند. مثلا اصل حفظ تماميت ارضي كشورها و اينكه دولت عراق نبايد دچار فروپاشي شود يا اينكه تروريسم و افراط‌گرايي امر مذمومي است و در نظام بين‌المللي مردود شمرده شده و بايد با آن مبارزه كرد. يا اينكه همه دولت‌ها در منطقه بايد از يك جنگ ديگر پرهيز كنند چون جنگ و بي‌ثباتي در درجه اول به تضعيف نهادها و ساختارهاي دولتي در اين كشورها منجر مي‌شود. مي‌دانيم كه ضد دولت ملي، ضد مرزهاي سياسي، ضد قواعد و نورم‌هاي بين‌المللي و غيره است. بنابراين با وجود اينكه اين كشورها از منظر امنيت دولت يا حكومت با هم اختلاف نظر دارند اما زمينه‌هايي وجود دارند كه مي‌توانند آنها را به هم نزديك كند. البته يك ديپلماسي قوي و تا حدودي هم از خودگذشتگي براي نزديك كردن ديدگاه‌ها از سوي هر سه اين كشورها لازم است. من فكر مي‌كنم كه اين همكاري بين دولت‌هاي منطقه‌يي اجتناب‌ناپذير است هرچند پيچيدگي‌هاي خاص خود را دارد. بهترين سياست در حال حاضر عدم دخالت نظامي و مستقيم كشورهاست چون بر پيچيدگي موضوع مي‌افزايد. توجه كنيم كه گروهي مانند داعش نمي‌تواند به راحتي از مرزها گذشته و به يك منطقه بسته سرزميني ميان سوريه و عراق برسد. حتما بايد از مرزهاي تحت كنترل سياسي تركيه و عربستان هم عبور كند. پس اگر همكاري نباشد اين جريان مي‌تواند ادامه يابد. يكي از اين پيچيدگي‌هاي همكاري‌هاي منطقه‌يي براي مقابله با داعش اين است كه مساله عراق و داعش با مساله بحران سوريه و داعش از نگاه بازيگران منطقه‌يي با هم متفاوت است. به عنوان نمونه جمهوري اسلامي ايران با نگاهي بدبينانه اين دو موضوع را به هم مرتبط مي‌داند و نگران از اينكه ائتلاف به اصطلاح بين‌المللي ضد داعش كه عربستان هم در آن حضور دارد و سياست رسمي آن سرنگوني حكومت اسد در سوريه است به تضعيف حكومت در سوريه يا حتي تضعيف حكومت دوست در عراق منتهي شود. تركيه هم به گونه ديگري به اين مساله نگاه كرده و معادله‌هاي داعش در عراق و سوريه را از هم تفكيك مي‌كند چون خواهان سرنگوني حكومت سوريه است. پس مي‌بينيم كه منافع اين دو كشور با منافع ايران همخواني ندارد. پيچيدگي مساله اينجاست كه مسائل خاورميانه به شكل يك‌پارچه هستند و يك قسمت بر قسمت ديگر تاثيرگذاشته و دولت‌ها را مجبور مي‌كند كه سياست‌هاي خود را مستقل از يكديگر تعريف كنند. اما به اعتقاد من در نهايت بايد همكاري‌هاي منطقه‌يي براي حفظ جايگاه دولت و جايگاه نهادهاي سياسي در منطقه تقويت شود و اين خود نياز به تقويت ديپلماسي و ابتكارهاي منطقه‌يي دارد. به‌نظرم معادله ديپلماسي از شكل سنتي حاكم بايد خارج شود، يعني به‌جاي اينكه بازيگران خارجي عمدتا غربي ابتكار عمل را داشته باشند و از نقش بازيگران منطقه به صورت حاشيه‌يي و با منت تمام استفاده كنند، مثل همين ائتلاف بين‌المللي جديد عليه داعش، لازم است ديپلماسي با محوريت ابتكار بازيگران منطقه‌يي باشد و از حمايت جامعه بين‌المللي هم استفاده شود. به‌نظرم همان‌گونه كه تجربه‌هاي ديگر نشان داده با معادله فعلي بحراني حل نمي‌شود.

