دبیرستانی که داستان تویش می‌گذرد، جایی است با نظامِ خاص که به هوای تربیتِ درستِ جوانان آمریکایی علم شده است. نظامی که غایت هدفش، تحویل آدم‌های ماشینی و قالب‌بندی شده به جامعه است و بر پایهٔ چهار اصل «سنت»، «افتخار»، «انضباط» و «سرافرازی» استوار است. در این میانه، یک باره پای «جان کیتینگ» ساختار شکنِ اهل ادبیات، به این دبیرستان خشک باز می‌شود و از این‌جا تناقض‌ها آغاز می‌شود.

سرویس کتاب خبرآن‌لاین در ایام تعطیلات عید هر روز یک پیشنهاد «کتاب‌خواری» دارد تا در کنار شیرینی و آجیل نوروزی و همچنین نسیم و آفتاب بهاری، فرهنگ در میان سفره هفت‌سین شما جایی باز کند و «کتاب» میهمان چشم‌ و ذهن و دل شما شود، هر روز با یک پیشنهاد و چند عیدی دیگر معطر به عطر کاغذ میهمان شما هستیم؛ از 29 اسفند88 تا 12 فروردین89؛ قفسه کتاب هایتان را نو کنید با خبرآن‌لاین!

***


ایمان مطهری منش - اولین‌ بار: یک‌شبِ بی‌حوصله، خیلی اتفاقی تلویزیون را روشن می‌کنی. نور به تلویزیون می‌آید. کلوز آپِ چهرهٔ رابین ویلیامز و صحنه‌های آغازین فیلمی که داستانش در یک دبیرستان می‌گذرد. مشتاق می‌شوی فیلم را ببینی. می‌بینی و خیلی راحت، «انجمن شاعران مرده» در میان فیلم‌های دوست‌داشتنی‌ تو، جای می‌گیرد. تا آن‌جا که بعد از سال‌ها، حتی چهرهٔ بازیگرانش را به خاطر داری.

دومین بار: توی پرسه‌های ماهانه در یک کتاب‌فروشی، بین رمان‌ها چشم می‌چرخانی که یکهو با دیدن عنوان «انجمن شاعران مرده» خشکت می‌زند. مثل تشنه‌های به آب رسیده دست می‌اندازی و کتاب را از بالای عطفش می‌کشی بیرون، آن یکی دست را به کمک می‌گیری، قد راست می‌کنی، کتاب را جلوی چشمت می‌گیری و به خودت می‌گویی: «خیلی خب، این یه صیده خوبه و برای امروز کاملاً کافیه!» چند هزارتومان می‌پردازی و خوش خوشک از کتاب‌فروشی بیرون می‌زنی.

حتی اگر به نظرتان اغراق کرده باشم، به خودم خرده می‌گیرم که «چطور فکر می‌کنی برای فیلم و کتابی که به تو عصیان‌گری را آموخته، همین‌قدر گفتن کافی است؟» و این شاید وادارم کند چیزی ننویسم.
«انجمن شاعران مرده» برخلاف تصور برخی، قبل از کتاب، با فیلمش آغاز حیات کرد. کمی بعد، «ن.ه. کلاین‌بام» که مثل من از دیدن فیلم شگفت‌زده شده بود و احساس دین می‌کرد، فکری شد تا داستانِ فیلمِ پیتر ویر را در قالب رمان بریزد. پس همزمان با سال ساخت فیلم (1989) رمان «انجمن شاعران مرده» را نوشت.

شاید خود «کلاین‌بام» هم تصور نمی‌کرد رمانِ «انجمن شاعران مرده» هم‌چون فیلمش، تأثیرگذار باشد. گرچه جاهایی سوراخِ نمک‌دانِ آقای نویسنده گشاد شده و زیادی روی چیزهای بی‌اهمیت نمک‌افشانی کرده است، اما، رمانِ نوشته شده بر اساس فیلم‌نامهٔ تام شولمن هم‌چون فیلمش راهنما و تشجیع‌کنندهٔ عصیان‌گری است. عصیان بر قواعدِ کهنهٔ مرسوم که مثلِ سقفِ کوتاه، آدم‌های قد بلند را می‌آزرد.

