مال زمین به زمین باز می گردد ... اما من تا خدا را نبینم از این بیابان جم نمی خورم

یکروز سینمای حقیقت و امروز تئاتر حقیقت است که راه خود را باز می کند. سالن اصلی تئاتر شهر میزبان "آواز شنزار" است، کاری از اعظم بروجردی. 

بلال بگوید: به زمین بنگر. شن ها آواز می خوانند. تو برده بودی، برده مادر زادی. وحشی بگوید: اما نمی دانم چرا چیزی در درونم فریاد می زند. تو روزی آزادی. بلال بگوید: ببین ارباب ها رفته اند. در خیالت هم آن ها را بکش. بلال و وحشی دو برده ای که به ظاهر آزاد شده اند، ولی بلال آزاد است و وحشی هنوز گرفتار. بلال که طعم آزادی چشیده راه می نماید که از درون خودت را آزاد کن تا آزاد شوی.

بلال آواز شنزار را می سراید. نیروهای غیبی هماهنگ و موزون و همآوا، با بلال به وجد می آیند. فرزند بلال است که شاهد است و شاگرد تا پدر دست او را بگیرد و به شهود برساند. تا احد احد بگوید به جای پدر. با پدر که شن های بیابان با او اذان گفته اند. آواز شنزار زندگی بلال است که درلحظه‌های آخر عمر، پسر را به سفری باطنی می‌برد. به پسر بگوید: صدای اذان تو هم (مثل تیر آرش) باید مرزها را بشکند.

مگر نه این که اذان اذن دخول است برای راهیابی به حریم ملکوت. بلال راه بنماید که بیایید همه مسافر ملکوت باشیم. بگوید: کسی که توان درک دارد برود. بگوید: پیامبر در همه ما نفوذ کرده. ما پر شده ایم از یگانگی او. بگوید: این جا همه چیز معنا می دهد، حتی سکوت. پسرم به سکوت گوش کن. هزاران چشم و هزاران موجود زنده مراقب ما هستند. در این شنزار آب هم تشنه است. من صدای تشنگی آب را می شنوم. شاید روزی سیراب شود.

در مقابل ابوسفیان است و ابولهب و امیه با چشم هایی که فقط خود را می بینند. بلال به وحشی بگوید "فرصت زیادی از دست داده ای. توبه کن. توبه کن. توبه. من بارها و بارها توبه کرده ام." بگوید: صدایت را مثل همیشه بلند کن احد احد سربده.

بروجردی که در "آواز شنزار" مقایسه بین آزادی بلال حبشی و وحشی غلام هند جگر خوار را به تصویر کشیده بگوید: "هر چند این دو غلام آزاد شدند اما جنس آزادی هر کدام متفاوت از دیگری است زیرا بلال به آزادی و آزادگی حقیقی و معنوی رسید."

وحشی بگوید: من برده ام. خدای تو مرا برده کرده است. بلال بگوید: خدای من مرا از بردگی رهانید. وحشی بگوید: من را از همه چیز حتی از خودم بیزار کرد. بلال بگوید: من امروز خدا را به عینه دیدم. وحشی بگوید: ولی من هرگز او را ندیدم. بلال بگوید: تو او را به حقیقت صدا نکردی.

بگوید: من تا خدا را نبینم از این بیابان جم نمی خورم. بلال بگوید: اگر چشم و گوش برایت ماده باشد می توانی او را ببینی. وحشی بگوید: من و تو هر دو سیاهیم. هر دو روزگاری برده بودیم. اما همه تو را دوست دارند. بلال بگوید: این یکی می خواهد من را بکشد و آن یکی می خواهد خدای من را ببیند.

وحشی بگوید: از دست خودم چه گونه خلاص شوم. بلال بگوید: احد را صدا بزن. وحشی بگوید: بلال به طوفان بگو من را ببلعد. به طوفان بگو دودمان نداشته ام را به باد دهد. بلال بگوید: بگو احد. فقط یک بار بگو.

آواز شنزار آواز رهایی بشر است. ما در کجاییم؟ ما در کدام راهیم؟ مال زمین به زمین بازمی گردد. چه در دست من باشد چه در دست تو. بلال از آن زمان بگوید که به شکنجه سنگ بزرگ بر سینه اش نهاده می خندیدند. بگوید: آن ها به من نمی خندیدند به خود می خندیدند چون نمی توانستند بفهمند آن سنگ بزرگ بر سینه من چه قدر شرمسار است.

بلال بگوید: هیچ کس نمی تواند تو را ار خودت بگیرد. آواز شنزار بگوید "آیا تو می دانی برای یک برده مادرزاد آزادی به چه معناست؟ ما همه برده های مادرزادیم و در اسارت تن، و جز با قطع تعلق از این موجود زمینی از قید و بند خلاصی نخواهیم داشت و جز با مرگ این رهایی امکان ندارد، پس بمیریم قبل از این که بمیریم."

"داستان با این پرسش خود را آغاز می‌کند: «بر بلال چه گذشت که برای اقامه اذان راهی مدینه شد؟»
بروجردی، هوشمندانه تاریخ اسلام و زندگی بلال را به نفع خلق یک نمایش با ساختار منسجم و دارای قواعد و اصول ورق‌زده و از میان اوراق در برابر برده رهایی یافته‌اش (بلال) برده‌ای همیشه در بند (وحشی) را قرار می‌دهد که چالش‌های ساختار و کنش نمایشی را به واسطه مواجه بیرونی و درونی (ژرف‌ساختی) شخصیت و جایگاهشان پیش ببرند. این مواجهه، در حقیقت چالش ژرف‌ساختی میان بردگی (وحشی) و آزادگی (بلال) را هم با خود به همراه می‌آورد.... می‌توان اینگونه بیان کرد که لطافت عرفانی به روایت تاریخ جان می‌بخشد و این امکان‌پذیر نمی‌شد مگر با دمیدن روح خیال و دخالت شهود در جسم اثر!" (مهدی نصیری: ایران تئاتر)

بروجردی بگوید: نمایش 'آواز شنزار' روایتگر یک کشف شهود درونی است که در آن بلال موذن در سفری به همراه فرزند خود هر آنچه را که دیده و تجربه کرده به او نشان می دهد....نمایش 'آواز شنزار' به مقوله حقیقی آزادی و آزادگی و رهایی انسان ها از بندها می پردازد که او را اسیر ساخته است.... هر انسانی مقوله آزادی را به گونه ای متفاوت برای خود تفسیر می کند اما در این نمایش به این نکته پرداخته ام که انسان وقتی آزاد محسوب می شود که از دست بندگی خود رها شده باشد.

بروجردی خود درباره اثر بگوید: "نمایشنامه «آواز شنزار» لحظات آخر زندگی بلال حبشی است که در یک فرصت کوتاه می‌خواهد درس‌های تازه‌یی به پسرش بدهد. در حقیقت او یک سفر درونی را برای فرزندش مهیا می‌کند و او را به یک کشف و شهود درونی می‌رساند. فرزند بلال در این سفر چیزهای جدیدی می‌بیند که پدرش قبلا تجربه کرده بود و حالا او این مسائل را به شکل تازه و جدیدی می‌بیند، به اصطلاح به درکی واقعی از مفهوم آزادی می‌رسد."

کسی که الفبای معنا را نمی داند در همراهی با آواز شنزار گرفتار تنگی نفس شود. هم پا نشود و هم راهی را تاب نیاورد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 125925

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 2 =