طنزپردازان و لطیفهسازان از شیوهها و روشهای مختلفی برای ایجاد خنده در اثر خود استفاده میکنند. به علت گستردگی حوزه طنز و شوخطبعی (در ادبیات شفاهی و کتبی) و زمینه فرهنگی و اجتماعی متعدد آنها، نمیتوان روشهای خاص را معین کرد و مدعی شد که در تمام لطیفهها و طنزها تنها از این روشها استفاده میشود بلکه هر چه تعداد بیشتری از طنزها و لطیفهها را بررسی کنیم، علاوه بر برخی شگردهای مشترک بیگمان به روشهای جدیدی پی خواهیم برد اما برای بررسی بهتر، در این قسمت به تعدادی از رایجترین شیوهها و شگردهایی اشاره میکنیم که در اغلب اینگونه آثار به چشم میخورد.
اشاره به این نکته لازم است که در این بررسی، شگردهای انواع مختلف شوخطبعی، بهطور کلی درنظر گرفته شده است نه یک نوع خاص، همچنینگاه ممکن است در یک اثر طنز یا شوخطبعانه از چند شگرد استفاده شود به عبارت دیگر، اینطور نیست که در هر طنز و مطایبهای لزوماً یک شگرد خاص به کار برود.
۱ - کوچک کردن
تحقیر هرآنچه که مورد انتقاد قرار گرفته است از مهمترین روشها در انواع شوخطبعی است. البته حضور و شدت این عامل در هجو بیشتر است و حتی به بدزبانی و دشنامهای زشت نیز میانجامد.
در این روش، طنزنویس قربانی خود را از لحاظ جسمی و معنوی کوچک جلوه میدهد و وی را از تمام تصنعات ساختگی عریان میسازد «و بیآن همه او را در منظر دید خوانندگان مینشاند تا ببینند و داوری کنند که آنچه آنها درباره او میاندیشیدند جز خیال واهی یا برآمده از خوشباوری و فریفتگی آنها و مردمفریبی قربانی او، پایه دیگری نداشته است.»
کوچک کردن به هر شکلی ممکن است دیده شود و یکی از انواع آن تشبیه به حیوانات است.
۲- تشبیه به حیوانات
تشبیه انسان به حیوان یا استفاده از داستانهایی که از زبان حیوانات نقل میشود وسیله دیگری است برای کسی که قصد انتقاد و طنز دارد. تشبیه به حیوان یا خواندن نام کسی با نامهای جانوران در میان هجاگویان رواج داشته است.
طنزپرداز به دو دلیل از این روش استفاده میکند. اولین دلیل فرار از بازخواست و مجازات است. زیرا ریشخند مستقیم و بدگویی بزرگان و فرمانروایان و قربانیان خود را کاری ناممکن یا خطرناک میبیند. دوم اینکه تشبیه قربانیان خود به حیوانات آنها را از مقام رفیع و بلندی که برای خود قائل هستند به حد حیوانات که کاری جز خوردن و خوابیدن و تولید مثل ندارند، تنزل میدهد.
داستانهای حیوانات وسیله خوبی است برای گرفتن مطالب زیادی که نمیتوان درباره اشخاص، با اسم و رسم و علناً گفت. طنزپرداز شخصیتهای خود را از میان حیوانات انتخاب میکند؛ ولی در اصل این انسانها هستند که از زبان حیوانات حرف میزنند و همین فرصت مناسبی به طنزپرداز میدهد تا از اجتماع و افراد انتقاد کند. نمونههای فراوانی از این نوع را میتوان در ادبیات ایران و اروپا دید که از آن جملهاند: کلیهودمنه، موش و گربه عبید زاکانی، مزرعه حیوانات اثر جورج اورول.
گاهی در تشبیه انسانها به حیوانات، طنزپرداز ویژگیهای اخلاقی ناپسند فرد را با تشبیه او به حیوانی که به آن صفت معروف است، نشان میدهد. «مثلاً مکاری روباه، تنپروری خوک و حماقت خرس صفاتی هستند که چون برچسبی بر آدمها زده میشوند.»
