۰ نفر
۸ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۷

یک سال از درگذشت هادی نوروزی گذشت.

علي كربلايي؛ 1 - قهرماني از چنگ ارتش سرخ پريده و فوكوس دوربين‌ها، روي پسربچه‌ايست كه تك و تنها دور ورزشگاه قدم مي‌زند. قدم مي‌زند، قدم مي‌زند و آشغال‌هايي كه مردم به زمين پرتاب كرده‌اند را شوت مي‌كند. آمده بود تا جشن بگيرد. خودش را مدت‌ها آماده اين روز كرده بود تا جام را بالاي سر ببرد و احتمالا بارها جلوي آينه ژست بالا بردن جام را تمرين كرده بود.

2 - تابستان 79 است . هادي و بچه محل‌ها، جمع مي‌شوند و مي‌روند به قائم‌شهر تا با پرسپوليس اين شهر بازي كنند. مطابق انتظار، كپورچالي‌ها 4گل دريافت مي‌كنند كه زننده 2گل آنها مهرداد اولادي بود. اما برخلاف توقعات، بچه‌هاي روستا 3بار هم دروازه سرخ‌ها را باز مي‌كنند كه زننده هر 3گل، هادي نوروزي بود. رامشگر - سرمربي پرسپوليس قائم‌شهر - هادي را كنار مي‌كشد و مي‌گويد: «خودت را براي كارهاي بزرگ‌تر آماده كن.»
3- داربي شده و پرسپوليس طوفاني به‌راه انداخته است. زنده شدن دوباره عدد 24 با نتيجه دربي و شادي‌هاي معنادار سرخ‌ها با در ‌آغوش‌كشيدن هاني، باعث شد تا ياد هادي باز هم زنده شود. پرسپوليسي‌ها در پايان بازي با ديدن يادگار كاپيتان در آغوش مهرداد كفشگري، چشم‌هايشان كه غرق در اشك شوق است، كمي خيس‌تر مي‌شود.
4 - سال87 و در زمين اكباتان، علي كريمي، نيكبخت و پتروويچ و يك لشگر هافبك سطح اول در حال تمرين هستند و با توپ بازي‌بازي مي‌كنند. يك نفر اما با تمام توانش در حال دويدن در كنار زمين است. همان جوان بابليست كه با داماش ايرانيان در ليگ يك ده گل زده و حالا به آرزويش رسيده است. هافبك‌هاي پرسپوليس زيادي تنبل هستند و نياز به يك روح تازه است. آپاچي، اينجا دوباره متولد مي‌شود. سرمربي تيم تصميم مي‌گيرد به هادي نوروزي بازي بدهد تا بالانس تيمش حفظ شود. حالا هادي آماده مي‌شود براي كارهاي بزرگ‌تر.
5 - تمام بابل به‌استقبال «24 ابدي» آمدند. جاي سوزن انداختن در شهر نيست. همه خبردارند كه هادي به‌شهر بازگشته و آمده‌اند بدرقه‌اش تا به كپورچال برود. هيچ‌كس يادش نيست كه بابل اين‌قدر شلوغ شده باشد. مراسم انتقال هادي از بابل به كپورچال ساعت‌ها به‌طول مي‌انجامد و بهارنارنج‌ها، در پاييز برگ‌ريزانشان شديدتر شده بود.
6 - پرسپوليس از 7بازي تنها 7امتياز دارد و فشار شديدي روي كاپيتان تيم است. هفتم مهر است و به‌دليل در از ناحيه كشاله ران، بعد از صحبت با محمود خوردبين هادي تمرين را نيمه‌كاره رها مي‌كند. به خانه مي‌رود و با دوست‌هايش بازي رئال - مالمو را تماشا مي‌كنند. كهكشاني‌ها با درخشش رونالدو دو بر صفر مالمو را شكست مي‌دهند و مهماني هم تمام مي‌شود. هادي مي‌رود مي‌خوابد.
7 - ورزشگاه آزادي هيچ‌وقت اين ساعت اين جمعيت را به‌خودش نديده است. ورزشگاه پير تهران، ميزبان وداع با كاپيتان جوان سرخ‌هاي پايتخت است. آپاچي، كه ده‌ها هزار مرد و زن را به استاديوم كشانده است ديگر نمي‌تواند بلند شود. مردم هرچه فرياد دارند مي‌كشند، اما هيچ فایده‌ای ندارد. هادي بلند نمي‌شود. هاني بغل دايي‌اش است. همسر هادي روي تابوت افتاده و تقلا مي‌كند. همه‌چيز كوتاه است، مثل عمر هادي. ثانيه‌ها به‌سرعت سپري مي‌شوند و هنوز انبوهي از جمعيت، اتفاق رخ داده را باور نكرده است.
8 - ساعت 6صبح هشتم مهرماه، خيلي‌ها هنوز خوابند. هادي اما در خواب، به‌خوابي عميق‌تر فرو رفته است. خبرش از تلوزيون پخش مي‌شود و مردم ناباورانه خودشان را به‌بيمارستان آتيه مي‌رسانند. عابران سوال مي‌كنند چه‌خبر است؟ و بعد از شنيدن پاسخ، دوباره پرسششان را تكرار مي‌كنند.
9 - گروس عبدالملكيان در شعري مي‌گويد: «موسیقی عجیبی‌ست مرگ، بلند می‌شوی و چنان آرام و نرم می‌رقصی؛ که دیگر هیچ‌کس تو را نمی‌بيند.‍«

 

256 41

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 584694

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =