دیوید میلر
باراک اوباما سودای خاورمیانه ای خوب را در سر داشت اما این خیال خام چندان هم محقق نشد. سی ماه است که ما رئیس جمهوری را بر مسند قدرت داریم که با شعار تغییر روی کار آمد و البته شعارهای بزرگ تر و طمع های بسیار در حوزه سیاست خارجی. با این همه نه از مذاکره خبری بود و نه از رابطه حسنه با نخست وزیر رژیم صهیونیستی . نه از کشش با فلسطینی ها چیزی شنیدیم و نه از استراتژی خاص برای برون رفت از این بحران. حتی در دیدار با مردی گزافه گوی مانند بنیامین نتانیاهو هم دو طرف به جای آنکه دستاوردهای بیشتر را در آغوش بکشند، از هم و البته از مسیر صلح دور و دورتر شدند. اسراییلی ها و فلسطینی ها درست در مسیرهای مخالف با هم حرکت می کنند: محمود عباس به دنبال اعلام یکجانبه استقلال فلسطین در شورای امنیت در ماه سپتامبر است و بی بی اعتقاد دارد که اسراییل برای مقابله با این ماجرا به استراتژی چندان خاصی نیاز ندارد.
جالب اینجاست که در هر دو طرف وسوسه ای عجیب وجود دارد برای اعطای بیشترین سهم از مشکلات و مسئولیت ها از این مناقشه به باراک اوباما. اما این تقسیم تقصیر هم اشتباه است ، هم ناصحیح و هم البته خارج از دایره انصاف . مشکل اینجاست که باراک اوباما با بهترین نیت هایی که در سر دارد همزمان بدترین تحلیل ها را هم در چنته نگاه داشته و اوضاع پیچیده را پیچیده تر کرد. اما تقصیر اصلی بر گردن اهلی های این مذاکرات است که نه نیت خود را برای مصالحه مثبت کرده اند و نه علاقه ای به پیشبرد این مذاکرات دارند .
بهتر است موضوع را شفاف تر توضیح دهم: شانس مصالحه میان رژیم صهیونیستی و فلسطین بر سر چهار موضوع مورد اختلاف اصلی یعنی مرزها، بیت المقدس ، امنیت و مسائل پناهندگان تقریبا صفر است. هر مذاکره ای که این مسایل را در بر نگیرد نه برای دو طرف جذابیت دارد و نه از سوی طرفین جدی گرفته می شود. فلسطینی ها به این مساله فکر می کنند که در پای میز مذاکرات حاضر شوند اما کاری غیر از مذاکره انجام دهند و اسراییلی ها هم با این پیش فرض می آیند که ما نمی خواهیم مذاکره کنیم.
کشف ریشه های این بن بست هم کار چندان سختی نیست .دو طرف در مسائل اساسی با هم اختلاف دارند . این اختلاف حتی بر سر مرزها هم بسیار جدی است . این مساله زمانی عیان شد که باراک اوباما در خصوص بازگشت اسراییل به مرزهای 1967 سخن گفت و اسراییلی ها به این امر واکنش جدی نشان دادند. این توهم که همه می دانند راهکار خروج از این بن بست چیست نیز تنها و تنها اعتماد به نفس کاذب ایجاد کرده است. رهبران ضعیف و یا حداقل رهبرانی که زندانی سیاست های انتخاباتی خود هستند بر حجم مشکلات می افزایند. بی بی شاید سودای رهبری قدرتمند بودن را در سر داشته باشد اما بحث دولت ائتلافی ، ایدئولوژی و ترس های شخصی وی کار را بر او سخت کرده است.
محمود عباس هم به دنبال مشروعیت قانونی است و درست است که با حماس دست آشتی داده اما به کشتی حضرت نوح می ماند . از همه چیز دو مورد موجود است : سرویس های امنیتی ، مناصب دولتی و حتی فلسطین دوپاره. دو طرف راه بسیاری دارند تا به دو روح در یک تن برسند. به یک تنی که طرف مذاکرات باشد و البته که این مساله امر حیاتی در مذاکرات است.