۳- دشنام و نفرین
از برنده و زنندهترین ابزار هجاگویان بوده است که اغلب وقتی شعر و سخنانشان خریداری نمییافت؛ از آن استفاده میکردند.
لعن و نفرین نیز از شیوههایی است که در قرآن نیز به کار رفته است و در میان اعراب از مؤثرترین روشهای هجوگویی بوده است تا آنجا که بسیاری آن را امری واقعی و حیاتی میپنداشتند و خود را از اینکه هدف چنین روشی قرار گیرند، به دور میداشتند.
۴- بلاهت و تحامق
گاهی طنز و مطایبه مولود موقعیتی است که براساس بلاهت و کندذهنی فرضی اشخاص ساخته میشود. در این صورت شخصیتها اعمال سادهلوحانهای از خود بروز میدهند. بلاهت و نادانی این شخصیتها باعث میشود مخاطب نسبت به آنها احساس برتری کند.
خنگها، چاقها یا آدمهای سادهلوح به ویژه آدمهای تکبعدی از جمله سوژههای نمایش بلاهت هستند که از آنها برای خنداندن مخاطب استفاده میشود. «مخاطب از خندیدن به بلاهت دیگران، سرشار از شور و شعف میشود و اتفاقاً به دلیل اینکه آنها را در اشتباهات خود، گناهکار نمیداند و همه مشکل را در سادهلوحیشان میبیند، نسبت به شخصیتهایی از این دست، احساس همدردی میکند.»
استفاده از این شگرد (بلاهت) در لطیفهها و کمدیها رایجتر است. در کنار بلاهت باید از تحامق نیز نام برد. تحامق یعنی خود را به نادانی و دیوانگی زدن. در گذشته به دلیل عواقب خطرناک انتقاد صریح، برخی با تظاهر به حماقت و نابرخردی و اشتهار به دیوانگی، حماقت رایج میان یک طبقه را با اعمال و گفتار خود به ظاهر تأیید و در حقیقت نقد میکردند.
اشتهار به دیوانگی به آنها در کردار و گفتار، مقایسه با مردم عادی آزادی خاصی میبخشید. نکته سنجی و باریکبینی مهمترین ویژگی افرادی است که در تاریخ به دیوانگی و حماقت معروف بودهاند. به همین دلیل به آنها «عقلاء مجانین» نیز گفتهاند. در ادبیات همه کشورها میتوان نمونهای از افراد شهره به این صفت یافت. بهلول، جحی و ملانصرالدین نمونه این گونه افراد هستند. نمونهای از کاربرد هنرمندانه این شگرد را در شعر «مست و هوشیار» پروین اعتصامی نیز میتوان دید.
شکل دیگر تحامق و دیوانگی به صورت شیفتگی و از خود بیخودی برخی عارفان بود که نمونههای جالب آن را در آثار عطار میتوان دید. هدف اعتراضها در این نوع، بیشتر متوجه ذات حق و بیعدالتی در آفرینش است. «نیش تندی که در این طنزهاست نه بر خلق ابقا میکند و نه حتی بر خالق. طنزیست عام رندانه که از زمین تا آسمان هم جا را میکاود و همهکس را نیش میزند و در چاشنی بیان رندانه شرنگ خشم و زهر نارضایی پنهان دارد. البته این طنز صوفیانه گهگاه رنگ احساس میگیرد و تبدیل میشود به اعتراض پرشور بر مصائب بشری. در الهینامه، پیری پسر جوانش مرده بود، به دنبال تابوت پسر میرفت و سر به آسمان داشت که خدایا با تو چه گویم که فرزند نداری و از این داغ بیخبری. بدینگونه طنز صوفیه هم چاشنی اجتماعی دارد و هم ذوق فلسفی. طنزیست واقعبین با روح انسانی که شکل تعالییافته طنز عامیانه است.»