چه آينده‌يي براي داعش متصور هستيد؟ آيا داعش مانند القاعده مي‌تواند چندين دهه قدرت‌هاي منطقه‌يي و فرامنطقه‌يي را گرفتار خود كند يا با همان سرعتي كه شكل گرفته از بين خواهد رفت؟

ماهيت داعش با القاعده متفاوت است. القاعده تجربه‌ها و تاريخ بيشتري دارد. به‌نظرم مهم‌ترين تفاوت اين است كه القاعده يك هدف بين‌المللي و ضد غربي را دنبال مي‌كند كه به آن مشروعيت خودخوانده‌يي داده است. نيروهاي القاعده محلي‌تر و از منطقه هستند. اين مساله انگيزه ايدئولوژيك آنها در مبارزه با غرب را كه از نگاه القاعده به دخالت آشكار در سرزمين‌هاي اسلامي مي‌پردازد قوي‌تر مي‌كند. در مقابل نيروهاي داعش اهداف محدودتر منطقه‌يي دارند. آنها از تمام نقاط جهان و عمدتا از اروپا هستند. اين نشان مي‌دهد كه انگيزه آنها به سرعت مي‌تواند عوض شود. يعني با همان سرعت ورود به اين حلقه مي‌توانند از آن خارج شده و به كشورهاي خود بازگردند. اكنون ترس عمده كشورهاي اروپايي همين است. در خبرها هم مي‌شنويم كه خيلي از اين نيروها از عملكرد خود پشيمان مي‌شوند. بنابراين در مقام مقايسه القاعده پيچيده‌تر عمل مي‌كند، اهداف گسترده‌تري دارد و سازمان يافته‌تر است. اما داعش در منطقه كوچك‌تري با اهداف خاص‌تري عمل مي‌كند. نيروهاي تركيبي داعش اهداف آرماني خاصي ندارند كه انگيزه اصلي آن جنگيدن تا انتها باشد. البته تصور آينده داعش آسان نيست چرا كه اصولا پيش‌بيني مسائل خاورميانه كار چندان ساده‌يي نيست. آن‌طور كه از علائم پيداست اين گروه ضعيف‌تر و ضعيف‌تر خواهد شد و نمي‌توان آينده طولاني براي اين گروه متصور بود.

يارگيري‌هاي سياسي در منطقه خاورميانه همواره رنگ و بويي از ايدئولوژي را هم داشته است. به عنوان مثال يكي از اصلي‌ترين اختلاف‌هاي ميان ايران و عربستان بحث حمايت يك طرف از جريان‌هاي شيعه در منطقه و تلاش ديگري براي تضعيف شيعيان در كشورهاي مختلف است. تا چه اندازه مي‌توان از ايدئولوژي با توجه به بحران‌هاي متفاوت در منطقه عبور كرد؟

به‌نظرم بايد بين استفاده از ابزار ايدئولوژي و مرزهاي مسووليت‌هاي تاريخي دولت‌ها در حفظ منافع كشورها نوعي ارتباط قايل شويم. يعني اگر بازيگري از ابزار ايدئولوژي خود استفاده مي‌كند اين الزاما به معناي منفي نيست. نكته اين است كه در منطقه ما نگاه‌هاي ايدئولوژيك به مسووليت‌هاي تاريخي دولت‌ها در حفظ منافع و امنيت ملي كشور متصل است و اين به تاريخ رقابت و نفوذ و نقش بازيگران بازمي‌گردد. به ايدئولوژي هم در اين ميان به عنوان يك ابزار قدرت ملي براي افزايش نقش كشورها نگريسته مي‌شود. به عنوان نمونه در رابطه ميان ايران و عربستان، برخي اين‌گونه تحليل مي‌كنند كه تهران با حمايت از جريان‌هاي شيعه در عراق از ابزار ايدئولوژي استفاده مي‌كند. ضمن اينكه اين مساله خود يك ابزار مهم قدرت سياسي ايران است اما سياست ايران در عراق بيشتر بر مبناي خواسته‌ها و امنيت ملي ايران صورت مي‌گيرد. مثلا حفظ تماميت ارضي عراق براي ايران بي‌اندازه از منظر امنيت ملي مهم است. پس اينكه ايدئولوژي چه نقشي در اين مسووليت تاريخي دولت در ايران ايفا مي‌كند خود مهم است. در خصوص عربستان سعودي هم وضعيت بر همين منوال است و ممكن است رياض از وهابيسم و سلفي‌گري به عنوان يك ابزار استفاده كند اما در نهايت ايدئولوژي از لحاظ كاربرد سياست خارجي عربستان به نظر من شكل منفعت گرا و تامين منافع ژئوپولتيك يا امنيت ملي اين كشور را به خود خواهد گرفت. در مثال داعش در بالا بحث كرديم كه يكي از اهداف شايد مهار نقش منطقه‌يي ايران بود. ما بايد مرزهاي بين تصوير‌سازي از ايدئولوژي و مسووليت‌هاي تاريخي دولت‌ها در حفظ امنيت ملي و منافع خود يا حتي منافع و امنيت ملي حكومت‌ها را شناسايي كنيم تا به تحليل درستي برسيم كه آيا رقابت ايران و عربستان صرفا ايدئولوژيك است يا ريشه‌هاي ژئوپولتيك هم دارد. به هر حال ايدئولوژي در چارچوب منافع ملي و در فضايي كه بتواند به ارتقاي امنيت ملي يك كشور كمك كند مفيد است يعني ايدئولوژي زماني كه جنبه سياسي پيدا مي‌كند به منبع تضاد تبديل خواهد شد. در رابطه ايران و عربستان متاسفانه مساله ايدئولوژي بيشتر به عنوان يك ابزار البته بيشتر از سوي عربستان در قالب شيعه- سني مطرح شده و همين مساله پيچيدگي‌هاي خاصي را براي مديريت بحران‌هاي منطقه‌يي ايجاد كرده است. سعودي‌ها با طرح اين مساله مي‌توانند ايران را در وضعيت ضعيف‌تري در منطقه قرار دهند چرا كه فعاليت‌هاي خود را اينگونه توجيه مي‌كند كه ايران در حال تلاش براي افزايش نقش نفوذ خود در عراق و به‌طوركلي در كشورهاي عربي است و ما هم تلاش مي‌كنيم مقابل ايران بايستيم.