دبیرستانی که داستان تویش می‌گذرد، جایی است با نظامِ خاص که به هوای تربیتِ درستِ جوانان آمریکایی علم شده است. نظامی که غایت هدفش، تحویل آدم‌های ماشینی و قالب‌بندی شده به جامعه است و بر پایهٔ چهار اصل «سنت»، «افتخار»، «انضباط» و «سرافرازی» استوار است. در این میانه، یک باره پای «جان کیتینگ» ساختار شکنِ اهل ادبیات، به این دبیرستان خشک باز می‌شود و از این‌جا تناقض‌ها آغاز می‌شود. تناقضی که به چند دانش آموز انگشت‌شمار، «عصیان‌گری» بر قواعد نامطلوب را می‌آموزد و بهشان یادآوری می‌کند که برای قد افراشتن، باید از سقف عبور کرد. این معلم ادبیات که اصرار دارد بچه‌ها «ناخدا» صدایش کنند، دانش آموزان را از یک چهارچوبِ سخت، به دشتی می‌برد که تخیل، فکر و جسارت در آن مجال بروز می‌یابد.

ترجمهٔ این اثر اگرچه به قولِ مترجمش «حمید خادمی» خالی از ایراد نیست، اما شیرینی داستان را منتقل می‌کند. این کتاب، در حالی مورد استقبال مخاطبان کشورهای مختلف واقع شده است که فیلمِ آن زودتر ساخته شده است و بازی‌ها و کارگردانیِ خوبش، چشم‌گیر است؛ تا آن‌جا که این فیلم در سال 1989 موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم‌نامهٔ اسکار شد و در همان سال، رابین ویلیامز و پیتر ویر را نامزد دریافت بهترین بازیگر مرد و بهترین کارگردانی کرد. با این همه، صفحات سایت‌های کتاب‌خوانی مانند گودریدز و فروشگاه‌های آنلاین کتاب مانند آمازون، صفحه‌ای برای عرضه و بررسی این اثر اختصاص داده‌اند و دانلود ترجمهٔ این اثر به زبان‌های مختلف بسیار سهل‌الوصول است.
«انجمن شاعران مرده» یک عیدیِ خوب به پسرهای دبیرستانی است، اما مخاطبش فقط آن‌ها نیستند، در واقع همه آنهایی که حال و هوای یک عصیانگری دبیرستانی در سرشان هست، می‌توانند کتاب را بخرند و در یکی از روزهای تعطیل در ایام عید، با خیال راحت از یک شلوغ‌بازی دسته‌جمعی و گاه شاعرانه، لذت ببرند. چاپ پنجم این اثر را نشر معانی و کتاب پنجره مشترکاً روانه بازار کرده‌اند.


صرف کتاب با خبر‌آن‌لاین:
در جلوی کلاس قدم می‌زد: «شعر رو به کلمات محدود نکنید. شعر رو می‌شه در موسیقی، در یه عکس، و حتی در نحوهٔ تهیه و تدارک غذا هم پیدا کرد؛ در هر چیزی که بارقه‌ای از الهام در اون بدرخشه. شعر می‌تونه درباره بیشتر مسائل روزمره باشه. ولی هرگز، هرگز نباید معمولی باشه... با تمام وجودتون دربارهٔ آسمان یا لبخندِ یه دختر بنویسید؛ ولی تا وقتی این کار رو می‌کنید، به شکلی انجامش بدید که شعرتون روز رستگاری، روز رستاخیز، یا هر روز دیگری رو در ذهن مجسم کنه. تا زمانی که شعرتون -درصورتی که ملهم از چیزی باشه- ذهن رو روشن می‌کنه، تکون می‌ده و احساسی از نامیرایی به وجود میاره، از نظر من اشکالی نداره.»
چارلی پرسید: «ناخدا! ناخدای من، آیا در ریاضیات هم شعر هست؟»
برخی از شاگردان زیر لب خندیدند.