۵- نقل قول مستقیم
این روش بیشتر برای انتقاد و استهزای بزرگان و صاحبان قدرت به کار میرود. به این صورت که طنزنویس با استفاده از اصل سخنان یا مضحکترین بخشهای سخنان شخصیت مورد نظر، طنز خود را میآفریند. برای این مقصود گاهی چند نفر از شخصیتهای موردنظر را در قالب داستانی قرار میدهد و از سخنان واقعی آن اشخاص به عنوان دیالوگهای داستان استفاده میکند. یا ممکن است نقلقولها را به طور مضحکی خارج از رشته اصلی کلام بیاورد و یا بعضی قسمتهای حرفها را خودش بنویسد اما گاهی ممکن است حرفها و مطالب عنوانشده به طوری مضحک باشد که بتوان تمامی یا بخش عمده آن را بدون تغییر نقل کرد.
۶- ابهام
در لغت به معنی مجهول گذاشتن است و در اصطلاح بدیع، سخن گفتن که محتمل دو معنی بود. آن را محتملالضدین و ذووجهین نیز نامیدهاند. در واقع نوعی دو پهلو سخن گفتن است به طوری که احتمال دومعنی متضاد در یک سخن باشد و مقصود اصلی آن سخن آشکار نباشد بهطوری که معنای مدح یا ذّم آن از هم قابل تشخیص نیست. ابهام در اینجا مفهومی وسیع دارد کهگاه «ایهام» را نیز در برمیگیرد.
مثلاً در این شعر از رشید وطواط:
ای خواجه، ضیا شود ز روی تو ظلم
با طلعت تو سور نماید ماتم
که از هر مصراع میتوان دو معنی متضاد برداشت کرد.
۷- هجا در معرض مدح
صنعتی است که در طنز بسیار استفاده میشود و آن زمانی است که طنزپرداز ذم کسی را گوید اما هنگام ادای معنی به گونهای عمل کند که زشت جلوه نکند. این صنعت را به گونه دیگری نیز میتوان به کار برد، به این صورت کهگاه شاعر در یک شعر به گونهای عمل میکند که یک مصراع دیگر هجو باشد یا حتی پارهای از یک مصراع مدح و پارهای دیگر هجو باشد.
خواجه بفزود و لیکن به ورم
گشت مشغول و لیکن به شکم
۸ - ادماج
صنعتی است که در آن شاعر در ضمن بیان خود به مطالبی طعنآمیز اشاره میکند، مثلاً در این بیت از حافظ:
نه من ز بیعملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بیعمل است
۹- کنایه
در لغت به معنی «پوشیده گفتن» است و در اصطلاح علمای بیان «ذکر جمله یا ترکیبی است که به جای معنی ظاهری، مراد یکی از لوازم معنی آن است.» به عبارت دیگر، کنایه ترک تصریح است یعنی ذکر ملزوم و اراده لازم و یا برعکس ذکر لازم و اراده ملزوم. مثلاً وقتی میگویند فلان کس طویلالید است یعنی بر کار مسلط است. کنایه در نوع است: قریب و بعید و میتواند به صورت ایما و اشاره یا تلویح باشد.
کنایه صنعتی است که به شعر طنزآمیز تحرک و زیبایی میبخشد و طنزپردازان از این صنعت بیشتر در مواقعی که بیان آشکار واقعیتها خطرناک است، استفاده میکنند. همچنین با استفاده از کنایه، طنزپردازان تعابیری را که ظاهراً معنی زیبایی ندارند یا خلاف معمول هستند؛ به معانی مورد دلخواه خواننده بدل میسازند و با پرهیز از تصریح و توسل به تعریض چیزی فرا مینمایند و چیز دیگری را اراده میکنند. به همین دلیل کنایه از قویترین وسایل القای معانی در طنز است و وقتی مؤثرتر است که مبالغهآمیزتر باشد.