برخی تحلیل گران ادعا می کنند که موج تغییراتی که در خاورمیانه به راه افتاده در حقیقت شانس برای مصالحه میان فلسطین و اسراییل را به صفر رسانده و البته منجر به فشار بر این روند هم شده است. البته افکار عمومی در جهان عرب امروز بیشتر از گذشته پتانسیل تاثیر گذاری را در خود جای داده است و البته می تواند رادیکال تر از قبل هم باشد . بنابراین بهتر است عجله کرده و توافقنامه ای را دست و پا کنیم. برخی مانند باراک اوباما این شرایط را دوست دارند و آن را شرایط ریسک پذیری می دانند . برخی مانند بنیامین نتانیاهو این شرایط را پرخطر می دانند و البته مذاکره را پر ریسک. حتی محمود عباس هم چندان به خود و روند مذاکرات مطمئن نیست. یکی از دلایل مصالحه با حماس هم بیم مذاکرات با دولتمردان فلسطینی بود که مشروعیت و محبوبیت عمومی نداشتند . دولت باراک اوباما شاید نیت های خوب بسیاری در ذهن داشت اما استراتژی واقعی در چنته نداشته و شرایط را بدتر کرد.
وی ابتدای بازی را با اصرار بر تعلیق شهرک سازی ها آغاز کرد و از اعراب در ازای این ماجرا تضمینی برای اعتماد خواست . شکست در این پرونده برای رئیس جمهور گران تمام می شود چرا که هم طرف عربی و هم طرف اسراییلی بدون اندک تبعاتی " نه " را بر زبان جاری می کنند.
پس از آن نوبت به سپتامبر سال 2010 میلادی رسید و تلاش های اوباما برای مذاکرات جدی و وادار کردن نتانیاهو به پذیرش تعلیق نود روزه. این بار هم اعتبار باراک اوباما بیش از پیش مخدوش شد . اکنون باراک اوباما از یک سو تحت تاثیر تغییراتی است که در جهان عرب به راه افتاده و از سوی دیگر هم از طرح اعلام استقلال فلسطین در ماه سپتامبر وحشت دارد. این تناقض اوباما را بر آن داشت که در سخنرانی از تلاش برای صلح سخن بگوید و دوستان اروپایی خود را تشویق به عدم امضای طرح استقلال فلسطین در شورای امنیت کند.
هیچ عمل خوبی بدون پاداش باقی نمی ماند. شما با بی بی وارد مجادله می شوید، همان مردی که به او نیاز دارید اما اندک رابطه حسنه ای ندارید . شما به فلسطینی ها پیغام می دهید که نگران طرح آنها در شورای امنیت هستید و از آنها می خواهید که اطمینان شما را بگیرند و در ازای آن از طرح این موضوع در شورای امنیت بگذرند. شما در ملاعام از تاکتیک های مذاکره سخن می گویید و این در حالیست که از هیچ مذاکره و مصالحه ای در دنیای واقعیت خبری نیست. شما جمعیت یهودی ها در آمریکا را بدون اندک هدفی ناراحت می کنید و به جمهوری خواهان هم بهانه خوبی برای کوبیدن خود می دهید. تمام این هزینه ها را برای چه پرداخت می کنید؟ نه فلسطینی ها و نه اروپایی ها نشانه ای از کوتاه آمدن در موضع خود بروز نداده اند .
در نهایت تمام این بازی ها بهترین کاری که باراک اوباما باید انجام دهد این نیست که بازی را همچنان زنده نگه دارد. کارهای بسیاری است که باراک اوباما برای انجام دادن دارد و این می تواند تنها یکی از آنها باشد . این که اوباما استراتژی خاصی در چنته ندارد به این معنا نیست که وی باید به این مسیر ادامه داده و همچنان شرایط را بدتر از پیش کند.
البته شاید استراتژی آقای اوباما این باشد که تلاش کردن و باختن بهتر از هرگز تلاش نکردن است. اما این شعار برای یک تیم فوتبال رده چندمی دبیرستانی خوب است و نه برای دستگاه دیپلماسی سیاست خارجی یک کشور بر روی نقشه.
فارین پالیسی 30 می / ترجمه: سارا معصومی
5151
نظر شما