امروز يكي از اصلي‌ترين هدف‌هاي مدنظر امريكا و برخي كشورهاي منطقه‌يي در مخالفت با ايران، از ميان بردن محور مقاومت است. محوري كه دو دهه پيش با مختصات سياسي آن زمان تعريف صحيحي از آن ارايه شد اما با با توجه به تحولات اخير در منطقه نظير بهار عربي و شكاف‌هاي به وجود آمده در جهان اسلام، فكر نمي‌كنيد كه سياست خارجي ايران به بازتعريف اين محور به گونه‌يي كه منجر به اتحاد بيشتر در جهان اسلام شود، نياز دارد؟

به‌نظرم تحولات اخير در منطقه نشان داد كه تا چه حد انديشه تقويت جهان اسلام با مرزهاي تامين منافع كشورها و مسووليت تاريخي دولت‌ها ارتباط دارد. جمهوري اسلامي ايران فقط يك طرف اين بازي است. اين مساله به نقش بازيگران ديگر منطقه و حتي بازيگران خارجي هم ارتباط دارد. يك مثال بزنم. در تفكر ليبراليستي غرب حركت به سمت دولت حداقلي يعني كم كردن نقش دولت در مسائل اجتماعي يك اصل است. اما غرب در روند تاريخي منطقه نشان داد كه بيشتر روي نخبگان سياسي و دوستان خود در حكومت‌ها سرمايه‌گذاري مي‌كند و كار زيادي به حوزه‌هاي اجتماعي و رفرم جوامع سياسي ندارد. اين خود زمينه يك شكاف سياسي است. ايجاد دولت‌هاي جديد در ابتداي اين قرن خود ريشه شكاف و شكل‌گيري افراط‌گرايي است. در ابتدا بحث كرديم. اما به‌نظرم روند كلي سياست خارجي ايران در منطقه شامات، لبنان، فلسطين و سوريه يك روند رو به عملگرايي و واقع‌گرايي بوده است. اين روند چند سالي است كه شروع شده و عمده دليل آن هم به خاطر جبر تاريخي، سياسي و ايدئولوژيك حضور ايران در درون منطقه است. يك تئوري مهم روابط بين‌الملل به‌نام «سيكل قدرت» مي‌گويد زماني كه توانايي‌هاي سياسي-اقتصادي و فرهنگي يك كشور افزايش پيدا مي‌كند به همان ميزان به دنبال افزايش نقش در محيط داراي امتياز استراتژيك خود خواهد بود. كشور ما هم از اين قاعده مستثنا نيست. همان‌گونه كه تركيه هم نيست. عربستان هم نيست. اصلا منبع رقابت بين اينها چه سازنده چه غيرسازنده تا حدود زيادي همين مساله است. بر اين مبنا، ايران در قبال تحولات بهار عربي واقع بينانه‌تر از بقيه بازيگران عمل كرد و خود را با روند بحران تطبيق بهتري داد. سياست عربستان فراز و نشيب‌هاي زيادي داشته است. تركيه كاملا سياست خارجي به هم ريخته‌يي را تجربه مي‌كند و متهم به رفتار ايدئولوژيك از بسياري از گروه‌هاي سياسي داخلي خود است. اين سياست چالش‌هاي اقتصادي و امنيتي زيادي براي كشور تركيه به همراه داشته است. ايران سعي كرده تا بين روابط سنتي خود با گروه‌هاي سياسي در محور مقاومت و دولت‌هاي جديد بر آمده از تحولات عربي نوعي تعادل ايجاد كند. مرز سياست خارجي ايران هم مهار تهديد خارجي بوده و از اين لحاظ به‌نظرم نسبت به سايرين نگاه واقع بينانه‌تري داشته است. متوجه باشيم كه پيش بيني اين وقايع و نتايج آن كار ساده‌يي نبود و مي‌توانستيم مانند تركيه باشيم كه ضررهاي اقتصادي و سياسي بسياري را متحمل شد. پيچيدگي‌هاي مسائل حضور ايران در درون منطقه به مسائل تاريخي و رقابت ساير كشوها هم برمي‌گردد. يعني اين‌گونه هم نيست كه هر بازيگر تازه واردي بخواهد جاي تاريخي كشورهاي ديگر را بگيرد. از اين لحاظ، تحولات منطقه‌يي نشان داد كه بازيگران جدي ايران و عربستان هستند و بازيگران جديد هم تركيه و قطر. منطق و ضرورت همكاري ايران و عربستان براي حل بحران‌هاي منطقه‌يي هم به دليل اتصال عميق تاريخي و ايدئولوژيك آنها با مسائل منطقه‌يي است. عربستان سعودي مخالف ايران است و اعتقاد دارد كه ايران كشور غيرعربي است كه نبايد در مسائل جهان عرب حضور داشته باشد اما ايران اعتقاد دارد مسائل جهان عرب به همان اندازه براي ايران هم حايز اهميت است و حتي ضررهاي آن هم متوجه ايران مي‌شود. زماني كه سوريه درگير تحولات مسائل بهارعربي شد و در همان ابتدا امريكايي‌ها و ساير كشورهاي منطقه به دنبال تغيير حكومت در سوريه بودند چون به دنبال تضعيف محور مقاومت يا بهتر بگوييم تضعيف ايران بودند؛ اين مساله خود فضايي به ايران داد و اصول سياست خارجي خود را به مسائل امنيت ملي و منافع ژئوپولتيك دولت متصل كند و سياست‌هاي خود را پيش ببرد.

ارزيابي شما از روابط منطقه‌يي ايران در اين يك سال و اندي گذشته كه از عمر دولت تدبير و اميد گذشته، چيست؟ اصلا منطق تقويت تعاملات منطقه‌يي ايران چيست؟

به‌نظرم خيلي خوب بوده و حتي مي‌تواند بهتر هم بشود. قدم‌هاي جدي در جهت تقويت روابط منطقه‌يي ايران با كشورهاي عربي حوزه خليج فارس، عراق، تركيه و مصر برداشته شده است. هرجايي كه فضا و صلاح بوده آقاي دكتر ظريف حضور يافتند. قدم‌هاي مثبتي در روابط با عربستان برداشته شده، البته در عدم بهبود كامل رابطه با رياض اين تهران نيست كه مقصر است و بايد در اين قضيه متوجه تقصير عربستان سعودي هم بود. ايران در چارچوب استراتژي منطقه‌يي خود به دنبال افزايش چارچوب همكاري‌هاست اما عربستان سعودي تمايل چنداني ندارد و البته متغير منطقه‌يي هم بي‌تاثير نيست. متغيرهايي چون بحران‌هاي سوريه و عراق دو كشور را از هم دور كرده است. اما اينكه منطق افزايش تعاملات منطقه‌يي چيست به‌نظرم ارزش افزوده و كالاي استراتژيك سياست خارجي ايران در حضور فعال و سازنده در مسائل منطقه‌يي است. به نظر من بر اساس جايگاه منطقه‌يي ايران است كه جايگاه جهاني اين كشور هم تعريف مي‌شود. اين ارزش افزوده حول دو يا سه اصل است. نخست آنكه ايران ژئوپولتيكي دارد كه مي‌تواند آن را در هر شرايطي با تحولات جديد سازگار كند. به عنوان نمونه پس از تحولات عربي همگان قرار گرفتن ايران در موقعيت ضعيف را پيش بيني مي‌كردند اما نقش و موقعيت ژئوپولتيك ايران به گونه‌يي بود كه توانست خود را با شرايط جديد تطبيق دهد. مثال آن رضايت به انتقال سياسي قدرت در عراق است. دومين مساله اين است كه ايران به دليل شناخت خوب از منطقه و حضور تاريخي ارتباط‌هايي با گروه‌هاي سياسي دارد و در ورود به مسائل بسيار مصمم است. در جريان داعش به عنوان نمونه كاملا با اعتماد به نفس وارد مي‌شود و اين نشان‌دهنده پيروي ايران از يك اصل راهبردي است. سوم، قدرت ائتلاف‌سازي ايران است كه همزمان مي‌تواند نيروهاي مختلف سياسي را به هم وصل كند. با در نظر گرفتن اين مسائل مي‌توانيم بگوييم كه فضاي خوبي به‌وجود آمده كه دولت آقاي روحاني به خوبي مي‌تواند از نقش منطقه‌يي براي پيشبرد سياست اعتدال خود استفاده كند. البته كشورهاي منطقه هم احساس مي‌كنند كه فرصت مغتنمي فراهم شده تا به ايران نزديك شوند. به عنوان مثال در عربستان سعودي نيروهاي ميانه روتر در ساختار قدرت خواهان تنش با ايران نيستند چرا كه ايران قدرت مهمي در منطقه است. رويكرد اعتدال دولت يازدهم در درون خود هم توسعه اقتصادي دارد. حكومتي هم كه خواهان توسعه اقتصادي است خواهان ثبات در محيط پيراموني خود است. طبيعي است كه توسعه اقتصادي يا حتي سياسي در سايه امنيت نسبي مي‌تواند راه خود را پيش ببرد. نمي‌توان از اعتدال و توسعه در داخل سخن گفت اما در محيط اطراف خود به دنبال ثبات نبود كه اين خود دايما انرژي كشور را صرف مسائل امنيتي و نظير آن مي‌كند.

