لیلی گلستان آثار بسیار متنوعی را ترجمه كرده است و كتابخوانان حرفهای آثاری همچون «میرا» نوشته كریستوفر فرانك، «زندگی در پیش رو» نوشته رومن گاری، «بیگانه» نوشته آلبر كامو، «گزارش یك مرگ» اثر گابریل گارسیا ماركز، «اگر شبی از شبهای تهران مسافری» نوشته ایتالو كالوینو، «تیستوی سبز انگشتی» موریس دروئون، «نیچه» نوشته اشتفان تسوایك و... را با ترجمه او خواندهاند و خودش هم میگوید گرچه ترجمه، عمرا زندگیاش را تامین مالی نمیكند اما بیشتر او را ارضا میكند. او در كنار رمانها و كتابهای غیرداستانی، كتابهای گوناگونی در حوزه هنرهای تجسمی را هم به فارسی برگردانده است؛ كتابهایی مانند «زندگی من با پیكاسو» نوشته فرانسوا ژیلو (آخرین همسر پابلو پیكاسو)، «پیكاسو» نوشته دیوید هاكنی، «ونگوگ» نوشته گوگن، «درباره رنگها» نوشته لودویك ویتگنشتاین و...
كاملا قابل پیشبینی است لیلی گلستان كه دوران كودكی خود را با داستانهای رنگارنگ دایه كودكی گذرانده است، كه مسحور دنیای شگفتانگیز هكلبریفین شده است و سرمست از رویاهای كودكی، در جهان خیالهای رنگی گم و پیدا شده است، در بزرگسالی هم دست به قلم شود و در كنار حضور پررنگش در عرصه هنرهای تجسمی، بخشی از آثار شاخص جهان را به فارسی ترجمه كند و پا را از این هم فراتر بگذارد و خود نیز آثاری را با قلم خودش بنویسد. آثاری همچون كتابی دو جلدی درباره علی حاتمی و آثارش یا كتابی دیگر درباره سهراب سپهری شاعر و نقاش یا قصه عجیب اسپرماتو.
گلستان چندی پیش كتاب «نقاشها همیشه پول دوست داشتهاند» (از آلبرشت تا دمین هرست) را ترجمه كرد. این كتاب نوشته جودیت بن هامو هوئه است و برشهای كوتاهی از زندگی ١٣ نقاش سرشناس جهان را روایت میكند. در این كتاب روایتهای كوتاهی از زندگی هنرمندانی مانند رامبرانت، ونسان ونگوگ، پابلو پیكاسو، رنه مگریت، آلبرشت دورر، كراناخ و... را میخوانیم. روایتهایی كه درباره وجوه زندگی هنری این چهرهها نیست بلكه بیشتر درباره دغدغههای اقتصادی آنان و ترفندهایی است كه برای پول در آوردن و كسب درآمد زدهاند. كتاب نامبرده كه از سوی نشر مركز منتشر شده است، در نمایشگاه كتاب امسال نیز عرضه شده بود. طرح روی جلد این كتاب هم برگرفته از یكی از آثار رنه مگریت است. به انگیزه انتشار این كتاب گپوگفتی نه چندان طولانی با لیلی گلستان داریم. طبیعتا دوست داشتیم این گفتوگو رو در رو باشد اما به دلیل سفری كه او داشت و زمان فشردهای كه در اختیار داشتیم، گفتوگوی
رو در رو را به زمانی دیگر موكول كردیم و آنچه پیش رو دارید، حاصل پرسش و پاسخ غیرحضوری ما است.
با توجه به اینكه شما هم به عنوان مترجم فعال هستید و هم
در كنارش در حوزه هنرهای تجسمی مشغول به كار هستید، مواجهه اولیهتان با كتاب
«نقاشها همیشه پول دوست داشتهاند» چگونه بود؟
پیش از هر چیز اسم كتاب توجهم را جلب كرد. یك جوری برمیگشت به كار من و ارتباطم با نقاشها و اقتصاد هنر كه مدتی است موضوع روز حیطه هنرهای تجسمی ما است.
پیشتر گفته بودید زمان ترجمه این كتاب، حالتان خوب بوده است. لطفا از این حال خوب بگویید.
اتفاقا دورانی بود كه به دلایلی ذهنم مشوش بود. اما تا سر ترجمه مینشستم از كارها و ترفندهای نقاشها خندهام میگرفت و ذهن مشوشم كمی تلطیف میشد. از تشابه نقاشان اروپا و امریكا با نقاشان ایران هم متعجب میشدم و هم خندهام میگرفت.
