۰ نفر
۱۲ آذر ۱۳۹۵ - ۰۵:۳۳

علامه بهلول نابغه ای مطلع، با حافظه ای سترگ همراه دامنه کم نظیر اطلاعات در حوزه ادبیات بود. وی مصداق سبکبالی واقعی، و زندگی به سبک عارفان حقیقی بود که در رمضان 1353 از افغانستان به ایران بازگشت...

رمضان سال 1353 تازه جناب بهلول از افغانستان به ایران بازگشته بود، شصت و پنج ساله بود. رژیم به او کاری نداشت و او نیز تقریباً کار قیصر را به قیصر واگذاشته بود. اما با این وصف، خود او، وجود او، هم رسانه بود هم پیام بود؛ بیش از چهل کیلو وزن نداشت، علت این را بعداً فهمیدم که دو شب و یک روز میهمان ما بود؛ نحیف و لاغر ولی چالاک و ورزیده. به نیشابور که آمده بود جز دو جلد کتاب و یک بقچه هیچ به همراه نداشت. مصداق سبکبالی واقعی و زندگی به سبک عارفان حقیقی بود. او در خلوت و جلوت، آشکار بود. گیوه‎‎ای ساده بدون جوراب، شلواری چلوار از جنس سیاه اعلا (محکم و تمیز)، عبا و قبایی مندرس و بسیار ساده و بی آلایش، و عمامه‎ای که نه از سر ناچاری بلکه به عمد کوچک بود و تمییز، در برداشت. وقتی درباره عمامه‎اش سؤال می‎کردی، می‎خندید و می‎گفت: " هم دستمال است، هم روانداز و بالش" و با گشاده رویی می‎خندید و می‎گفت: "سوءاستفاده ممنوع، اینها همه برای زندان است، زندان‎های کابل را ندیده‎ای برادر!"

یکی از زنده ترین تصاویر ذهنی من از او، خنده‎های ملیح و آرام او است. می‎خندید چون کودکان، و شب‎ها -خودم ناظر بودم- می‎گریست چون مویه مادران به وقت رنج فراق. براستی ساده بود و روان بسان آب، و چون کبوتر زیبا ولی رند و هوشیار. نابغه‎ای مطلع، با حافظه‎ای سترگ، همراه دامنه کم نظیر اطلاعات در حوزه ادبیات. خودش می‎گفت: "قرآن، نهج البلاغه، ادعیه، اشعار ابن مالک، هزار بیت از اشعار عرب، و اشعار اکثر شاعران متأخر را حفظم، از حفظ می‎خوانم."رحمة الله علیه.

بهلول ابوالهول حافظه بود!

منبر که می‎رفت دعای شریفه جوشن کبیر را در شب‎های قدر، و در شب‎های دیگر دعاهای دیگر را به مناسبت و با استعانت از اشعار، آیات و روایات، مسلسل‎وار بدون هیچ لکنتی و بسیار خوب و جذاب بیان می‎کرد. به طوری که آن مجالس چنان شلوغ می‎شد که در خانه و خیابان و کوچه و بازار و پیاده رو تا جلو بانک سپه مرکزی جای سوزن انداختن نبود. مردم به علت شهرت نام و کثرت دانش، بی‎ریایی و تأثیر وتأثر بیان، و از همه مهمتر و والاتر جوشش با مردم و مستضعفین، دیگر پس از یک شب، از او جدا نمی‎شدند، از او و کلام او.

رفتار او، امتداد زبانش بود. وقتی زبان ساکت بود رفتارها، کنش‎ها، خنده‎ها، تبسم‎ها و حالاتی مانند خور و خواب، نظم و طهارت، کم خوری وبی اشتهایی به چرب و شیرین دنیا، همگی پیام بود. بعد از خواندن خطبه و دعای مفصل جوشن کبیر، و روضه و برگزاری مراسم شب قدر، با اینکه در آن زمان بیش از 60 سال داشت، سحری او نان و هندوانه بود.

در خدمت ایشان و تنی چند از جوانان آن دوران؛ آقایان حجت حسن ناظر، جواد آقای محقق، مجید ملانوروزی، جواد غرویان، و دکتر مهدی اخوانیان؛ وسط میدان خیام که دارای چراغ کم نور اما تمیز بود کارتن انداختیم، روزنامه پهن کردیم و نان و هندوانه خوردیم. آیا می‎خواهیم و می‎‎توانیم بهلول‎وار زندگی کنیم؟!

در عرصه فکر و اندیشه و فرهنگ هم پیام هایی است که در چند روزه حضور در روضه، بهلول در جان و کام همه ریخت و رفت؛ هرکس را به اندازه جامش و جایش و گنجایشش. چه ثلمه‎ای که در اواخر دهه شصت و ابتدای سال‎های هفتاد به یکباره خبردار شدیم که بهلول رفت، ‌بهلول هم رفت: عاش و مات سعید!

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 607759

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۴:۲۵ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۳
    0 0
    روحش شاد . تشکر از آقای اسعدی که این نوشته قلب سیاه بنده حقیر را تحت تاثیر قرار داد.