ما در يك سال اخير شاهد وفور رفت و آمدهاي اروپايي‌ها به ايران بوديم. آيا اين ترافيك ديپلماتيك در تهران را بايد در راستاي مذاكرات هسته‌يي و تلاش براي به ثمر نشستن آن تعريف كرد يا اروپايي‌ها مانند دوران اصلاحات به رابطه با ايران در حاشيه پرونده هسته‌يي اين كشور مي‌انديشند؟

به نظرم حضور نمايندگان اروپايي بيشتر براي درك نقش منطقه‌يي ايران است و اينكه تا چه ميزان ايران مي‌تواند به برقراري ثبات در منطقه كمك كند. يكي از اصلي‌ترين مشكلاتي كه در حال حاضر در بحث داعش براي اروپايي‌ها وجود دارد تعداد جنگجوهاي اروپايي است كه عضو اين گروه شده‌اند كه مي‌توانند ناامني را به داخل اروپا ببرند. اروپايي‌ها به دنبال اين هستند كه ايران چگونه مي‌تواند در حل اين مساله منطقه‌يي به آنها كمك كند؟ نقش منطقه‌يي مثبت ايران مي‌تواند جايگاه ايران را تقويت و اين براي نظام بين‌الملل از اهميت فوق‌العاده‌يي برخوردار است. دولت در يك سال گذشته سعي كرده با حذف يا به حداقل رساندن فضاي تنش از مسائل منطقه‌يي به روند ثبات منطقه‌يي كمك كند. اين براي اروپا حايز اهميت زيادي است. البته طبيعي است كه اروپا خواهان اعتمادسازي با ايران در مجموعه غرب و حل مساله هسته‌يي ايران از طريق ديپلماتيك و به تبع گسترش سريع روابط اقتصادي است. در كنار آن مسائل دوران اصلاحات و رفرم سياسي هم حداقل در تئوري مطرح هستند. اما موضوع اصلي اكنون همكاري‌هاي منطقه‌يي با ايران براي ايجاد ثبات در منطقه است.

به نتيجه رسيدن مذاكرات هسته‌يي ايران با 1+5 چه تاثيري بر نقش منطقه‌يي ايران و معادلات سياسي در منطقه خواهد گذاشت؟

اگر مذاكرات هسته‌يي ايران با 1+5 به نتيجه برسد اين مي‌تواند در بهبود روابط منطقه‌يي ايران هم بسيار تاثيرگذار باشد. به نتيجه رسيدن مذاكرات هسته‌يي با ايران باعث مي‌شود كه فشارهاي بين‌المللي بر كشورهاي منطقه‌يي براي تعامل با تهران افزايش يابد. به عنوان نمونه اگر روابط عربستان سعودي را در چارچوب روابط دوجانبه با ايران ببينيم متوجه مي‌شويم كه تمايل چنداني براي بهبود رابطه ندارد هرچند ايران به دليل رويكرد منطقه‌يي كه دارد به دنبال اين بهبود رابطه هم است. اما اگر مذاكرات هسته‌يي به توافق برسد و به نوعي معضل سياسي-امنيتي ميان ايران و امريكا به گونه‌يي سر و سامان پيدا كند كشورهاي غربي به عربستان فشار مي‌آورند تا به ايران نزديك شود. نقش منطقه‌يي ايران در آن شرايط به نظام بين‌الملل اين پيام را مي‌رساند كه بازيگران منطقه‌يي بايد به ايران نزديك شوند. بر همين اساس است كه به اعتقاد من ارزش افزوده سياست خارجي ايران در اين است كه نقش منطقه‌يي خود را در چارچوبي سازنده و البته با رويكردي مستقل به گونه‌يي تعريف كند كه ديگران به ما نزديك شوند.

از تاثير مثبت به نتيجه رسيدن مذاكرات هسته‌يي تا 24 نوامبر گفتيد اما اگر ايران و 1+5 تا اين تاريخ نتوانند به توافق جامع دست پيدا كنند تبعات منفي آن بر نقش ايران در منطقه و تلاش ما براي بهبود روابط منطقه‌يي چه خواهد بود؟

نكته‌يي كه ما در ايران در تحليل‌ها چندان به آن توجه نمي‌كنيم اين است كه بزرگ‌ترين برد يك توافق هسته‌يي براي كشور ما بازتعريف جايگاه قدرتمند منطقه‌يي و جهاني كشور است. ما بايد به اين بعد قضيه توجه داشته باشيم كه پس از به نتيجه رسيدن اين مذاكرات تعريف جديدي از ايران به وجود خواهد آمد كه توانسته است از يك موضع برابر سياسي يك موضوع مهم بين‌المللي را با تكيه بر رويكردهاي مستقل و قدرت ملي با قدرت‌هاي جهاني حل و فصل كند. اين مساله بلافاصله احترام و شأن ايران را افزايش خواهد داد. اما اگر در شرايطي كه تا 24 نوامبر به توافق نرسيم به اعتقاد من هيچ اتفاق خاصي نخواهد افتاد چرا كه در ايران تصميم بر اين است كه تعامل صورت بگيرد و اين رويكرد رسمي دولت جمهوري اسلامي ايران و آقاي روحاني است كه به اين نتيجه رسيده‌اند كه اگر اين توافق به نتيجه نرسد هم ما بايد راه‌حل و كانال تعامل ديگري پيدا بكنيم. تمديد مذاكرات هم تاثير منفي بر همكاري‌هاي منطقه‌يي ايران نخواهد گذاشت. به اعتقاد من حتي مي‌تواند تاثير مثبت هم بر اين روند بگذارد چرا كه دو طرف مجبور مي‌شوند به دنبال راه‌هاي ديگري براي رسيدن به تعامل باشند. البته سياست رسمي جمهوري اسلامي ايران اين است كه ابتدا منتظر به نتيجه رسيدن توافق هسته‌يي مي‌شود و سپس همكاري‌هاي منطقه‌يي با امريكا را اگر لازم باشد مدنظر قرار مي‌دهد. به هر حال به اعتقاد من همكاري‌هاي منطقه‌يي گسترش خواهد يافت چون تصميم سياسي براي افزايش همكاري‌ها وجود دارد. البته وسوسه امريكا در تك‌روي و تداوم نگاه به قدرت برتر خود در مسائل سياسي-امنيتي منطقه همچنان مي‌تواند يك مانع باشد. اما اروپا تلاش مي‌كند در يك قالب چند جانبه‌گرايي راه مستقل خود را در پيش گرفته و به ايران نزديك شود.

امريكا بازيگر فرامنطقه‌يي حي و حاضر در منطقه است. شانس همكاري‌هاي منطقه‌يي ايران و امريكا را تا چه اندازه مي‌دانيد؟ آيا مي‌توان در عراق به عنوان نمونه شاهد تكرار تجربه افغانستان در خصوص همكاري دو كشور بود؟

اين امكان وجود دارد اما نه در شرايط فعلي. در عراق به اين دليل كه ماهيت ساختار سياسي و ايدئولوژيك با افغانستان فرق دارد مسائل با هم متفاوت است. نگاه ايران در افغانستان بر مبناي توسعه‌يي و فرهنگي و نگاهي خاص است ولي در عراق بازيگران منطقه‌يي رقيب ايران به شكل فعال حضور دارند. حتي بازيگراني چون قطر و تركيه كه با ايران سابقه دوستي هم دارند به نوعي پس از تحولات جهان عرب فعال شدند و درصدد برآمدند تا خلأ ژئوپولتيك موجود را به ضرر ايران پر كنند. بنابراين ما بين مورد افغانستان با عراق بايد تفاوت قائل شويم. در منطقه آسياي جنوبي، ايران و امريكا مي‌توانند با هم بيشتر همكاري كنند چرا كه ماهيت و جنس موضوعات با هم متفاوت است اما در عراق و سوريه و غيره احتمال همكاري در حال حاضر اندك است چرا كه مهم‌ترين مساله دو‌طرف حل معماي امنيتي است كه در نگاه دو‌طرف به مسائل منطقه‌يي وجود دارد. به عنوان مثال داعش مي‌توانست نقطه اصلي براي همكاري ايران و امريكا با يكديگر شود چرا كه هر دو طرف به دنبال اين بودند كه تماميت ارضي عراق حفظ شود و دولت ائتلافي در عراق باقي بماند چرا كه هم امريكا و هم ايران در اين كشور هزينه كرده‌اند. بنابراين بايد يك تهديد مشترك همكاري دو طرف را ايجاد مي‌كرد اما باز مي‌بينيم كه پيچيدگي مسائل منطقه‌يي مانع از اين همكاري شد چرا كه ايران مسائل عراق و سوريه را به هم متصل مي‌كند و اين مساله عراق و سوريه در تفكر امريكا متفاوت است. در حال حاضر بحث اين است كه ائتلاف بين‌المللي مي‌تواند به مواضع داعش در عراق حمله كند اما زماني كه همين ائتلاف به سوريه مي‌رسد با پيچدگي‌هاي خاص خود روبه رو است. بنابراين درجه همكاري تا حد زيادي بستگي به حل اين معضل امنيتي ميان ايران و امريكا دارد. اگر مساله تهديد امريكا براي ايران كه هم مساله حكومت در ايران است و هم در خصوص تضعيف نقش منطقه‌يي ايران همچنان وجود داشته باشد در ماهيت سياست خارجي ايران و امريكا از هم فاصله پيدا مي‌كند. اينجاست كه موضوعات منطقه‌يي تنها مي‌توانند ابتكار عمل رسيدن به حل معضل امنيتي را ايفا كنند. تنها موضوع بزرگ‌تري مانند مساله هسته‌يي ايران است كه مي‌تواند ايران و امريكا را در يك روند مستمر گفت‌وگو وارد كند و فضاي لازم را براي اعتماد‌سازي در صورت نتيجه بخش بودن مذاكرات براي تعامل منطقه‌يي فراهم كند. البته مذاكرات هسته‌يي باز به مسائل منطقه‌يي هم ارتباط پيدا مي‌كند چرا كه هم‌زمان مساله گفت‌وگوي يك دولت با قدرت‌هاي بزرگ را در پيش رو داريد كه پيچدگي‌هاي خاص خود را دارد. مساله ديگر هم رقابت‌ها و حسادت‌هاي بازيگران منطقه‌يي است كه بازيگر خارجي را تحريك مي‌كنند در اين پرونده خاص با رقيب منطقه‌يي آنها يعني ايران وارد توافق معني‌دار كه بر قدرت ايران مي‌افزايد نشود. اهميت مذاكرات هسته‌يي بيش از هر چيز رسيدن به توافقي است كه از لابه لاي اين توافق يك ايران قدرتمند ظهور پيدا مي‌كند و به همين دليل است كه رقباي منطقه‌يي ايران يا ديگر بازيگران مخالف ايران تمايل چنداني به نتيجه رسيدن اين مذاكرات ندارند.