- «کاملاً آقای دالتون. در ریاضیات... ظرافت هست. اگه همه شعر می‌سرودند، واویلا، اون وقت کره زمین دچار قحطی می‌شد. اما شعر باید وجود داشته باشه و ما باید سعی کنیم تا اون رو دریابیم، حتی در ساده‌ترین اعمال زندگی؛ وگرنه، بیشترِ اون‌چه رو که زندگی در اختیارمون می‌گذاره هدر داده‌ایم. حالا چه کسی می‌خواد بخونه؟ دِ یالا، بالاخره نوبت همه‌تون می‌رسه که.»
کیتینگ نگاهی به تمام کلاس کرد، اما هیچ‌کس داوطلب نشد. او به طرف تاد رفت و خندید:
- «به آقای اندرسن نگاه کنید، ببینید دچار چه عذابیه. پاشو جّوون، بذار از این اندوه خلاصت کنیم.»
شاگردان همه به تاد نگاه کردند. او عصبی بلند شد و آهسته به جلوی کلاس رفت. چهره‌اش مانند چهرهٔ محکومی به هنگام اعدام بود.
آقای کیتینگ پرسید: «تاد، شعرت رو آماده کردی؟»

تاد سرش را تکان داد.
- «آقای اندرسن فکر می‌کنه همهٔ چیزهایی که در درونش داره، بی ارزش و باعث شرمندگیه. درسته تاد؟ ترس تو از این نیست؟»
تاد با حرکت شدید سر تأئید کرد.
- «پس امروز خواهیم دید اون‌چه که در درون شما است بسیار ارزشمنده»
کیتینگ با قدم‌های بلند به طرف تخته سیاه رفت و سریع نوشت: «من غریو بَربَروار خود را بر بام جهان سر می‌دهم.»
به طرف کلاس برگشت: «تاد، می‌خوام شما غریوی بربروار به ما نشون بدید.»
تاد با صدایی که به زحمت شنیده می‌شد، تکرار کرد:
- «غریو؟»
- «غریو بربروار»
کیتینگ مکثی کرد، بعد ناگهان سریع به طرف تاد خیز برداشت. فریاد زد: «خدای من! پسر، نعره بزن!»
تاد با صدای وحشت‌زده گفت: «آآه!»
کیتینگ فریاد زد: «دوباره! بلندتر!»
- «آآآه!»
- «بلندتر»
- «آآآآآه»
- «آفرین خیلی خوبی اندرسن. پس بدون که یه بربر در درون تو هست.»

کیتینگ دست زد، شاگردان نیز به همراه او دست زدند. تاد که سرخ شده بود، کمی احساس آرامش کرد.
- «تاد، بالای در عکسی از والت ویتمن هست. این آدم چه چیزی رو به خاطرت میاره؟ سریع اندرسن، فکر نکن.»
تاد گفت: «یه دیوونه»
- «یه دیوونه. چه نوع دیوونه‌ای؟ فکر نکن! جواب بده.»
- «یه دیوونهٔ شوریده»
کیتینگ اصرار ورزید که: «تخیلت رو به کار بندازد. اولین چیزی که به ذهنت خطور می‌کنه، حتی اگر چرت و پرت و نامفموم باشه»
- «یه... یه دیوونهٔ دندون چرکین»
کیتینگ با خوشحالی گفت: «آهان. حالا، این شاعره که حرف می‌زنه»*

* صفحات 96 تا 99 - چاپ پنجم

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 50405

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۹:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۰۲
    2 0
    سلام خسته نباشین ؛ خیلی خوب بود مفیدو مختصر -اینفیلمو می تونم پیدا کنم و ببینم ممنون می شم راهنمایی کنین
  • رها IR ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۸
    8 0
    این فیلم عاااااالییییییه!!!!!!!!!!! توصیه می کنم حتما ببینید!!!!!!!!!!!!