۱۰- اغراق و مبالغه
این صنعت در اکثر هنرها وجود دارد اما در طنز حضور آن بسیار مؤثر است. مبالغه و اغراق از ابزارهای طنزنویس برای نقد و انتقاد اجتماعی یا فردی است. همچنین این ابزار تعجب و خنده مخاطب را برمیانگیزد و او را به سوی واقعیتی که درباره آن مبالغه شده است، توجه و تنبه میدهد. اغراق و مبالغه در مسائل جدی پذیرفتنی نیست اما در طنز خواننده آن را میپذیرد چون میداند که منظور دیگری در کار است.
مبالغه در طنز به شکلهای گوناگون به کار میرود مثلاً میتوان با مبالغه در ویژگیهای ناپسند فرد یا چیزی آن را به تمسخر گرفت و ناپسندتر نشان داد. یا برعکس با مبالغه در ستایش، جنبه غیرواقعی و تمسخرآمیز به موضوع ستایششده داد. همچنین طنزپرداز هنگام استفاده از صنایع بدیعی و آرایههای ادبی، به کمک اغراق و مبالغه، تصاویر زیبا و مؤثرتری میآفریند.
۱۱- استفاده از زبان و فرهنگ عامیانه
بسیاری از طنزپردازان برای آنکه بتوانند حقایق مورد نظر خود را در جامعه بشری رواج دهند در طنزهای خود به زبان و فرهنگ عامیانه توجه کردهاند. این کار به طنزپرداز چهرهای صمیمی میدهد و باعث میشود عامه مردم به سادگی با اثر او ارتباط برقرار کنند.
غلامحسین یوسفی در اینباره مینویسد: «اصولاً یکی از خصایص آثار طنزآمیز و هجوگونه، تأثر آنها از زبان و مواد فرهنگ عوام است. به خصوص که بسیاری از این لطیفهها از زندگی روزمره سرچشمه میگیرد و یا درد و شادی و گلهای از احوال مردم در آن درج است و به عبارتی دیگر مخاطب یا راویان و ناقلان آنها عامهاند. از این رو طبیعتاً رنگی عامیانه پیدا میکند خاصه از لحاظ زبان و لغات و ترکیبات و نیز از جهت مجازها، کنایهها تشبیهات و استعارات و آنچه قوه تصور و تحلیل نویسنده از آنها مایه میگیرد.»
۱۲- مقایسه بین دو امر
هرگاه مقایسه بین دو امر یا در کنار هم قرار دادن آنها عجیب و غیرمنتظره باشد، باعث ایجاد خنده و زمینهساز طنز و مطایبه میشود. مثل مقایسهای که طوطی در داستان «طوطی و بقال» در مثنوی، بین خود و صاحب دلق میکند.
گاهی نیز طنزپرداز برای اینکه استدلال خود را با آنچه خواننده شعرش به تجربه دریافته است، تطبیق دهد، از مقایسه استفاده میکند.
۱۳- قلب اشیا و الفاظ و بازیهای لفظی
دگرگون ساختن چیزها و واژههاست که به شکلهای مختلف صورت میگیرد از قبیل جابهجا کردن یک نقطه یک حرف، یک کلمه یا یک جمله، به گونهای که باعث خنده شود.
گفتم که چراغ دوده باشی
افسوس که دوده چراغی
علاوه بر قلب اشیا و الفاظ، کاربرد انواع جناس و بازیهای لفظی (به خصوص در مطایبهها) نیز اگر باعث ایجاد خنده و شوخی شود، میتواند آن را از شیوههای ایجاد طنز و شوخطبعی به شمار آورد.
از آن گویند گاهی لفظ قانون
که حرف آخر قانون بود نون
ادامه دارد...
به قلم فاطمه کرد چگینی/برگرفته از «کتاب طنز 5»/گردآوری سیدعبدالجواد موسوی/انتشارات سوره مهر
28/242
نظر شما