آيا ايران و تركيه مي‌توانند از اختلاف‌ها بر سر سوريه و اخيرا داعش عبور كرده و به بهبود رابطه بينديشند؟

ايران و تركيه دو بازيگري هستند كه هرچه به هم نزديك‌تر شوند نه تنها ضرري نمي‌بينند بلكه منفعت هم مي‌بينند. در استراتژي منطقه‌يي ايران، نزديك شدن به تركيه يك اصل است با وجود اينكه بسياري ادعا مي‌كنند تركيه از منظر ساختاري به ناتو نزديك است و پايگاه‌هاي نظامي امريكا در اين كشور مستقر است اما آنگونه كه من شرايط را مي‌بينم تركيه هم به سمت اتخاذ سياست‌هاي مستقل منطقه‌يي حركت مي‌كند. اين رويكرد مستقل منطقه‌يي نياز و ضرورت پويايي سياست خارجي تركيه است. تركيه ادعا مي‌كند يك بازيگر مستقل منطقه‌يي است پس مانند ايران يك بازيگر مستقل نياز به بيان اين رويكردهاي مستقل دارد. به نظر من ايران بايد در هر شرايطي نزديكي خود به تركيه را حفظ كند. در مسائل منطقه‌يي نقش تركيه با ايران قابل مقايسه نيست و ايران دست بالاتر را دارد. دليل آن هم در اين است كه گرايش تركيه به مسائل منطقه‌يي جديد است و تمايل‌هاي آن در طول يك دهه گذشته تقويت شده است و به همين دليل تركيه در سياست خارجي خود در مسائل منطقه‌يي تاريخ خاصي ندارد و بر همين اساس است كه مي‌بينيد در مسائل منطقه‌يي يك اصل واحد را دنبال نمي‌كند و فراز و نشيب دارد اما ايران در مسائل منطقه‌يي داراي تاريخ است و استراتژي دارد و يك راهبرد خاص خود را دنبال مي‌كند. بنابراين به نفع تركيه است كه به گونه‌يي به ايران نزديك شود. تحولات بهار عربي نشان داد كه ايران بازيگر با شناگري عميق‌تري به نسبت تركيه است. تاريخ سياست خارجي كشورها از اهميت فوق‌العاده‌يي برخوردار است چرا كه پويايي‌هاي هويتي يك كشور را شكل مي‌دهد و دامنه فعاليت‌هاي آن را تعيين مي‌كند. يك منطق اقتصادي در بهبود رابطه ميان ايران و تركيه وجود دارد و اين منطق اقتصادي به اعتقاد من مي‌تواند با منطق سياسي نيز به هم نزديك شود. متاسفانه بحران سوريه دو كشور را از يكديگر دور كرد اما اين بحران درس‌هايي هم براي تركيه داشت كه براي ورود به مسائل منطقه‌يي به شناخت عميق‌تري نياز دارد. علاوه بر اين تركيه بايد شناخت بيشتري در خصوص مسائل جهان عرب هم پيدا كند، به عنوان مثال در بحث مصر شاهد بوديم كه تركيه همچنان از حكومت اخواني محمد مرسي حمايت مي‌كند و اين در حالي است كه ايران سياست عملگرايانه‌تري را اتخاذ كرده است و هرچند الزامي به اين نمي‌بيند كه در فضاي رسانه‌يي از حكومت السيسي اعلام حمايت كند اما در ماهيت به اين راضي است كه روابط ژئوپولتيك ميان ايران و مصر در جهت مثبت در حال تغيير است و مصر ديگر بازيگر ضدايراني در مجموعه جهان عرب نيست. به هر حال در ايران نزديكي به دولت اسلام‌گراي فعلي در تركيه كه خواهان افزايش تعاملات منطقه‌يي است ترجيح دارد بر بقيه حكومت‌هايي كه احيانا سكولار هستند و سعي مي‌كنند روابط تركيه را صرفا در چارچوب اتحاديه اروپا و غرب تعريف كنند.