آیا فعالیت شما در بخش هنرهای تجسمی ممكن است در ترجمه این كتاب یا دست كم بخشهایی از آن، تاثیرگذار بوده باشد؟ آیا ممكن است ناخودآگاه گاهی علایق شخصی شما دخیل بوده باشد؟ البته باز هم تاكید میكنم كاملا به طور ناخودآگاه؟
نه خیلی هم ناخودآگاه نبود. به هر حال من هنر خوانده بودم و بعد مجموعهدار و بعد گالریدار شدم. پس حیطه هنر حیطه زندگی من بود و تمام ماجراهای كتاب برایم ملموس و آشنا بود.
در این كتاب نوعی اسطورهزدایی صورت میگیرد كه موضوع جالبی است؛ اینكه با روی دیگر واقعیت رو به رو میشویم و هاله تقدس از هنرمند برداشته میشود. آیا نگران واكنشهای احتمالی دوستان حوزه هنرهای تجسمی نبودید؟ چون در این كتاب تاكید اصلی بر وضعیت اقتصادی هنر و هنرمند و پول است.
من فكر نمیكنم اگر كسی از پول حرف بزند و هنرمند هم
باشد از او تقدسزدایی یا اسطورهزدایی میشود. هنر (حالا هر هنری) در نهایت باید
ارایه شود و در معرض دید عام قرار گیرد، فیلم اكران میشود و شما برای دیدنش پول میپردازید،
پس پرداخت این پول یعنی از فلینی و ویسكونتی و كیمیایی تقدسزدایی شده؟ نه نشده.
هنر وقتی ارایه میشود یعنی تبدیل به كالای هنری شده و شما میتوانید این كالا را
در ازای پرداخت پول از آن خود كنید. هنرمند
از این پول زندگی میكند و این پول میشود حاصل كار او. هر كار هنری باید حاصلی
داشته باشد و حاصل آن فقط لذت معنوی مخاطب نیست. لذت مادی هنرمند هم هست.
در این كتاب نیز مسئله همیشگی غم نان اگر بگذارد مطرح است و اینكه ظاهرا این موضوع، مشكلی همه جایی است. اما ظاهرا تلاش شده نگاه به هنرمندان خیلی همراهانه نباشد، هرچند كه ریشه پولدوستی این هنرمندان را هم میبینیم. این دو نگاه متضاد (همراهی و دلسوزی با هنرمندان و در عین حال اشتیاق فراوان آنان برای كسب پول) چگونه با هم جمع شدهاند؟
نگاه نویسنده وقتی همراهانه نیست كه هنرمند مورد بحث یا رج میزند یا تقلب میكند یا زرنگیهای زشت میكند. طبعا نگاه مولف نباید هم همراهانه باشد، بلكه انتقادانه هم میشود. وقتی هنرمند حقارت نشان میدهد یا خودش را تكرار میكند و خیلی كارهای ناخوشایند دیگر، خب طبعا آدم را خوش نمیآید وگرنه اگر از راه درست كارش را بفروشد، گران هم بفروشد، نه تنها اشكالی ندارد بلكه آفرین هم دارد.
آیا این احتمال وجود داشته كه نقاش خاصی از كتاب اصلی در نسخه ترجمه شده شما حذف شده باشد؟ اگر پاسخ مثبت است، لطفا درباره دلیل حذف او بفرمایید.
من هرگز به خودم چنین اجازهای نمیدهم كه دست در كار نویسنده ببرم. حتی در كتابهای دیگرم اگر به جملهای بر میخوردم كه میدانستم با ممیزی روبهرو خواهد شد باز تعدیلش نمیكنم و میگذارم آقای ممیزی خودش تعدیل كند و تازه اگر تعدیل آقای ممیزی خیلی به متن ضرر بزند، قبول نمیكنم حتی به بهای چاپ نشدن كتابم. وقتی اول انقلاب امیركبیر مصادره شد، آدمهای تازهوارد در جلسهای از من خواستند كه پسرك نازنین كتاب «زندگی در پیش رو» را ادب كنم! جل الخالق، تا كتاب كه كتاب بسیار محبوبی بود و هست بتواند منتشر شود. من نپذیرفتم و كتاب دوازده سال در توقیف ماند و بعد بدون ممیزی به صورت كامل در آمد. آدم باید روی معیارهای اخلاقیاش بایستد، حتی به بهای دوازده سال توقیف !
راستش وقتی از موضوع این كتاب با خبر شدم فكر میكردم هر نقاشی در این مجموعه باشد به جز ونگوگ كه همیشه برای ما نمونه یك استعداد ناكام و شوربخت بوده است. اما جالب اینجا بود كه ونگوگ هم در این كتاب حضور داشت! لطفا در این باره بفرمایید. حضور ونگوگ برای خودتان چگونه بود؟
حضور ونگوگ جالب بود چون با خودش را كشتن، كارهایش به سرعت گران شد و به سرعت هم فروش رفت. شگردش خودكشی بود؛ امیدوارم بقیه یاد نگیرند...