سوريه همچنان گره بازنشدني رابطه ميان ايران و برخي كشورهاي منطقه‌يي و حتي فرامنطقه‌يي باقي مانده است. فكر مي‌كنيد ايران در ميان مدت به انتقال سياسي قدرت در سوريه بينديشد؟

از دو سال پيش دو دسته تحليل در اين خصوص وجود داشته است. عده‌يي بر اين باور بودند كه حكومت سوريه باقي مي‌ماند چرا كه ماهيت ژئوپولتيك منطقه به گونه‌يي است كه با ورود به يك بازي نمي‌توان برنده و بازنده‌يي براي آن متصور شد. عده ديگري هم مسائل سوريه را به امنيت بشري متصل مي‌كردند و اينكه نظام بين‌الملل واكنش نشان خواهد داد و حكومت سوريه را ساقط خواهد كرد كه چنين اتفاقي رخ نداد. البته اين نكته را بايد بگويم كه نظام بين‌الملل و كشورهاي غربي در انتخاب ميان امنيت بشري و امنيت نظام دولت، دومي را انتخاب كردند. چرا كه امنيت دولت از منظر ثبات براي آنها مهم‌تر بوده است. در حال حاضر نقش ايران در تحولات سوريه تا حد زيادي از يك زاويه‌يي متفاوت ديده مي‌شود چرا كه مسائل سوريه به سمت جريان‌هاي تروريستي و داعش سوق پيدا كرده است كه اين همزمان براي دولت‌هاي منطقه‌يي و نظام بين‌الملل به يك تهديد تبديل شده است. اينجاست كه نظام بين‌الملل خود نمي‌تواند تصميم‌گيري كند. بازي ايران در روند اين تحولات پيش مي‌رود و تا حد بسياري بستگي به اين دارد كه بازيگران خارجي چگونه آن را تعريف كنند. من فكر مي‌كنم كه احتمال انتقال سياسي در سوريه وجود دارد و گروه‌هاي ميانه‌رو‌تر كه جنبه انتقادي به دولت سوريه دارند احتمالا در كنفرانسي دور هم جمع خواهند شد و البته اين‌بار بايد ايران و هر بازيگر موثر منطقه‌يي ديگري هم حضور داشته باشد. تجربه نشان داده است كه در هر منطقه‌يي اگر بازيگران اصلي داخل بازي نباشند هيچ راه‌حلي موفق نخواهد شد. بايد به نقش ائتلاف‌ساز ايران در سوريه هم توجه شود. حذف ايران از مذاكرات سوريه اشتباه استراتژيكي است كه غربي‌ها دنبال كرده‌اند و لازم است آن را فوري تغيير دهند. همان‌گونه كه نتوانستند ايران را از افغانستان و عراق دور كنند، در سوريه هم موفق نخواهند شد. من فكر مي‌كنم كه ايران بايد در روند انتقال سياسي از فرصت استفاده كرده، فضا را گرفته و بازيگري سازنده خود را نشان دهد. اين مساله فوق‌العاده براي آينده جايگاه منطقه‌يي ايران مهم است و بسياري از بازيگران منطقه‌يي را مجبور به عقب‌نشيني از مواضع ضدايراني خود مي‌كند چرا كه مشروعيتي را در فضاي بين‌المللي هم از منظر تئوريك و هم عملي براي نقش ايران ايجاد خواهد كرد. به نظر من بازيگري ايران در مساله عراق فوق‌العاده به موقع، مهم و موفق و مصمم بوده است و پيام جدي به منطقه و جهان داد. ايران بايد از فرصت نقش‌آفريني خود در سوريه هم استفاده به موقع كند.

 

گفتگو: سارا معصومی

منبع: روزنامه اعتماد/ 17 آبان 1393

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 384345

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 4 =