در برخی از قسمتهای كتاب پرانتزهایی داریم و سه نقطه (...) آیا اینها به سبب خلاصه كردن است یا اینكه برخی از قسمتها دچار ممیزی شدهاند؟
هیچ كدام. در كتاب همینطوری بود و این كتاب در وزارت ارشاد آقای روحانی در آمد و به ممیزی برخورد نكرد. مگر یك مورد كه یكی از نقاشها از روی یك مدل كار میكرده برای نقاشی كلیسا و آن مدل زنی بدكاره بود ! خب كلیسا و زن بدنام قاعدتا با هم نباید جور در بیایند.
در این كتاب با نوعی شیطنت شیرین درباره نقاشها روبهرو هستیم، این شیطنت چقدر برآمده از اصل اثر است و چقدر برآمده از حضور شما به عنوان مترجم كه معمولا در قلمتان نوعی شیرینی و شیطنت وجود دارد؟
نه، اینجا مولف هم مثل من اهل شیطنت بود و من از خودم شیرینی و شیطنت را اضافه نكردم.
خانم گلستان! همزمان با خواندن این كتاب مدام فكر میكردم برشهایی كوتاه از زندگی این هنرمندان میخوانیم و ای كاش روایتها كمی مفصلتر بود. به نظر شما داشتن پیشینه قبلی درباره هر یك از این هنرمندان چقدر لازم است؟
لازم است كه خواننده هركدام از هنرمندان مطرح شده در این كتاب را بشناسد. یكی از خوانندگان كتاب كه گالریدار هم هست به من گفت كه با تمام شدن هر فصل گوگل میكرده و زندگی و آثار آن هنرمند را تمام و كمال میدیده و كلی چیز یاد گرفته. چه كار خوبی كرده این دوست گالریدار من.
در ادامه پرسش قبل، البته این كتاب میتواند مخاطب را
ترغیب كند تا بر اساس علاقهاش، درباره هر یك از این شخصیتهای هنری بیشتر اطلاعات
به دست آورد و مطالعه كند. ایجاد حس كنجكاوی
در مخاطبی كه كمتر در حوزه هنرهای تجسمی مطالعه
دارد، چقدر مد نظر بوده است؟
دوست دیگری دارم كه از هنرهای تجسمی خیلی نمیداند. او گفت كه با خواندن این كتاب به این هنرها گرایش پیدا كرده و از این پس گالریگردی خواهد كرد. چه عالی. كتاب كلی مثبت واقع شده.
خانم گلستان باتوجه به حضور پررنگتان در هنرهای تجسمی، اصولا معیار شما برای انتخاب كتاب برای ترجمه چیست؟ و ترجمه در مقایسه با هنرهای تجسمی چه جایگاهی برایتان دارد؟
من از راه گالری داری زندگیام میگذرد. اما از راه ترجمه! عمرا... معیارم برای ترجمه این است كه باید خیلی زیاد كتاب را دوست داشته باشم. به همین دلیل هرگز سفارش ترجمه را نپذیرفتهام. قیاس كردن جایگاه ترجمه و هنرهای تجسمی كار دشواری است اما باید اعتراف كنم كه ترجمه كردن به من بیشتر ارضای خاطر میدهد.
برخی از دوستان نویسنده معتقدند وزارت ارشاد در مورد آثار خارجی و ترجمه، با سعه صدر بیشتری برخورد میكند و كمتر سختگیری میكند. شما با این موضوع موافق هستید؟
نه. برخورد ملایم و برخورد سخت فقط به آقای ممیزی (این اسم مندرآوردی است!) مربوط میشود. چون همان كتاب پر از اصلاحات چند سال بعد بیهیچ اصلاحیهای درمیآید.
آیا كتابی دارید كه در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز باشد؟
دو كتاب درجه یك نازنین و دوستداشتنی و مهم دارم: «زندگی در پیش رو» و «میرا» كه بسیار مقبول همگان واقع شده و سه چهار سال است كه افستی قاچاق این دو كتاب مثل نقل و نبات در بساطیها فروش میروند كه در یكی دو كتابفروشی معتبر هم دیده شدهاند. این هم یك جور راه مقابله كردن با توقیف كتابهای نازنین درجه یك و مهم است. من كه حلالشان كردم. باقی با ارشاد!
در كل روند صدور مجوز در دولت آقای روحانی را چگونه ارزیابی میكنید؟
در چهار سال اول بدك نبود. چهار سال دوم را باید ببینیم با این همه نویسنده و مترجمی كه ساعتها در صف ایستادند و به ایشان رای دادند چه كار میخواهند بكنند. بالاخره باید یك جوری قدردانی شویم. مگر نه؟ ببینیم و تعریف كنیم...
58243
نظر شما